eitaa logo
°•♡بـہ‌وقت‌عـٰاشقے♡°•
477 دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
2.3هزار ویدیو
326 فایل
﴾﷽﴿ اینجـا دل حڪم میفرماید...⚖️ - از ۲۲/خرداد/هزار سیصد۹۹ و مینویسیم❥︎ - پل ارتباطی: https://daigo.ir/secret/3211552716
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 •{حــجـآبـــ مــن}•🤩 آبی پررنگ، صورتی و بنفش استاد شروع کرد به درس دادن منم همزمان هرچی میگفت مینوشتم دستم اونقدرام تند نیست ولی یه عادتی دارم. دبیرستان معلما که داشتن حرف میزدن حفظ میکردم سریع و بعد مینوشتم الآنم دقیقا دارم همینکارو میکنم سرم پایین بود و عین چی داشتم مینوشتم نکته به نکته خط به خط همرو نوشتم استاد کامرانی_ خب وقته کلاس تمومه خسته نباشید مریم_ آخیش مردم اینقدر نوشتم سرمو بالاخره از رو دفتر بلند کردم یه لحظه چشمم به محمد خورد که داشت به دفترم نگاه میکرد نگاهم سنگین نیست ولی فکر کنم حسش کرد چون سرشو بلند کرد وقتی نگاه سوالیمو دید به حرف اومد لبخند زد_ ببخشید رنگارنگ بودن جزوتون نظرمو جلب کرد داشتم نگاه میکردم خندم گرفت. همیشه بچه ها بهم میگفتن جزوه هات خیلی جالبن و به آدم روحیه میدن با اینهمه رنگی که استفاده میکنی چیزی نگفتم فقط لبخند زدم مریم_ کلاس بعدیمون چیه؟ _فکر کنم ادبیات مریم_ همینجا باید بمونیم؟ _نمیدونم والا برگشتم سمت محمد_ ببخشید برای کلاس ادبیات باید همینجا بمونیم؟ دوباره برگشت سمتم_ بله استاد میاد همینجا ولی تا اون موقع یک ساعت فرجه داریم میتونید این مدتو همینجا بمونید، برید سلف و یا تو حیاط _سلف کجاست؟ محمد_ تو حیاط سمت چپتون یه چندتا درخت کاج میبینید از کنار همونا که برید میرسید به سلف _باشه خیلی ممنونم محمد_خواهش میکنم _ مریم بریم سلف یه چیزی بخوریم گشنمه مریم_ بریم بلند شدیم راه افتادیم سمت حیاط رفتیم به همون سمتی که محمد گفته بود تو راه مریم راجع به محمد پرسید که براش توضیح دادم _اوو ماشالا چه خبره سلف پر از آدم بود وایسادیم یکم خلوت شد رفتیم جلو نگاه کردیم ببینیم چی دارن من یه چیپس فلفلی و آب معدنی و کاکائو گرفتم مریمم مثل من.... به قلم : zeinqb.z ادامه دارد...