❣سلامامامزمانم❣
مناینجامـےنشینم،
انقدرشکستھمیشوم
پیرمیشوم، تایڪعصربیایـے؛
مگرزلیخاچهـکرد؟ توبرایمنکمترازیوسفنیستے! :)
#امام_غریبـــم💔🥀
اݪلّہُمَـ عَجِّݪ ݪِوَݪیڪ اݪّفَرَج
#فاطمیه🕊🖤
شهادت لباس تک سایزی است
که باید تن آدم به اندازه آن درآید،
هر وقت به سایز این لباس درآمدی،
پرواز میکنی! ” #شهیدآوینی♥️🌱 “
''🌷🌸''
پروردگارا
چهڪنیمڪهروحما
بهآنوسعتیبرسد؛
ڪهازیڪسلامویڪعلیڪ
ویاازیڪبارڪاللهوازیڪفحش،
طوفاننگیرد..؟!
+چھکنیم؟!💔
#استادعلیصفاییحائرۍ🌱
___
روز خواستگاری دختره گفت:🧕🏻...
بلد نیستم غذا درست کنم..☹️🌯
کارای خونه هم طول میکشه یاد بگیرم...
بچه داریم زیاد بلد نیستم..🛏
از ظرف شستنم بدم میاد..😒
❀
❀
❀
پسر گفت:🧔🏻...
روزه بلدی بگیری؟؟💁🏻♂
نماز بلدی بخونی؟؟📿🔮
قرآن خوندنو دوست داری؟؟🔑🕌
دختره گفت:آره😊✌️🏻
❀
❀
❀
پسره گفت؛ همین بسه، من میخوام نصف دین و زندگیم بشی نه کنیزم...🍃
❀
❀
❀
پسره گفت:🧔🏻...
پس اندازم کمه..💶⌛️
حقوقمم آب باریکه ست..💸🎈
خونه و ماشینم زیادی مدل بالا نیست..🏡🚗
❀
❀
❀
دختره گفت:🧕🏻...
خدارو میشناسی؟؟☝️🏻🤗
غیـــــــــرت داری؟؟😠🤔
چشمات پاکه؟؟😓🌺
اخلاقت خوبه؟؟😀🧐
ایمانت قوی هست؟؟📿🔮
پسره گفت:آره😊🌸
❀
❀
❀
دخترگفت:🧕🏻...
همین بسه،بقیه رو خودمون میسازیــــم...😻✌️🏻
باهمدیگه میریممم جلــو،مهم اینه…👫💪🏻
پـــــــــرِ پروازِ همدیگــــــه بشیم سمت خدا…😇
#تلنگر💥
#فضای_مجازی📵🌱
🔹فعالیت داشتن در فضای مجازی و پاک ماندن در آن تقوای دو چندان میخواهد....😉✋🏻
🔸یادمان نرود،گاهی با گناه ب اندازه
یک لایک فاصله داریم...👈🏻♥️
🔹یادمان نرود ،فضای مجازی هم
"محضر خداست "😉✋🏻
🔸در روز حساب، تمام این سایتها به
حرف می آیند و گواهی میدهند بر کارهایمان نکند که شرمنده باشیم😢
🔹«امان از لحظهی غفلت که فقط خدا
شاهد است و بس !😔✋🏻
🔸 گاهی روی مانیتور بچسبانیم :
" ورود شیطان ممنوع 🚫 "
🔹مراقب دستی که کلیک میکند
چشمی که میبیند و گوشی که میشنود باشیم ....🤐
🔸و بدانیم و آگاه باشیم که خدا
" همیشه آنلاین است😉✋🏻
#تلنگر
یڪ نگاه به نامحرم 👇
مےٺواند سالها عبادٺٺ را بسوزاند🔥
و یڪ نگاه نڪردڹ👇
مے ٺواند برټر از سالها عبادٺ باشد✅
چشمت را ببند👀❌
سرت را پایین بینداز❗️
با خدا معامله ڪݩ ....
