°•♡بـہوقتعـٰاشقے♡°•
‹هُوَالَّذِ؎أَنْزَلَالسَّكِينَةَفِۍقُلُوبِالْمُؤْمِنِينَ›
♥️••• اوسٺکسۍڪهآرامشرادر،
دلهاۍ مومناننازلڪرد!!! 🙃
﴿سورهمبارڪفتـح،آیہ۴﴾✨
یڪی از تفریحات خانوادگی ما اینه ڪه
بابام قیمت بلیط هواپیما
به شهراۍ مختلفو میخونه ما میگیم اووو چخخخخخبره :/
#تباه
چند خانم رفتند جلو سوالاتشان را بپرسند،
در تمام مدت سرش بالا نیامد!
نگاهش هم به زمین دوخته بود...
خانم ها که رفتند،
رفتم جلو گفتم: تو انقدر سرت پایینه نگاهم نمی ندازی به طرف که داره حرف میزنه باهات، اینا فکر نکنن تو خشک ومتعصبی و اثر حرفات کم شه...
گفت: من نگاه نمیکنم تا خدا مرا نگاه کند!❤️
#شهیدعبدالحمیددیالمه 🙂:)
شب زنده دارى جز براے سه چيز روا نيست :
تلاوت قرآن ، تحصيل علم و يا فرستادن عروس به خانه شوهرش^^
•.
- بحــارالأنوار🌱!
اسم دخترش ڪوثر بود...
مثل هر بابایی علاقه شدیدی
به ڪوثر داشت♥️:)
ولی قبل از عملیات ڪه موقعیت
پیش اومد..
ڪه با خانواده ها صحبت کنیم ..🌱
«گفت برای دفاع از حرم
حضرت زینب(س)
از ڪوثرهم گذشتم»
#شھیدمحمودرضابیضایۍ
#تلنگر
خیلیجاهامیبینمکهنوشته کپی حرام ⛔️
کپی بیوحرام😐
انفالوحقالناس😳
بابادستبردارینتو رو قرآن‼️
مگه شماها مرجعتقلیدین که حکممیدین
چیحرومه چیحلال❓
مذهبیهامونمدارنبهفنامیرن😐
میدونیدما دوازدهملیون سایت مستهجن داریم😕
کهکپیازشونکاملاآزاده😐
بعداونوقت جوونما مثلا اومده برای امام زمانش کار کنه
اسمشم گذاشته سرباز گمنامامامزمان🙄
بعدنوشته کپیحرام (حالاخودشم پستو از یه کانال دیگه کپیکرده)😐
در مقابل اون دوازده سایت مستهجن یه کانال خوب وآموزنده همکه داریم کپیازشحرومه😔
دوستعزیزپخشکردنیهمطلبخوب
خودشصدقهجاریست🙃
✨﷽✨
#غدیرۍام♥••
#قسمت_نهم••
اَلحَمـدُلِلهِالَّذےجَعَلـَنامِنَالمُتِمَسـِّکین
بِوِلایَتِالأَمیرِالمُؤمِـنین
عَلِیِابنِأَبےطالِب عَلیهِ الصَّلاةُ وَ السَّلَام.:) 💛
✨اهل بیت چه کسانی هستند؟
🍃 طبق احادیث متواتری که از شیعه و سنی نقل شده آیه تطهیر درباره پیامبر و اهل بیتشون نازل شده.
🔹این احادیث در کتب معتبر اهل سنت اومده.
از جمله: صحیح مسلم،مسند احمد،الدر المنثور،مستدرک الحاکم،ینابیع المودة،جامع الأصول، صواعق المحرقة،سنن ترمذی،نورالابصار،مناقب خوارزمی و.....
🖋پس کسی نمیتونه از غیر شیعیان بگه آیه تطهیر در شأن اهل بیت نیست چون تو کتاباشون اومده.
💠خب حالا می پردازیم به برخی از این احادیث.
✨ امام حسن علیه السلام ضمن خطبه ای فرمودن:(ما اهل بیتی هستیم که خدا درباره آنها فرمود:
إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا) "۱"
✨انس بن مالک میگه: رسول خداﷺ تا مدت شش ماه در هنگام نماز وقتی که به خانه زهرا سلام الله علیها می رسید می فرمود:( ای اهل بیت،برای نماز برخیزید؛إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا) "۲"
✨ابن عباس هم میگه: دیدم رسول خدا تا مدت نه ماه وقت هر نمازی درب خانه امیرالمؤمنین علیه السلام می رفتند و می فرمودند:(سلام بر شما ای اهل بیت:إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا) "۳"
✨امیرالمؤمنین هم فرمودند که: رسول خدا هر روز صبح درب منزل ما تشریف می آورد و می فرمود:(خدا شما را رحمت کند. برای نماز برخیزید،إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا) "۴"
🌸رسول اکرم مدتی این برنامه رو ادامه دادن تا مصداق اهل البيت برای همه مشخص بشه و به اهمیت موضوع توجه کنن.
