eitaa logo
°•♡بـہ‌وقت‌عـٰاشقے♡°•
477 دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
2.3هزار ویدیو
326 فایل
﴾﷽﴿ اینجـا دل حڪم میفرماید...⚖️ - از ۲۲/خرداد/هزار سیصد۹۹ و مینویسیم❥︎ - پل ارتباطی: https://daigo.ir/secret/3211552716
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 •{حــجـآبـــ مــن}•🤩 با لبخند به زینب نگاه کردم _ شما چی خانم؟ یه لبخند دندون نما زد_ شیر موز دوست از کاراش خندم میگرفت این جملرم خیلی بامزه گفت _ به روی چشم رفتم سفارشارو گفتمو اومدم دوباره نشستم 10 دقیقه بعد سفارشامونو آوردن. برای خودم هم شیرموز سفارش داده بودم بعداز کلی شوخی و خنده بالاخره آب میوه هامونو خوردیمو بلند شدیم. طاها خواست بره سمت صندوق که بهش اجازه ندادمو خودم رفتم حساب کردم. وقتی برگشتم عقب دیدم نیستن یه نگاه به بیرون کردم دیدم کنار در کافی شاپ منتظرم ایستادن ، رفتم پیششون و سوار ماشین شدیم. یه نگاه به زینب کردم خداروشکر دیگه رنگش نپریده بود ، یکم خیابون گردی کردیمو دوباره برگشتیم آزمایشگاه _ خانم من شمس هستم جواب آزمایشمون آمادست؟ خانمه_ بله آمادست. بفرمایین و آزمایشارو گرفت سمتم ازش گرفتمو رفتم پیش بقیه که رو صندلی نشسته بودن طاها_ بده ببینم گرفتم سمتش بهشون نگاه کرد،لبخند نشست روی لبش طاها_ مثبته یه نفس راحت کشیدمو لبخند عمیقی زدم. به زینب نگاه کردم اونم مثل من لبخند بزرگی روی صورتش خودنمایی میکرد _ خب خداروشکر. حالا بریم دنبال خونه همه تایید کردن و رفتیم . . زینب به قلم : zeinab.z ادامه دارد.....