چڪ هاے خدا سر وقت پاس مۍ شود😍
وعده اش حقیقت محض است✔️
#خاطرات_شهید
فقط یک #آرزو دارم....!!!
گفت:
«توی دنیا بعد از #شهادت فقط
یک آرزو دارم:
اونم اینکه تیر بخوره به گلوم».
تعجب کردیم.
بعد گفت:
«یک صحنه از عاشورا
همیشه قلبمو آتیش می زنه؛
بریده شدن گلوی حضرت علی اصغر»
والفجر یک بود که مجروح شد.
یک تیر تو آخرین حد بردش خورده
بود به گلوش.
وقتی می بردنش عقب،
داشت از گلوش خون می آمد.
می گفت:
آرزوی دیگه ای ندارم مگر شهادت.
#خاطرات_ناب_شهدا
#شهید_عبدالحسین_برونسی🌷
#التماس_شفاعت.......
دشمن هر روز از یه رنگی میترسه...
یه روز از رنگ سبز سپاه💚
یه روز از،رنگ سرخ خون شهید♥️
ولی...
هر روز از،رنگ سیاه چادر تو میترسه بانو جانــ🖤
🤍مجنون_الحسین🤍
#ابو مهدی
☕️
•••
رفتند..؛
شهید شدن
پیکرشون موند توی سوریه
بعد چند سال اومدن..!
ما هنوز درگیر اینیم
که چجوری کم تر #گناه کنیم:)
#چقدر_عقبیم..!
|•°🌸 #بیوگࢪافۍ 🦋°•|
هـمہچـیزرا بـہخـدا واگـذار ڪن.
او اولــیݩوآخـرینپنـاهاسـٺ...
[<🌙°°🌌>]
+انـنّـي مَعڪُمـا
مـن همــࢪاه شمـامـ🌱
ــــــــــــــ↻
﴿*💌*﴾ #خـداجـانمان
{ #کلام_شهدا💚📿 }
این را هـرگز فراموش نڪنید☝️🏻
تا خود را نسـازیـم
و تغـییر ندهیـم
جامعـہ ساختھ نمیشود!🍃
[🕊شهیدابراهیمهادے🕊]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خنده_طوریツ
👀[مامۍتوانیــم]😂
#متن_گࢪافۍ🌿°°
هرچھ روح بھ خدا∞ نزدیکتر
آشفتگیاش نیز ڪمتر↻
زیرا نزدیکترین نقطه بھ مرکزِ دایره
کمترین تکان را مےخورد!
#روحبیقراردرتلاطمخداآراممیگیرد:)🌿
#خواهــــرمــ❣
وظیفہ سنگینۍ بر دوش دارۍ!!
#حجاب توسٺ ڪه از
#خون هزاران شهیـــد
ڪوبنده تر اسٺ ....💔
فــراموش نڪن رفتند تا بمانے و
پاســدار چادرحضرت زهرا باشے
به زیبایـے هاے فریبنده این دنیا دل نبند ڪه تمام این
زیبایـے ها گذراسٺ [🍃🌸]
#چادرمادرمنفاطمهحرمٺدارد
شهادت(:!🥀
رحمت خاص خداست″
و بارانی است که بر هر کس نمیبارد...•🖐🏼
عاشق دنیا شده را جام شهادت نمی دهند...(:🖤
•
#شهیدانه
#پارت_پنجاهو_نه🌹
•{حــجـآبـــ مــن}•🤩
سرمو محکم تکون دادم و بهش نهیب زدم. این امکان ندارهطاها_ نازنین جان بسه دیگه. برای زینب خوب نیست زیاد بخنده
نازنین هم از حرکت ایستاد و آروم به سمت اتاقی که نوار قلب میگیرن رفت
در زد اومدن درو باز کردن
ویلچرو حرکت داد داخل اتاق
ما هم رفتیم داخل کنار ایستادیم نازنین زینبو برد پشت پرده که گوشه ی سمت چپ اتاق بود
دوتا پرستار زن و یه مرد داخل اتاق بودن
.