✨شریک بن عبدالله میگه: بعد از رحلت پیامبر اکرم امیرالمؤمنین علیه السلام خطبه ای خوانده و فرمود:(شما را به خدا سوگند آیا جز من و اهل بیتم کسی را سراغ دارید که آیه:إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا درباره آنها نازل شده باشد.
مردم عرض کردند:نه)"۵"
💠امیرالمؤمنین علی علیه السّلام به ابوبکر فرمودند که:( تو را به خدا سوگند آیه تطهیر درباره من و همسرم و فرزندانم نازل شده یا درباره تو و خانواده ات؟
او جواب داد در باره تو و خانواده ات.....)"۶"
📌ادامه دارد....
📚پی نوشت ها :
۱. ینابیع المودة،ص۱۲۶
۲. جامع الأصول،ج۱،ص۱۱۰
۳. الامام الصادق و المذاهب الاربعه،ج۱،ص۸۹
۴. غایةالمرام،ص۲۹۵
۵. غایةالمرام،ص۲۹۳
۶. نورالثقلین،ج۴،ص۲۷۱
✨﷽✨
#غدیرۍام♥••
#قسمت_دهم••
اَلحَمـدُلِلهِالَّذےجَعَلـَنامِنَالمُتِمَسـِّکین
بِوِلایَتِالأَمیرِالمُؤمِـنین
عَلِیِابنِأَبےطالِب عَلیهِ الصَّلاةُ وَ السَّلَام.:) 💛
✨پاسخ به شبهه
💠در ادامه مباحث برخورد داریم به یک شبهه.
اون شبهه چیه؟🤨
❌اِشکال
بعضی ها میگن که آیه تطهیر درباره زنان پیامبر نازل شده.
چونکه آیات قبل و بعد درباره زنان پیامبر ﷺ هستش یا لااقل زنان پیامبر ﷺ هم شامل آیه تطهیر میشن و بنابراین آیه دلیل بر عصمت نیستش،چراکه کسی زنان پیامبر رو معصوم نمی دونسته.
✅جواب:
⚪️۱. این احتمال،اجتهاد در مقابل نصّ هستش،چون روایات زیادی داریم که این آیه درباره پیامبر و امیرالمؤمنین و حضرت زهرا و امام حسن و امام حسین علیهم السلام نازل شده.
⚪️۲. بر فرض محال اگه که آیه درباره زنان پیامبر ﷺ بود آیه باید به صورت خطاب مؤنث میومد نه مذکر.
یعنی اینکه آیه باید اینطور می بود:
((إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُنَّ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُنَّ تَطْهِيرًا))
📌به کلمه عَنكُنَّ و وَيُطَهِّرَكُنَّ توجه کنید.
⚪️۳. آیه تطهیر جمله معترضه است بین آیه های قبل و بعد و این امر در میان عرب های فصیح مرسوم بوده و در جای دیگه قرآن هم اومده:
🍃فَلَمَّا رَأَىٰ قَمِيصَهُ قُدَّ مِن دُبُرٍ قَالَ إِنَّهُ مِن كَيْدِكُنَّ إِنَّ كَيْدَكُنَّ عَظِيمٌ
(٢٨)
يُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هَٰذَا وَاسْتَغْفِرِي لِذَنبِكِ إِنَّكِ كُنتِ مِنَ الْخَاطِئِينَ(٢٩) ۱
که جمله (يُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هَٰذَا) خطاب به حضرت یوسف علیه السلام، و معترضه هستش و جملات قبل و بعد خطاب به زلیخاست.
📚 پی نوشت ها :
۱. آیه ۲۹ سوره مبارکه یوسف
✨﷽✨
#غدیرۍام♥••
#قسمت_یازدهم••
اَلحَمـدُلِلهِالَّذےجَعَلـَنامِنَالمُتِمَسـِّکین
بِوِلایَتِالأَمیرِالمُؤمِـنین
عَلِیِابنِأَبےطالِب عَلیهِ الصَّلاةُ وَ السَّلَام.:)💛
دلالت آیه تطهیر بر عصمت و امامت دوازده امام علیهم السلام
💠 از امیرالمؤمنین علی علیه السّلام نقل شده که:( من در خانه ام سلمه در خدمت رسول خدا ﷺ بودم که آیه إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا نازل شد.
