eitaa logo
امام‌ زمانی ام ³¹³
5.8هزار دنبال‌کننده
12.2هزار عکس
7.5هزار ویدیو
20 فایل
مولای من هرچه‌زمان‌میگذرد‌مردم‌افسرده‌ترمیشوند، واین‌خاصیت‌دل‌بستن‌به‌زمانست، خوشا‌بحال‌آنانکه‌بجای‌زمان به"صاحب‌زمان(عج)"‌دل‌میبندند ... أللَّھُـمَ‌؏َـجِّـلْ‌لِوَلیِڪْ‌ألْـفَـرَج ارتباط‌وتبلیغ=> @ad_noor1
مشاهده در ایتا
دانلود
✨میگویند در ۱۰۰ سال پیش در بازار تهران واقعه عجیبی اتفاق افتاد و آن این بود که یکی از دکانداران به نام حاج شعبانعلی عزم سفر کربلا نموده و دکان را به دو پسرش سپرده و روانه میشود. ✨بعد از چند ماه که مراجعت میکند میبیند که پسرانش دکان را از وسط تیغه کشیده اند و هر نیمی را یکی برداشته و به کسب و کار مشغول است. ✨چون خواست داخل شود راهش ندادند و در سوال و جواب و گفت و گو که این چه کاری است که شما کردید پسرانش میگویند: حوصله نداشتیم تا مردن تو صبر بکنیم سهممان را جلو جلو برداشتیم. ✨از قضای روزگار به سالی نمیکشد که در بلوای مشروطیت یکی از پسران جلوی میدان بهارستان تیر خورده و دیگری چندی بعد به مرض وبا که آن موقع در تهران مسری شده بود از دنیا رفته و دو مرتبه دکان دست حاجی میافتد و تیغه را از وسط برداشته و کسب خود را از سر میگیرد.... تهران در قرن سیزدهم - جعفر شهری ✨پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: 🍃"سه گناه است که کیفرشان در همین دنیا می‏‌رسد و به آخرت نمی‏‌افتد: آزردن پدر و مادر، زورگویی و ستم به مردم و ناسپاسی نسبت به خوبی‌های دیگران".🍃 📚 أمالی المفید: 237 / 1 منتخب میزان الحکمة: 222
🔆فكر پليد 🍂در زمان حكومت موسى هادى (چهار خليفه بنى عباس ) مرد توانگرى در بغداد زندگى مى كرد. وى همسايه اى نسبتا فقيرى داشت كه هميشه به ثروت او حسد مى برد و براى اينكه به همسايه توانگرش آسيبى برساند از هيچ گونه تهمت نسبت به وى كوتاهى نمى كرد. ولى هر چه تلاش مى كرد به مقصد پليد خود نمى رسيد. روز به روز حسدش شعله ور گشته و خويشتن را در شكنجه سخت مى ديد. پس از آن كه از همه تلاش و كوشش نااميد شد. تصميم گرفت نقشه خطرناكى را پياده كند، لذا غلام كوچكى را خريد و تربيت كرد تا اينكه غلام جوانى نيرومند گشت . روزى به غلام گفت : فرزندم ! من تو را براى انجام كار مهمى خريده ام و به خاطر آن مساءله اين همه زحمتها را تحمل كرده ام و با چنان مهر و محبت تو را بزرگ نموده ام . در انجام آن كار چگونه خواهى بود؟ 🍂 اى كاش مى دانستم آن گاه كه به تو دستور دادم ، هدفم را تاءمين مى كنى و مرا به مقصود مى رسانى يا نه ؟ غلام گفت : اى آقا! مگر بنده در مقابل دستور مولا و بخشنده اش چه مى توانم بكنم ؟ آقا! به خدا قسم اگر بدانم رضايت تو در اين است كه خود را به آتش بزنم و بسوزانم يا خود را در آب انداخته و غرق بسازم ، حتما اين كارها را انجام مى دهم ... 🍂همسايه حسود از سخنان غلام سخت خوشحال گشت و او را در آغوش ‍ كشيد و چهره اش را بوسيد و گفت : - اميدوارم كه لياقت انجام خواسته مرا داشته باشى و مرا به مقصودم برسانى . 🍂غلام گفت : مولايم ! بر منت بگذار و مرا از مقصود خود آگاه ساز تا با تمام وجود در راه آن بكوشم . همسايه حسود گفت : هنوز وقت آن نرسيده . يك سال گذشت روزى او را خواست و گفت : 🍂- غلام ! من تو را براى اين كار مى خواستم . همسايه ام خيلى ثروتمند شده و من از اين جريان فوق العاده ناراحتم ! مى خواهم او كشته شود. غلام مانند يك ماءمور آماده گفت : اجازه بدهيد هم اكنون او را بكشم . 