eitaa logo
°•♡بـہ‌وقت‌عـٰاشقے♡°•
477 دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
2.3هزار ویدیو
326 فایل
﴾﷽﴿ اینجـا دل حڪم میفرماید...⚖️ - از ۲۲/خرداد/هزار سیصد۹۹ و مینویسیم❥︎ - پل ارتباطی: https://daigo.ir/secret/3211552716
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 •{حــجـآبـــ مــن}•🤩 اخماش رفت تو هم محمد_ یه لحظه اینجا بمونین رفت کنار دوستش و یه چیزی زیر گوشش گفت که اونم از جاش بلند شد نشست پیش علوی محمد آروم زمزمه کرد_ بیا اینجا با لب خونی فهمیدم چی گفت رفتم پیشش به صندلی اشاره کرد_ بشینیم نشستم. هر دونفری که کنار هم نشسته بودن باید یه کار خوب ارائه میدادن محمد با دوستش یه کار نصفه و نیمه انجام داده بودن که وقتی من نشستم اونو حذفش کرد و دوتایی شروع کردیم به درست کردن کارمون عالی شد. استاد وقتی دیدش یه 20 خوشگل به دوتامون داد _ممنونم برگشت سمتم محمد_ برای چی؟ _ اگه شما نبودین من امروز مشروط میشدم ولی الان به جای اینکه مشروط بشم 20 شدم،واقعا ممنونم محمد_ خواهش میکنم این چه حرفیه وظیفم بود دیگه چیزی نگفتم و ساکت نشستم تا اینکه استاد خسته نباشید داد... 6 روز آینده برام مثل یک قرن گذشت تو این چند روز بابا درموردشون تحقیق کرد و کسی جز خوبی چیز دیگه ای ازشون نگفت. مریم هم از ماجرا با خبر شدو کلی خوشحال شد و دستم انداخت یک ساعتی بود که اذان ظهر زده بودو تازه چند دقیقه پیش نمازمو تموم کرده بودم که تلفن زنگ خورد. مامان گوشیو برداشت _ الو؟ ..... _ سلام شمایین نرگس خانم چه عجب یادی از ما کردین یه قلم : zeinab.z ادامه دارد...