🌸پیامبر به من فرمود: این آیه درباره تو و فرزندانت حسن و حسین و امامانی که از نسل تو پدید می آیند نازل شده است.
🍃گفتم: یا رسول الله ﷺ بعد از شما چند نفر به امامت می رسند؟
🌺پیامبر فرمود: بعد از من تو امام می شوی، بعد از تو حسن، بعد از حسن،حسین، بعد از حسین فرزندش علی؛ بعد از علی فرزندش محمّد، بعد از محمّد فرزندش جعفر، بعد از جعفر فرزندش موسی، بعد از موسی فرزندش علی، بعد از علی فرزندش محمّد، بعد از محمّد فرزندش علی، بعد از علی فرزندش حسن و بعد از حسن فرزندش حجت به امامت می رسد. نام های ایشان به همین ترتیب بر ساق عرش نوشته شده بود. از خدا پرسیدم اینها کیستند؟ فرمود: امامان بعد از تو هستند که پاک و معصومند و دشمنانشان ملعون هستند.) ۱
🔹 پس نتیجه می گیریم که آیه تطهیر در شأن چهارده معصوم علیهم السلام هست و رسول گرامی اسلام در احادیث زیادی به مردم فهموندن که منصب امامت، الی الابد و تا قیامت برای این عده معین باقی می مونه، زیرا اونها دارای عصمت و دیگر شرایط این مقام شامخ الهی هستند.
✨ دو حدیث دیگر درباره عصمت امامان
🔶 از ابن عباس نقل شده که شنیدم رسول خدا فرمود:( أنا و عَلی و الحَسن و الحسین و تِسعَةُ مِن وُلدِ الحُسینِ مُطَهَرّونََ مَعصومون؛
من و علی و حسن و حسین و نه نفر از اولاد حسین پاک و معصوم هستیم.)۲
🔷 امیرمؤمنان علی علیه السّلام هم فرموندکه:( إن اللهَ تَبارَکَ وَ تَعالی طَهَّرنا و عَصَمَنا و جَعَلَنا شُهَداءَ عَلی خَلقِه و حُجَّتَه فی أَرضِه و جَعَلَنا مَعَ القُرآنِ و جَعَل القُرآنَ مَعَنا لا نُفارِقُه و لا یُفارِقُنا؛ خدای تبارک و تعالی ما را پاک و معصوم و شاهدان بر مخلوقاتش و حجت خود در روی زمین قرار داده است. ما را با قرآن و قرآن را با ما قرار داده است. نه ما از قرآن جدا می شویم و نه او از ما جدا می شود.)۳
📌ادامه دارد....
📚پی نوشت ها:
۱. غایةالمرام،ص۲۹۳
۲. ینابیع المودة،ص۵۳۴
۳. بحارالأنوار،ج۲۳،ص۳۴۳
✨﷽✨
#غدیرۍام♥••
#قسمت_دوازدهم••
اَلحَمـدُلِلهِالَّذےجَعَلـَنامِنَالمُتِمَسـِّکین
بِوِلایَتِالأَمیرِالمُؤمِـنین
عَلِیِابنِأَبےطالِب عَلیهِ الصَّلاةُ وَ السَّلَام.:)💛
💠دلایل نقلی اثبات حقانیت امیرالمؤمنین علیه السلام
✨۲. آیه ولایت
🍃 إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ
🌀ولی ﻭ رهبر ﺷﻤﺎ تنها ﺧﺪﺍست ﻭ پیامبرش ﻭ آنها که ایمان آورده،ﻧﻤﺎﺯ ﺑﺮﭘﺎ ﻣﻰ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺣﺎل ﺭﻛﻮع ﺯﻛﺎﺕ ﻣﻰ پردازند . ۱
🌸خداوند متعال توی این آیه با توجه به کلمه (انّما) که برای انحصار به کار میره ولی و سرپرست مسلمانان رو در سه مورد منحصر کرده:
خداوند حکیم،پیامبر،کسانی که ایمان آوردن نماز به پا میدارن و در حال رکوع زکات هم میدن.
✨ شأن نزول آیه: از خود آیه ولایت و رهبری خداوند و رسولش معلومه اما در مورد قسمت سوم (و الَّذينَ آمَنُوا) احاديث بسیاری از شیعه و سنی نقل شده که این آیه در شأن امیرالمؤمنین علی علیه السّلام در حالی که در رکوع انگشتری به سائل دادن نازل شد.😍
🌺علمای شیعه در این مورد اتفاق نظر دارن و از اهل سنت هم "فخر رازی در تفسیر کبیر" ، "زمخشری در کشاف" ، "ثعلبی در الكشف و البیان" ، "نیشابوری و بیضاوی و بیهقی و نظیری و کلبی در تفسیرشون" ، "طبری در خصایص" ، "خوارزمی در مناقب" و..... این شأن نزول آیه رو ذکر کردن تا جایی که تفتازانی و قوشچی ادعای اتفاق مفسّرین در این زمینه رو کردن.