.
زینب
نازنین منو آورد پشت پرده ای که تو اتاق نصب شده بود رو تخت نشوندم و کمک کرد آماده شم
نازنین_ خانم پرستار؟ میشه بیاین؟ آماده شد
پرستار_ اومدم
پرستار اومد و شروع کرد به گرفتن نوار قلب
تموم شد. گیره هارو کند منم لباسمو درست کردم باز هم نازنین کمک کرد از رو تخت اومدم پایین بعد آروم از پشت
پرده اومدیم بیرون و نشستم رو ویلچر
طاها و محمدو دیدم که گوشه ی اتاق ایستادن راستش ازشون خجالت کشیدم مثال قرار بود امروز بهمون خوش بگذره
من باعث شدم روزشون خراب بشه دمغ شدم و از خجالت سرمو انداختم پایین. اخه من چرا اینقدر بدم خدا جون
طاها_ نازنین نوار قلبو بده ببینم
گرفتو نگاهش کرد
طاها_ خب خب نوار قلبت که عالیه باید ببینیم اکو چی میگه
چیزی نگفتم
طاها_ خوبی آجی؟
صداش نگران بود. سرمو بلند کردم
یه لبخند مصنوعی زدم _ خوبم
طاها_ مطمئن؟ اخه خیلی دمغی
_ مطمئنه مطمئن. از شماهم بهترم
وارد اتاق اکو شدیم البته فقط خودم رفتم تو حتی نزاشتم نازنین بیاد اونا داخل اتاق بیرونی موندن من رفتم تو یه اتاق
دیگه
اکو هم تموم شد. تا حالا اکو نداده بودم این اولین بار بود اوندفعه که طاها گفت برم اکو تصمیمشو داشتم ولی وقت نکرده
بودم که امروز یهو این اتفاق افتاد
ولی خیلی جالب بود صدای قلب خودمو میشنیدم
از اتاق اومدم بیرون که نازنین سریع اومد پیشم خواست دستمو بگیره کمکم کنه که مانع شدم
_ خودم میام
به قلم : zeinab.z
ادامه دارد....
#پارت_شصت🌹
•{حــجـآبـــ مــن}•🤩
_خودم میام
نازنین_ اا زینب هنوز حالت خوب نشده
_ نه خوبم نگران نباش
هر کاری کرد راضی نشدم
رفتم رو صندلی نشستم چند دقیقه بعد جوابو بهمون دادن و باز طاها برداشت ببینتش. اومد رو صندلی نشست. ساکت
داشت به برگه نگاه میکرد
بهش خیره شدم ببینم چی میگه راستش ترسیده بودم
برگشت سمتم و اونم بهم خیره شد
وقتی ترسو تو نگاهم دید لبخند زد
طاها_ آبجی جونم هیچیش نیست
چشمام گشاد شد
_ داداش؟ منکه بچه نیستم میخوای گولم بزنی؟
طاها_ نه ابجی کوچولو گولت نمیزنم و با لبخند ادامه داد. مشکلت خیلی جدی نیست الان که اینو دیدم خیالم راحته
راحت شد. بهت اطمینان میدم اگه قرصایی که میدم بخوری خیلی زود خوب میشی و دیگه مشکلی نداری
_ مطمئنی داداش؟
طاها_ صد در صد
وای خدایا شکرت الهی شکرت عاشقتم خدای مهربونم
داشتم از خوشحالی ذوق مرگ میشدم بدو بدو رفتم تو بغل نازنین
دوتایی همدیگرو بغل کرده بودیم میچرخیدیم و با ذوق میخندیدیم
بهترین خبری بود که شنیدم
ما همینجور میخندیدیم و طاها و محمد هم با لبخند عمیقی بهمون نگاه میکردن
از تو بغل نازنین بیرون اومدم و رو کردم سمت طاها
_ داداش؟ بریم؟ دیر شدا
طاها_ بریم
تند دویدم سمت در
صدای خندشون بلند شد
نازنین_ آروم باش آجی جون
سرمو از اتاق بردم بیرون چشمامو ریز کردم و یه سرک کشیدم چندتا دکتر دیدم که داشتن رد میشدن ولی یکیشون از
همه عقب تر بودو تنها
یه لبخند شیطون اومد رو لبم
پاورچین پاورچین رو نک انگشتام راه افتادم سمتش
حواسش نبود
قدمامو باهاش تنظیم کردم و عین حرکاتشو تکرار میکردم هر طرف میرفت منم از پشتش میرفتم سرش تو پروندش
بودو داشت میخوندش یهو پیچید سمت چپ که منم تند همونکارو کردم و چشمم خورد به طاها و محمد و نازنین که از
خنده سرخ شده بودنو داشتن به درو دیوار نگاه میکردن تا من لو نرم....
