💞#آخرین_عروس💞
#حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود
#قسمت7⃣
وقتى كه #امام از خانه خارج مى شود تا خود را به #قصر برساند عدّه اى از #شيعيان از فرصت استفاده مى كنند و در راه مى ايستند تا #امام را ببينند.
#امام به آنها پيغام داده است كه هرگز به او #سلام نكنند...
زيرا اين كار براى آنها بسيار #خطرناك است و #سزايى جز #كشته شدن ندارد.
مى دانم كه باور كردن آن #سخت است، چرا بايد #سلام كردن به فرزند #پيامبر جرم باشد❓
اين همان #مظلوميّتى است كه تا به حال كسى به آن #توجّه نكرده است❗️
هر چند #امام_حسين(ع) در روز #عاشورا غريب و مظلوم بود;
امّا #يارانى وفادار داشت كه تا آخرين لحظه بر گرد وجودش همچون #پروانه مى چرخيدند.
امّا جانم فداى غربت #امامى كه در اين شهر #تنهاى تنهاست،
هيچ #يار و #ياور و آشنايى ندارد، دوستان او هم #غريب و #مظلومند!
#ادامه_دارد...
💟✨الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج✨💟
@emamamm
👆👆👆
💞 #آخرين_عروس 💞
#حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود
#قسمت7⃣1⃣
كشيش ها كه همان #روحانيّون_مسيحى بودند #مردم را به تَرك دنيا دعوت كرده و از آنها مى خواستند تا به فكر #آخرت خود باشند و از جمع كردن #مالِ_دنيا دورى كنند.
آن روزها چهره #كشيش ها براى #مليكا چهره اى #آسمانى بود، #كشيش ها كسانى بودند كه مى توانستند #گناهان مردم را ببخشند.
#مليكا مى ديد آنها چنان از #آتش_جهنّم و عذاب #خدا سخن مى گويند كه همه دچار #ترس مى شوند.
#مردم براى اعتراف به نزد آنها مى رفتند تا #خدا گناه آنها را ببخشد.
او كه بزرگ تر شد چيزهايى را ديد كه به دينِ آنها شك كرد.
#او مى ديد #كشيش ها كه از تَرك دنيا سخن مى گويند، وقتى به اين #قصر مى آيند چگونه براى گرفتن #سكّه هاى طلا، هجوم مى آورند!
#مليكا چيزهاى زيادى را در اين #قصر ديده بود. صداى قهقهه مستانه #كشيش ها را شنيده بود.
او بارها ديده بود كه چگونه #كشيش ها با شكم هاى #برآمده، ظرف هاى #طلايىِ غذا را پيش كشيده و مشغول #خوردن مى شدند‼️
او به #دينى كه اينان #رهبرانش بودند شك كرده بود، درست است كه او دخترى از خانواده #قيصر_روم بود;
امّا نمى توانست ببيند كه #دينِ_خدا، بازيچه گروهى بشود كه خود را بزرگانِ #دين مى دانند و نان حكومت #روم را مى خورند‼️
او از اين #كشيش ها، مأيوس شده است امّا هرگز از #خدا جدا نشده است.
او از اين #جماعت بدش مى آيد ولى #خدا را دوست دارد و به #عيسى(ع) و #مريم_مقدّس(س) عشق میورزد.
#ادامه_دارد
💟✨الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج✨💟
@emamamm
💞 #آخرین_عروس 💞
#حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود🎀
#قسمت7⃣2⃣
#مليكا اعتقاد دارد كه #مسيح، پسر خداست، براى همين او #خدا را به حقّ #پسرش مى خواند تا شايد خدا به او نگاهى كند و مشكلش را حل كند.
امشب دل #مليكا خيلى گرفته است. هجران #محبوب براى او سخت شده است. نيمه شب فرا مى رسد. همه اهل #قصر خواب هستند.
او از جاى بر مى خيزد و كنار #پنجره مى رود. نگاه به #ستاره ها مى كند. با محبوبش، #حسن(ع) سخن مى گويد:
"تو كيستى كه چنين مرا #شيفته خود كردى و رفتى! تو #كجا هستى، چرا #سراغم نمى آيى! آيا درست است كه مرا #فراموش كنى".