⚪️ این مسأله به قدری شایع و معروف بود که حسان بن ثابت (شاعر معروف عصر پیامبر ﷺ) مضمون ماجرا رو توی اشعار خودش سروده و خطاب به امیرالمؤمنین میگه:
فَأَنتَ الذی اَعطَیتَ اِذ کُنتَ راکِعاً
زکاتاً فَدَتکَ النَفسُ یا خَیرَ راکِعِِ
فَاَنزَلَ فیکَ اللهُ خَیرَ وِلایَةِ
و بَیَّنَها فی مُحکَماتِ الشَرایِعِ
🔸ترجمه:
ای علی تو بودی که در حال رکوع زکات دادی.
جان فدای تو ای بهترین رکوع کنندگان.
خداوند بهترین ولایت را درباره تو نازل کرد و در قرآن بیان نمود.
🌙بنابراین امیرالمؤمنین علی علیه السّلام ولایت کلیه بر همه مؤمنان دارن و به حکم عقل امکان نداره که چنین کسی تابع امر ابوبکر و عمر و عثمان باشه بلکه اگر اونها جزء مؤمنان بودن باید تحت امر امیرالمؤمنین قرار میگرفتن.
📚پی نوشت ها
۱. آیه ۵۵ سوره مبارکه مائده
✨﷽✨
#غدیرۍام♥••
#قسمت_سیزدهم••
اَلحَمـدُلِلهِالَّذےجَعَلـَنامِنَالمُتِمَسـِّکین
بِوِلایَتِالأَمیرِالمُؤمِـنین
عَلِیِابنِأَبےطالِب عَلیهِ الصَّلاةُ وَ السَّلَام.:)💛
📝پاسخ به شبهه
❓سوال:
بعضی از متعصبان از اهل سنت اشکال گرفتن که امیرالمؤمنین علیه السلام با اون توجه خاصی که در حال نماز داشتن به طوری که وقتی تیر از پای مبارکشون در آوردن متوجه نشدن
چطوری ممکنه صدای سائلی رو بشنون و به او توجه کنن؟🧐
🔸شاید برای بعضی از شما دوستان هم این سوال پیش اومده باشه.
✅جواب:
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در حال نماز کاملاً متوجه خداوند متعال بودن و به امور مادی که با روح عبادت سازگار نیستن توجهی نداشتن،ولی شنیدن صدای فقیر و کمک کردن به فقیر توجه به خویشتن نیستش بلکه عین توجه به خداست و به تعبیــــــــر دیگه کار حضرت، عبادت در ضمن عبادته.
💫به علاوه غرق شدن در توجه به خداوند این نیستش که اختیار خودشون رو از دست بدن و یا بی احساس بشن بلکه با اراده خودشون،توجهشون را از اونچه در راه خدا و برای خدا نیستش بر میگیرن.
✨نماز و زکات هر دو عبادتن و هر دو هم در مسیر رضای خداوند متعاله.
پس توجه امیرالمؤمنین به فقیر صرفاً برای خدا بوده و دلیلش نزول آیه هست.
📌 ادامه دارد...
#تربیت_شویم
🍁آیا امام زمان(عج) صدای منو میشنوند؟
آیت ﺍﻟﻠﻪ بهجت (ره) :
🔹بين دهان تا گوش شما کمتر از يک وجب است، قبل از اينکه حرف از دهان خودتان به گوش خودتان برسد، به گوش حضرت رسيده است. او نزديک است، درد و دلها را میشنود. با او حرف بزنید و ارتباط برقرار کنید.
در زمان حضرت امام هادی(ع) شخصی نامهای نوشت از يکی از شهرهای دور. نامهای نوشت که آقا من دور از شما هستم. گاهی حاجاتی دارم، مشکلاتی دارم، به هر حال چه کنم؟
💎حضرت در جواب ايشان نوشتند:
🍃🌺لبت را حرکت بده، حرف بزن، بگو. ما از شما دور نيستيم.🌸🍃
📚بحارالانوار ج۵۳ ص۳۰۶
#بدونید‼️
روزی که نهیب حاج قاسم باعث عقب نشینی ترامپ شد
حاج قاسم سلیمانی : چه غلطی کردید که امروز برای ما خط و نشان می کشید. نیروهای مسلح ایران نمی خواهد، من حریف شما هستم، نیروی قدس حریف شماست! بدانید، هیچ شبی نیست ما نخوابیم و به شما فکر نکنیم. آقای ترامپ قمارباز! بدان در آنجایی که فکر نمی کنی ما در نزدیک شما هستیم. ما ملت شهادتیم، ما ملت امام حسینیم. بیا! ما منتظریم! مرد این میدان ما هستیم برای شما...
