eitaa logo
°•♡بـہ‌وقت‌عـٰاشقے♡°•
478 دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
2.3هزار ویدیو
326 فایل
﴾﷽﴿ اینجـا دل حڪم میفرماید...⚖️ - از ۲۲/خرداد/هزار سیصد۹۹ و مینویسیم❥︎ - پل ارتباطی: https://daigo.ir/secret/3211552716
مشاهده در ایتا
دانلود
✨دختر بسیجی °•| پارت نهم|•° به پرروییش لبخند زدم و بی خیال به ادامه ی کارم رسیدم. خیلی دوست داشتم تو ی حساب و کتابش اشتباه کرده باشه تا حسابش رو برسم برا ی همین با دقت بیشتری همه چیز رو بررسی کردم ولی همه چی درست و دقیق بود بدون هیچ گونه کم و کسر ی. با دیدن اسم خودش و دوتا کارمند تازه استخدام شده گفتم:تو و سبحانی و رادمهر تازه یه هفته سر کار بودین با این حال حقوقتون محاسبه شده! چه توضیحی داری؟ _طبق قرار داد همه ی کارمندا و کارگرا یه ماه اول رو حقوق ندارن ولی ما فقط یه هفته است استخدام شد یم و من فکر کردم حقوق این یه هفته داده بشه و ماه بعد که یک ماه کامله حقوقمون نگه داشته بشه البته اگه شما صالح بدونین و اجازه بد ین. فکر بد ی نبود برای همین حرفی نزدم و آخرین ورق رو هم امضا کردم و همراه با بستن پوشه گفتم:این کارش تموم شد. با این حرفم از جاش برخاست و پوشه رو از رو ی میز برداشت. به پشتی صندلیم تکیه دادم و گفتم :دوست ندارم هیچ یک از کارمندا کارش رو رو ی شونه ی د یگری بندازه بنابراین همیشه خودت کارت رو انجام می د ی. با گفتن چشم به من پشت کرد و خواست به سمت در بره که بی دلیل بهش توپیدم:من بهت اجازه دادم بری؟ به سمتم برگشت و با تعجب گفت :ببخشید فکر نمی کردم چیز دیگه ای مونده باشه. _مونده!.... اینکه فردا مش باقر نمیاد و من هم مهمون دارم و تو باید کار مش باقر رو انجام بد ی. ...................._ _حالا می تونی بر ی. از اتاق خارج شدو من مجبور شدم به خاطر دروغی که یهویی برا ی اذیت کردنش به ذهنم رسیده بود مش باقر رو بخوام و بهش مرخصی اجباری بدم. بعد قانع کردن مش باقر و خوردن چایی ای که با خودش آورده بود از اتاقم خارج شدم و رو به منشی پرس یدم پرهام برگشته یا نه و وقتی گفت برگشته به سمت اتاقش پا تند بدون در زدن در اتاق رو باز کردم ولی با دیدن پرهام و دختر کارمند در حال بو سه گرفتن، سریع در اتاق رو بستم. می دونستم دختره روی بیرون اومدن نداره برای همین به اتاقم رفتم و پشت دیوار شیشه ای به تماشای شهر وایستادم و مدتی نگذشت که پرهام خودش با نیش باز به اتاقم اومد. به صورت خندانش نگاه کردم و گفتم : تو خجالت نمی کشی؟ آخه اینجا هم جای اینجور کاراست؟ _دله دیگه! شرکت و خونه حالیش نیست. حالا چیکار داشتی که گند زدی به حال خوبم؟ _به مش باقر فردا رو مرخصی اجباری دادم. _چرا؟ _برای اینکه این دختره به جاش کار کنه. _بهش گفتی باید به جای مش باقر کار کنه؟ _آره..... چیزی نگفت! _خوب کرد ی! حالا حساب کار دستش میاد. منم به سپهر سفارش کردم تا می تونه اذیتش کنه. _فردا قراره با زند قرارداد ببند یم! متن قرارداد رو آماده کرد ی؟ _یه چیزایی نوشتم تا آخر وقت آماده می شه و می دم بخونیش. _باشه فقط زودتر...