بعد به ياد #مريم_مقدّس(س) مى افتد، اشك در چشمانش حلقه مى زند، از صميم #دل او را به يارى مى خواند.
#مليكا به سوى تخت خود مى رود. هنوز صورتش خيس #اشك است.
او نمى داند گره كار در كجاست؟ آن قدر #گريه مى كند تا به #خواب مى رود.
او #خواب مى بيند:
تمام #قصر نورانى شده است. نگاه مى كند هزاران #فرشته به ديدارش آمده اند. گويا قرار است براى او #مهمانان عزيزى بيايند.
او از جاى خود بلند مى شود و با احترام مى ايستد. ناگهان دو #بانو از آسمان مى آيند. بوى گلِ #ياس به مشام مليكا مى رسد.
#مليكا نمى داند راز اين بوى #ياس چيست؟
#ادامه_دارد...
@emamamm
👆👆👆
#آخرین_عروس 🎀
#حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود
#قسمت7⃣3⃣
#امام نامه اى را با كيسه اى به من داد و گفت در اين كيسه 220 سكّه #طلاست و به من دستور داد تا به #بغداد بروم.
او نشانه هاى #كنيزى را به من داد و من بايد آن كنيز را خريدارى كنم.
با شنيدن اين سخن مقدارى به فكر فرو مى روم.
امام و خريدن كنيز!
آخر من چگونه براى #جوانان بنويسم كه #امام مى خواهد كنيزى براى خود بخرد.
در اين كار چه افتخارى وجود دارد؟
چرا امام به #بِشر گفت كه اين مأموريّت براى تو افتخارى هميشگى خواهد داشت؟
در همين فكرها هستم كه صداى #بِشر مرا به خود مى آورد:
به چه فكر مى كنى؟ مگر نمى دانى #امام_هادى(ع) مى خواهد براى پسرش همسر مناسبى انتخاب كند؟
ـيعنى #امام_حسن_عسكرى(ع) تا به حال ازدواج نكرده است؟
نه، مگر هر #دخترى لياقت دارد همسر آن حضرت بشود؟
يعنى اين كنيزى كه شما براى خريدنش مى رويد قرار است همسر #امام_عسكرى(ع) بشود؟
ــ آرى، درست است او امروز كنيز است; امّا در واقع #ملكه هستى خواهد شد.
من ديگر جواب #سؤال خود را يافته ام. به راستى كه اين مأموريّت، مايه افتخار است.
#ادامه_دارد...
@emamamm
👆👆👆
#آخرین_عروس 💞
#حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود
#قسمت7⃣4⃣
درِ #خانه را مى زنيم.
#بشر در را باز مى كند، ما را در آغوش مى گيرد و به داخل #خانه دعوتمان مى كند.
او براى ما نوشيدنى مى آورد، ظاهراً خودش #روزه است،
#ماه_رجب سال 255 هجرى است و #روزه گرفتن در اين ماه ثواب زيادى دارد.
از او سراغ #امام_هادى(ع) را مى گيريم و حال آن #حضرت را مى پرسيم؟
اشك در چشمان #بِشر حلقه مى زند. او دارد گريه مى كند. چه شده است؟
بِشر براى ما مى گويد كه سرانجام مُعتَزّ، خليفه عبّاسى،
#امام_هادى(ع) را مظلومانه شهيد كرده است. اشك از چشمان ما جارى مى شود.
#خدا هر چه زودتر دشمنان #اهل_بيت(ع) را نابود كند.
در مورد #امام_عسكرى(ع) سؤال مى كنيم. او براى ما مى گويد كه مُعتَزّ عبّاسى، آن #حضرت را در شرايط بسيار سختى قرار داده است.
هيچ كس حق ندارد به صورت علنى به خانه آن #حضرت برود.
فقط بعضى از افراد به صورت بسيار مخفيانه با آن حضرت ارتباط دارند.
سؤال ديگر ما اين است: آيا خدا به #امام_عسكرى(ع) فرزندى داده است؟
#بِشر در جواب مى گويد: هنوز نه; ولى وعده #خداوند هيچ گاه تخلّف ندارد.
ما مى خواهيم به خانه امام برويم امّا #بِشر ما را از اين كار نهى مى كند، مُعتَزّ، خيلفه خونريز #عبّاسى به هيچ كس رحم نمى كند.