سالروز خطاب تاریخی سپهبد سلیمانی به ترامپ قمارباز
این سخنرانی ۳سال پیش در چنین روزی و در شرایطی که آمریکا و «ترامپ قمارباز» با بیان گزینه جنگ علیه ایران هیاهو بپا کرده بودند در شهر همدان بیان شده است
ماسکبِزَنبُروبیرون
اَگهبئماسکبِرِیشآیَد
یِهنَفروآلودِهکَردئ!
اینااَکثَرحَرفآییهکِهمآمئشنَویم!
خُبخواهَرَمتوهَمرَعایتکُن
مُمکِنهیِکیاَگهتورو
بآاونوَضعبِبینهاَززَنِشزَدِهشِه :)
#اللهمآدمکنمارا...
فرشتہهاازخداوند پࢪسیدن...
خدایاتوکہبشࢪࢪااینقدࢪدوستداࢪۍ
چࢪاغمࢪاآفریدۍ ...!؟
خداگفت: غمࢪابہخاطࢪخودمآفࢪیدم ؛ چونمخلوقاتمتاغمگیننشوندبہیاد خالقشاننمۍافتند...!
بہخودمونبیایم:)
💕 #عاشقانه_دو_مدافع💕
#قسمت_پنجاه_و_نهم
الو سلام داداش
بههههههه اهلا و سهلا کربلایی اسماء خوبی خواهر
یه خبری چیزی از خودت ندیا
من اخبارتو از شوهرت میگیرم.
- خندیدم و گفتم.خوبی داداش، زهرا خوبه؟
الحمدالله
_داداش میدونی که علی امروز داره میره ، میشه تو قضیه رو به مامان اینا بگی؟؟
گفتم اسماء جان
- گفتی ؟؟؟
آره خواهر ما ساعت ۸ میایم اونجا برای خدافظی
- آهی کشیدم و گفتم باشه خدافظ
ظاهرا من فقط نمیدونستم ، پس واسه همین بهم زنگ نمیزنن میخوان که
تا قبل از رفتنش پیش علی باشم.
_ ساعت به سرعت میگذشت
باگذر زمان و نزدیک شدن به ساعت ۸،طاقتم کم تر و کم تر میشد.
تو دلم آشوب بود و قلبم به تپش افتاده بود.
ساعت ۷ و ربع بود. علی پایین پیش مامانش بود
تو آیینه خودمونگاه کردم. زیر چشمام گود افتاده بود ورنگ روم پریده بود.
لباس هامو عوض کردم و یکم به خودم رسیدم
ساعت ۷ و نیم شد
_ علی وارد اتاق شد به ساعت نگاهی کرد و بیخیال رو تخت نشست.
میدونستم منتظر بود که من بهش بگم پاشو حاضر شو دیره.
بغضم گرفته بود اما حالا وقتش نبود...
چیزی رو که میخواست بشنوه رو گفتم: إ چرا نشستی؟؟
دیره پاشو..
لبخندی از روی رضایت زد و بلند شد
لباس هاشو دادم دستش و گفتم: بپوش
دکمه های پیرهنشو دونه دونه و آروم میبستم و علی هم با نگاهش
دستهامو دنبال میکرد...
دلم نمیخواست به دکمه ی آخر برسم
- ولی رسیدم. علی آخریشو خودت ببند
از حالم خبر داشت و چیزی نپرسید. موهاشو شونه کردم و ریشهاشو
مرتب...
_ شیشه ی عطرشو برداشتم و رو لباس و گردنش زدم و بعد گذاشتم تو
کیفم میخواستم وقتی نیست بوش کنم.
مثل پسر بچه های کوچولو وایساده بود و چیزی نمیگفت: فقط با لبخندنگاهم میکردم.
از کمد چفیه ی مشکی رو برداشتم و دور گردنش انداختم
نگاهمون بهم گره خورد. دیگه طاقت نیوردم بغضم ترکید و اشکهام سرازیر
شد.
_ بغلم کرد و دوباره سرم رو گذاشت رو سینش. گریم شدت گرفت.