به قلم : zeinab.z
ادامه دارد....
⚠️ #تلنگرانه
🚫 تجسسممنوع ! 🚫
💠 جوانی از رفیقش پرسید :
+ کجا کار میکنی ؟
_ پیش فلانی
+ ماهانه چند میگیری ؟
۵۰۰ تومان
+ همهش همین ؟ ۵۰۰ ؟
چطوری زندهای تو ؟
صاحب کار قدر تو رو نمی دونه !
خیلی کمه !!!
👈 یواش یواش از شغلش دلسرد شد و درخواست حقوق بیشتر کرد . صاحب کار هم قبول نکرد و اخراجش کرد .
قبلا شغل داشت ، اما حالا بیکار است .
💠 زنی بچهای را به دنیا آورد .
زن دیگری گفت :
+ به مناسبت تولد بچهتون ، شوهرت برات چی خرید ؟
_ هیچی !
+ مگه میشه ؟!
یعنی تو براش هیچ ارزشی نداری ؟!
👈 بمب را انداخت و رفت .
ظهر که شوهر به خانه آمد ، دید که زنش عصبانی است و ...
کار به طلاق کشید و تمام .
💠 پدری در نهایت خوشبختی است .
یکی میرسد و میگوید :
+ پسرت چرا بهت سر نمیزند ؟
یعنی آنقدر مشغوله که وقت نمیکنه ؟!!
👈 صفای قلب پدر را تیره و تار میکند ...
📛 این است ، سخن گفتن به زبان شیطان❗️
در طول روز ، خیلی سؤال ها را ممکن است از همدیگر بپرسیم :
🔸 چرا نخریدی ؟
🔸 چرا نداری ؟
🔸 چطور این زندگی را تحمل میکنی ؟ یا فلانی را ؟
🔸 چطور اجازه می دهی ؟
❗️ممکن است هدفمان صرفا کسب اطلاع باشد ، یا از روی کنجکاوی یا فضولی ...
اما نمیدانیم چه آتشی به جان شنونده میاندازیم !!!
♦« کور » وارد خانهی مردم شویم
و « کـَر » از آنجا بیرون بیاییم !
________
اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋
فقط یکبار کافے است از ته
دل خدا رو صدا کنید. دیگر
مال خودتان نیستید. مال او
مےشوید:)))💛
#شهید_امیر_حاج_امینے
|🌻🍃|
-وَخدانکنهتومجازی
حقالناسکنیم.!
باچتنامحرم!✖️
بایهپروفایلکهبهگناهمیندازه!
بایهکانالمبتذل🚫
بایهکپیکردنکهراضینیستن!
بایهمزاحمت!
باایجادگروهمختلط|:
باتبرج🖐🏻
بایهلایکوکامنت🚫
-حواستباشههمشنوشتهمیشه،
#وبایدجواببدی....
#فرواردوکپیاجباری🌱