جا مانده ایم و حوصله شرح قصه نیست! تربت بیاورید :) که خاکی به سر کنیم 💔 _ حُسِیْن جانم دلتنگ کربلاتم... ─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─ @emam_hasani_ha ─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─
📸🎈 』 ─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─ @emam_hasani_ha ─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─
lll_1570620149_Track5B045D.mp3
9.88M
『 ♡ 🎧 ♡ 』 مداحے عربے ملاباسم ڪربلایے ─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─ @emam_hasani_ha ─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─
مداحی آنلاین - چقدر سخته که چهل روز جدا باشی - میرداماد.mp3
2.36M
『 ♡ 🎧 ♡ 』 چه سختہ فراغ و دورے چهل روزه قلبم بیقراره ─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─ @emam_hasani_ha ─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─
ما‌ڪہ‌نرفتیمـ😔 ولے‌رفتـہ‌هاش‌میگـن‌ وقتـے‌برسے بین‌الـحرمین چشـات‌اینـجورے‌میبینـہ💔 ─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─ @emam_hasani_ha ─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─
هدایت شده از .♡.یــآبَــقــیــَّة الله.♡.
haniftaheri-@yaa_hossein.mp3
9.11M
🎵 هر ڪسی ڪہ دل داده است 🎤حنیف
هدایت شده از .♡.یــآبَــقــیــَّة الله.♡.
برای دیدن ابراهیم به مقر اطلاعات و عملیات رفتم، پس از حال و احوالپرسی و صحبت گفت: "صبرکن تا محل گردان تو رو برسونم و با فرمانده شما صحبت کنم"، بعد هم با یک تویوتا به سمت مقرگردان رفتیم. توی راه به یک آبراه رسیدیم که همیشه هر وقت با ماشین از اونجا رد می‌شدیم، گیر می‌کردیم. گفتم: "آقا ابرام  برو از بالاتر بیا، اینجا گیر می‌کنی" گفت:"وقتش رو ندارم، از همین جا رد می‌شیم" گفتم: "اصلاً نمی‌خواد بیای، تا همین جا هم دستت درد نکنه من بقیه‌اش رو خودم می‌رم". گفت: "بشین سر جات، من فرمانده شما رو می‌خوام ببینم" و حرکت کرد. به خودم گفتم:" چه جوری می‌خواد از این همه آب رد بشه!" بعد تو دلم خندیدم و گفتم: "چه حالی می‌ده گیر کنه و یه خورده حالش گرفته بشه". اما ابراهیم یه الله اکبر بلند و یه بسم‌الله گفت و با دنده یک از اونجا رد شد. به طرف مقابل که رسیدیم گفت:  "ما هنوز قدرت الله اکبر رو نمی‌دونیم، اگه‌بدونیم‌خیلی‌از مشکلات‌حل می‌شه 🔹🌻
هدایت شده از .♡.یــآبَــقــیــَّة الله.♡.
از دم میزنه و ی ذره به حرفایی ک میزنن گوش نمیده نمیاد روزانه نیم ساعت بیست دقیقه وقتشو بزاره و حرفای رهبرشو گوش بده فقط حرف فقط حرف پ ن: بابا بسه دیگ ی ذره مطالعه داشته باش بعد دهنتو وا کن...
❤ قسمٺ نشد دوباره بیایَم بہ.ڪربـلا دیگر ڪنار آمده ام با دلِ.خـودم از راه دور، پر زده ام سوے.گنبدٺ با یڪ.سـلام، از تهِ دل زائرٺ شدم ❣اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ ❣وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ❣وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ ❣وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن ─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─ @emam_hasani_ha ─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چند روزی است که تا میشنوم حرفش را « اربعین ، کرببلا » ؛ این دل من میریزد ─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─ @emam_hasani_ha ─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─
بِروید سراغِ کارهای نَشدنی! تا بِشود.... 💚 • ─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─ @emam_hasani_ha ─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─
امسال عمیقا حال طلایه‌دارِ زیارت نرفته‌ها رو درک می‌کنیم... 🕊 💔 •° ─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─ @emam_hasani_ha ─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مراسم عزاداری جاماندگان اربعین 1442 پنجشنبه10مهرماه۹۹|۱۰صفر ۱۴۴۲ شور | و لك الحمد يا الله بامداحی : کربلایی حسین طاهری ─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─ @emam_hasani_ha ─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─
35.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مراسم عزاداری جاماندگان اربعین 1442 پنجشنبه10مهرماه۹۹|۱۰صفر ۱۴۴۲ شور | صلی الله علیک یه سلام که می‌دم روبه حرم بامداحی : کربلایی حسین طاهری ─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─ @emam_hasani_ha ─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مراسم عزاداری جاماندگان اربعین 1442 پنجشنبه10مهرماه۹۹|۱۰صفر ۱۴۴۲ زمینه | مادر رو صدا زدی بامداحی : کربلایی حسین طاهری ─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─ @emam_hasani_ha ─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─
‏غمِ‌اربعین‌ڪربلانرفتن‌انقدرزیادهست‌کہ‌ جادارھ‌دوماه‌دیگہ ‌این‌پیرهن‌مشکےروازتنمون‌ درنیاریم...(:🚶🏻‍♂💔 ‌ ─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─ @emam_hasani_ha ─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─