نباید دم رفتن این کارو میکرد، اون که میدونست چقد دوسش دارم
میدونست آغوشش تمام دنیامه ، داشت پشیمونم میکرد.
قطره ای اشک رو گونم افتاد اما اشک خودم نبود.
_ سرمو بلند کردم. علی هم داشت اشک میریخت ...
خودم رو ازش جدا کردم و اشکهاشو با دستم پاک کردم
مرد مگه گریه میکنه علی..
لبخند تلخی زدو سرشو تکون داد
مامان اینا پایین بودن
_ روسری آبی رو که علی خیلی دوست داشت رو برداشتم و انداختم رو سرم.
اومد کنارم،خودش روسریمو بست و گونمو بوسید
لپام سرخ شد و سرمو انداختم پایین
دستمو گرفت و باهم رو تخت نشستیم.
سرمو گذاشتم رو پاش
_ علی
جان علی
- مواظب خودت باش
چشم خانوم
- قول بده، بگو به جون اسماء
به جون اسماء
- خوشحالم که همسرم ، همنفسم ، مردمن برای دفاع از حرم خانوم داره میره.
منم خوشحالم که همسرم ، همنفسم ، خانومم داره راهیم میکنه که برم.
_ علی رفتی زیارت منو یادت نره هااا
مگه میشه تو رو یادم بره اصلا اون دنیا هم...
حرفشو قطع کردم. سرمو از رو پاش بلند کردم و با بغض گفتم: برمیگردی دیگه
چیزی نگفت و سرشو انداخت پایین
اشکام سرازیر شد، دستشو فشار دادم و سوالمو دوباره تکرار کردم
سرمو گرفت ، پیشونیمو بوسید و آروم گفت ان شاء الله...
_ اشکام رو پاک کرد و گفت: فقط یادت باشه خانم من برای دفاع از!!!!...
#ادامه_دارد..
نویسنده خانم علی ابادی
💕 #عاشقانه_دو_مدافع💕
#قسمت_شصتم
حرمش میرم تو برای دفاع از چادرش بمون
اسماء فقط بهم قول بده بعد رفتنم ناراحت نباشی و گریه نکنی
قول بده
- نمیتونم علی نمیتونم
میتونی عزیزم
_ پس تو هم بهم قول بده زود برگردی
قول میدم
- اما من قول نمیدم علی
از جاش بلند شد و رفت سمت ساک
دستشو گرفتم و مانع رفتنش شدم
سرشو برگردوند سمتم
دلم میخواست بهش بگم که نره ، بگم پشیمون شدم ، بگم نمیتونم بدون اون ....
دستشو ول کردم و بلند شدم
خودم ساکش رو دادم دستش و به ساعت نگاه کرد
_ دردی رو تو سرم احساس کردم ساعت ۸ بود.
چادرم رو سر کردم
چند دقیقه بدون هیچ حرفی روبروم وایساد و نگاهم کرد
چادرم رو، رو سرم مرتب کرد
دستم رو گرفت و آورد بالا و بوسید و زیر لب گفت:فرشته ی من
با صدای فاطمه که صدامون میکرد رفتیم سمت در
_ دلم نمیخواست از اتاق بریم بیرون پاهام سنگین شده بود و به سختی
حرکت میکردم
دستشو محکم گرفته بودم. از پله ها رفتیم پایین
همه پایین منتظر ما بودن
مامانم و مامان علی دوتاشون داشتن گریه میکردن
فاطمه هم دست کمی از اون ها نداشت
علی باهمه رو بوسی کرد و رفت سمت در
زهرا سینی رو که قرآن و آب و گل یاس توش بود رو داد بهم....
_ علی مشغول بستن بند های پوتینش بود
دوست داشتم خودم براش ببندم اما جلوی مامان اینا نمیشد
آهی کشیدم و جلوتر از علی رفتم جلوی در...
درد یعنی
که نماندن به صلاحش باشد
بگذاری برود...
آه به اصرار خودت...
_ آهی کشیدم و جلوتر از علی حرکت کردم...
قرار بود که همه واسه بدرقه تا فرودگاه برن
ولی علی اصرار داشت که نیان
همه چشم ها سمت من بود. همه از علاقه من و علی نسبت به هم خبر
داشتن. هیچ وقت فکر نمیکردن که من راضی به رفتنش بشم.
خبر نداشتن که همین عشق باعث رضایت من شده
_ بغض داشتم منتظر تلنگری بودم واسه اشک ریختن اما نمیخواستم دم
رفتن دلشو بلرزونم
رو پاهام بند نبودم .کلافه این پا و او پا میکردم. تا خداحافظی علی تموم شد
اومد سمتم. تو چشمام نگاه کرد و لبخندی زد همه ی نگاه ها سمت ما
بود...