او به #برادر خود هم رحم نكرد و او را به قتل رسانيد.
#ادامه_دارد...
@emamamm
👆👆👆
#آخرین_عروس💞
#حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود😘
#قسمت7⃣5⃣
#حكيمه مى آيد و نگاهى به #نرجس مى كند. مى خواهد سخن بگويد كه ناگهان مات و مبهوت مى ماند!
مادرى كه قرار است امشب فرزندى را به دنيا بياورد بايد نشانه اى از حاملگى داشته باشد، امّا در نرجس هيچ نشانه اى از حاملگى نيست!! يعنى چه؟
او به نزد #امام_عسكرى(ع) برگشته و مى گويد:
ــ سرورم به من خبر دادى كه امشب خدا به تو پسرى عنايت مى كند، امّا در #نرجس كه هيچ اثرى از حاملگى نيست.
ــ امشب فرزندم به دنيا مى آيد.
ــ آخر چگونه چنين چيزى ممكن است؟
ــ عمّه جان! ولادت پسرم #مهدى(عج) مانند ولادت #موسى(ع)خواهد بود!
اين جواب #امام_عسكرى(ع) براى حكيمه، همه چيز را بيان كرد، از اين سخن امام، خيلى چيزها را مى شود فهميد. قصّه نرجس، همان قصّه "يوكابد" است.
از من مى پرسى "يوكابد" کیست
او مادرى است كه هزاران سال پيش #موسى(ع) را به دنيا آورد.
آيا دوست دارى تا راز تولّد #موسى(ع) را برايت بگويم؟
شب #چهارشنبه بود، فرعون در قصر خويش خوابيده بود. نسيم خنكى از رود نيل میوزيد. آسمان، ابرى و تيره شد، گويا رعد و برقى در راه بود.
فرعون در خواب ديد كه آتشى از سوى سرزمين #فلسطين به مصر آمد. اين آتش وارد #قصر شد و همه جا را سوزاند و ويران كرد.
صداى رعد و برق در همه جا پيچيد، فرعون از خواب پريد. او خيلى ترسيده بود.
#ادامه_دارد...
@emamamm
👆👆👆
#آخرین_عروس💞
#حضرت_نرجس_خاتون_و_نرجس_خاتون
#قسمت7⃣6⃣
آيا مى دانى سرگذشت اين #آيه چيست؟
بت پرستان در كنار كعبه صدها بت قرار داده بودند و آن بت ها را به جاى خداى يگانه مى پرستيدند.
وقتى پيامبر در سال هشتم هجرى شهر مكّه را فتح نمود به سوى #كعبه آمد و همه آن بت ها را سرنگون ساخت.
وقتى پيامبر بت ها را بر زمين مى انداخت، اين #آيه را با صداى بلند مى خواند.
اكنون همان آيه به بازوى #مهدى(عج) نوشته شده است، زيرا او كسى است كه همه بت هاى جهان را نابود خواهد كرد. بت هايى كه بشر با دست خود ساخته يا با ذهن خود آفريده است و آنها را پرستش مى كند.
امروز بايد اين آيه بر بازوى #مهدى(عج) نوشته باشد تا همه بدانند كه اين دست و بازو با همه دست ها فرق مى كند. اين دست، همان دستى است كه پايان همه سياهى ها را رقم خواهد زد.
#مهدى(عج) در هاله اى از نور است. #حكيمه جلو مى آيد او را در پارچه اى مى پيچد و در آغوش مى گيرد.
#مهدى(عج) به چهره عمّه مهربانش لبخند مى زند، #حكيمه مى خواهد او را ببوسد، بوى خوشى به مشامش مى رسد كه تا به حال آن را احساس نكرده است.
شايد اين بوى گل #ياس است!
خوشا به حال حكيمه!
#حكيمه اوّلين كسى است كه چهره دلرباى #مهدى(عج) را مى بيند.
#حكيمه قطراتى از آب را بر چهره #مهدى(عج) مى يابد، گويا موهاى اين نوزاد خيس است.
#حكيمه تعجّب مى كند. ولى به زودى راز قطرات آب بر چهره زيباى اين كودك را مى يابد.
نمی دانم آيا نام "رضوان" را شنيده اى؟ او #فرشته اى است كه مأمور اصلى بهشت است.
#ادامه_دارد...
@emamamm