زیر لب بسم اللهی گفت و از زیر قرآن رد شد
چشمامو بستم بوی عطرش رو استشمام کردم و قلبم به تپش افتاد
_ چشمامو باز کردم، دوبار از زیر قرآن رد شد، هر دفعه تپش قلبم بیشتر
میشد و به سختی نفس میکشیدم
قرار شد اردلان علی رو برسونه
اردلان سوار ماشین شد
کاسه ی آب دستم بود. علی برای خدا حافظی اومد جلو
به کاسه ی آب نگاه کرد از داخلش یکی از گل های یاس شناور تو آب رو
برداشت بو کرد.
_ لبخندی زد و گفت: اسماء بوی تورو میده
قرآن کوچیکی رو از داخل جیبش درآوردو گل رو گذاشت وسطش ، بغض
به گلوم چنگ میزد و قدرت صحبت کردن نداشتم
اسماء به علی قول دادی که مواظب خودت باشی و غصه نخوری
پلکامو به نشونه ی تایید تکون دادم
خوب خانم جان کاری نداری ؟؟؟؟
کار داشتم ، کلی حرف واسه ی گفتن تو سینم بود، اما بغض بهم اجازه ی
حرف زدن نمیداد.
چیزی نگفتم
_ دستشو به نشونه ی خداحافظی آورد بالا و زیر لب آروم گفت: دوست
دارم اسماء خانم
پشتشو به من کرد و رفت
با هر سختی که بود صداش کردم
علی
به سرعت برگشت. جان علی
ملتمسانه با چشمهای پر بهش نگاه کردم و گفتم: خواهش میکنم اجازه بده....
#ادامه_دارد...
نویسنده خانم علی ابادی
💕 #عاشقانه_دو_مدافع💕
#قسمت_شصت_و_یکم
تا فرودگاه بیام
چند دقیقه سکوت کرد و گفت: باشه عزیزم
_ کاسه رو دادم دستش ، به سرعت چادر مشکیمو سر کردم و سوار ماشین
شدم
زهرا هم با ما اومد
به اصرار علی ما پشت نشستیم و زهرا و اردلان هم جلو
احساس خوبی داشتم که یکم بیشتر میتونستم پیشش باشم
از همه خداحافظی کردیم و راه افتادیم
_ نگاهی بهش انداختم و با خنده گفتم: علی با این لباسا شبیه برادرا شدیا
اخمی نمایشی کرد و گفت: مگه نبودم
ابروهامو دادم بالا و در گوشش گفتم: شبیه علی من بودی
به کاسه ی آب نگاه کردو گفت: این دیگه چرا آوردی
خوب چون میخواستم خودم پشت سرت آب بریزم که زود برگردی
_ سرمو گذاشتم رو شونشو گفتم: علی دلم برات تنگ شد چیکار کنم؟؟؟
یکمی فکر کردو گفت: به ماه نگاه کن
سر ساعت ۱۰ دوتامون به ماه نگاه میکنیم
لبخندی زدم و حرفشو تایید کردم
علی تند تند زنگ بزنیا
چشم
چشمت بی بلا
_ بقیه ی راه به سکوت گذشت
بلاخره وقت خداحافظی بود
ما نمیتونستیم وارد فرودگاه بشیم تا همینجاش هم به خاطر اردلان
تونستیم بیایم
اردلان و زهرا خداحافظی کردن و رفتن داخل ماشین
تو چشماش نگاه کردم و گفتم: علی برگردیا من منتظرم
پلک هاشو بازو بسته کرد و سرشو انداخت پایین
دلم ریخت
دستشو گرفتم: علی ، جون اسماء مواظب خودت باش
همونطور که سرش پایین بود گفت: چشم خانم تو هم مواظب خودت باش
_ به ساعتش نگاه کرد دیر شده بود
سرشو آورد بالا اشک تو چشماش جمع شده بود
اسماء جان برم ؟؟
قطره ای اشک از چشمام سر خورد سریع پاکش کردم و گفتم: برو اومدنی
گل یاس یادت نره
چند قدم ، عقب عقب رفت. دستشو گذاشت رو قلبش و زیر لب زمزمه
کرد:عاشقتم
من هم زیر لب گفتم: من بیشتر
برگشت و به سرعت ازم دور شد با چشمام مسیری که رفت رو دنبال کردم.
در رفتن جان از بدن ، گویند هر نوعی سخن
من با دو چشم خویشتن ، دیدم که جانم میرود
_ وارد فرودگاه شد. در پشت سرش بسته شد
احساس کردم سرم داره گیج میره جلوی چشمام سیاه شد
سعی کردم خودمو کنترل کنم. کاسه ی آب رو برداشتم و آب رو ریختم هم
زمان ،،سرم گیج رفت افتادم رو زمین، کاسه هم از دستم افتاد و شکست
_ بغضم ترکید و اشکهام جاری شد. زهرا و اردلان به سرعت از ماشین پیاده
شدن و اومدن سمتم
اردلان دستمو گرفت و با نگرانی داد میزد خوبی !؟؟؟
نگاهش میکردم اما جواب نمیدادم
با زهرا دستم رو گرفتن و سوار ماشینم کرد
سرمو به صندلی ماشین تکیه دادم و بی صدا اشک میریختم
_ اومدنی با علی اومده بودم. حالا تنها داشتم بر میگشتم
هرچی اردلان و زهرا باهام حرف میزدن جواب نمیدادم.
تا اسم کهف اومد. سرجام صاف نشستم و گفتم چی اردلان ...
هیچی میگم میخوای بریم کهف ؟؟؟
سرمو به نشونه ی تایید نشون دادم...
قبول کردم که برم شاید آرامش کهف آرومم میکرد
ممکن هم بود که داغون ترم کنه چون دفعه ی قبل با علی رفته بودم
وارد کهف شدم. هیچ کسی نبود، رفتم وهمونجایی که دفعه ی قبل با علی
نشسته بودیم ،نشستم.
قلبم کمی آروم شد. اصلا مگه میشه به شهدا پناه ببری و کمکت نکنن ...
_ دیگه اشک نمیریختم ، احساس خوبی داشتم
چشمامو بستم و زیرلب گفتم: خدایا هر چی صلاحه همون بشه به من
کمک کن
و صبر بده
حرفهایی که میزدم دست خودم نبود
من، اسماء ای که انقد علی رو دوست داشت خودش با دست های خودش
راهیش کردو الان از خدا صبر و صلاحشو میخواد.
_ روزها همینطوری پشت سر هم میگذشت
حوصله ی هیچ کاری رو نداشتم اکثرا خونه بودم حتی پنج شنبه ها هم
نمیرفتم بهشت زهرا
هر چند روز یکبار علی زنگ میزد بهم اما خیلی کوتاه حرف میزد و قطع!!!!...
#ادامه_دارد....
نویسنده خانم علی ابادی
توڪتـٰابسہدقیقہدرقیـٰامتمیگفت:
آدمهـٰایۍرادیدمڪہدردنیـٰا
فڪرمیڪردیمشھیدهستند
درقطعہشھداهمخـٰاڪشـٰانڪردیم...؛
امـٰااینجـٰادیدمڪہشھیدمحسوبنشدند!
•.
- بترسیمازاینجملھ💔'!
میدونۍداشتمحسرتڪیومیخوردم؟🙂💔
اون جوونے ڪہ تو ڪربلا
با پاے برهنہ
روۍ خنڪۍ سنگ مرمرها
دنبال جماعت میدوید
و خودشو رسوند ڪنار ضریح آقا
و زیر تابوت حاج قاسمو گرفت :)
•📗🌿•
فرشتہهاازخداوند پࢪسیدن...
خدایاتوکہبشࢪࢪااینقدࢪدوستداࢪۍ
چࢪاغمࢪاآفریدۍ ...!؟
خداگفت: غمࢪابہخاطࢪخودمآفࢪیدم ؛ چونمخلوقاتمتاغمگیننشوندبہیاد خالقشاننمۍافتند...!
بہخودمونبیایم:)
صݪواتبفࢪستمؤمن ...ツ!💚☘
اللہمصݪعلےمحمّدوآݪمحمّدوعجݪفࢪجہم...ツ!🍊🧡
یه بار مشھد سوار اسنپ بودیم
راننده داشت تعریف میکرد از خوبیای رضا شـاه !
که هر هفته میاد حرمبرای زیارت خودم
از خادمای حرم شنیدم که دیدنش !
گفتم امام رضا بهش نمیگه چرا مردمو
تو گوهرشاد به گلوله بستی ملعون؟
تا انتهاے مسیر سکوت کرد دیگه/:
•.
#بدونشرح😒!
•••❀•••
•[ 📞•.
حاجقاسمیہجایۍمیگن:
حتےاگہیہدرصد،احتماݪبدۍکہ:
یہنفریہࢪوزۍبرگردھوتوبہکنہ
حقندار؎راجبشقضاوتکنۍ! :)
-•-•-•-•-•-•-•-•-•-•
#حاج_قاسم🕊͜᷍☘