🍂حسود اظهار داشت : نه ! اين طور نمى خواهم ؛ زيرا مى ترسم توانايى كشتن او را نداشته باشى و اگر هم او را بكشى ، مرا را قاتل دانسته ، مرا بجاى او بكشند و در نتيجه به هدفم نمى رسم . لكن نقشه اى كشيده ام و آن اين كه مرا در پشت بام او بكشى تا به اين وسيله او را دستگير نمايند و در عوض من او را قصاصش كنند. غلام گفت : اين چگونه كارى است ؟ 🍂شما با خودكشى مى خواهيد آرامش روح داشته باشيد. گذشته از اين شما از پدر مهربان نسبت به من مهربان تريد. مرد حسود در برابر سخنان غلام اظهار داشت اين حرفها را كنار بگذارد من تو را به خاطر همين عمل تربيت كرده ام . من از تو راضى نمى شوم مگر اينكه فرمانم را اطاعت كنى . هر چه غلام التماس كرد مولاى حسودش از اين فكر پليد صرف نظر كند فايده اى نداشت . در اثر اصرار زياد غلام را به انجام اين عمل حاضر نمود. سه هزار درهم نيز به او داد. و گفت : پس از پايان كار، اين پولها را بردار و به هر كجا كه مى خواهى برو. فرد حسود در شب آخر عمرش به غلام گفت : 🍂- خودت را براى انجام كارى كه از تو خواسته ام آماده كنى . در اواخر شب بيدارت مى كنم . نزديك سپيده دم غلامش را بيدار كرد و چاقو را به او داد و با هم به پشت بام همسايه آمدند و در آنجا رو به قبله خوابيد و به غلام گفت : زود باش كار را تمام كن . 🍂غلام ناچار كارد را بر حلقوم آقاى حسودش كشيد و سر او را از تن جدا نمود و در حالى كه وى در ميان خون دست و پا مى زد، غلام پايين آمده در رختخواب خود خوابيد. 🍂فرداى آن شب خانواده مرد حسود به جستجويش پرداختند و نزديك غروب جسدش را آغشته به خون در پشت بام همسايه پيدا كردند! بزرگان محله را حاضر كردند. آنان نيز قضيه را مشاهده كردند. اين ماجرا به موسى هادى رسيد. خليفه ، همسايه توانگر را احضار كرد و هر چه از وى بازجويى نمود مرد ثروتمند اظهار بى اطلاعى كرد. خليفه دستور داد او را به زندان بردند. غلام هم از فرصت استفاده نموده و به اصفهان گريخت . اتفاقا يكى از بستگان توانگر زندانى در اصفهان متصدى پرداخت حقوق سپاه بود. غلام را ديد. چون از كشته شدن صاحب غلام آگاه بود قضيه را از وى پرسيد. 🍂 غلام نيز ماجرا را بدون كم و زياد به او بازگو نمود. وى چند نفر را براى گفتار غلام شاهد گرفت . سپس او را پيش خليفه فرستاد. غلام در آنجا نيز تمام داستان را از اول تا به آخر بيان نمود. خليفه از اين موضوع بسيار تعجب كرد. دستور داد زندانى را آزاد كردند و غلام را نيز مرخص نمودند. 📚داستانهاى بحارالانوار جلد دوم، محمود ناصری
🔆اگر پيش از ملاقات قائم (عج ) بميرم !  عبدالحميد واسطى نقل مى كند، به امام محمد باقر عليه السلام عرض ‍ كردم : به خدا قسم دكان هاى خود را به انتظار ظهور امام زمان (عج ) رها كرديم ، تا جايى كه اكنون چيزى نمانده از فقر و بيچارگى ، دست گدايى پيش مردم دراز كنيم ! فرمود: - اين عبدالحميد! آيا گمان مى كنى اگر كسى خود را وقف راه خدا كند، خداوند راه روزى را به روى او نمى گشايد؟ والله ! خداوند در رحمت خود را به روى او خواهد گشود. رحمت خدا بر كسى كه خود را در اختيار ما گذاشته و ما را و امر ما را زنده نگه مى دارد. عرض كردم : - اگر من پيش از آنكه به ملاقات قائم شما مشرف گردم ، بميرم ، چگونه خواهم بود؟ فرمود: - هر كدام از شما كه مى گويد: اگر قائم آل محمد (عج ) را ببينم به يارى او بر مى خيزم ، مانند كسى است كه در ركاب او شمشير بزند و كسى كه در ركاب وى شهيد گردد، مثل اين است كه دوبار شهيد شده است . (در روايت ديگرى نقل شده : مثل كسى است كه در ركاب او شمشير زند؛ بلكه مثل كسى است كه با وى شهيد شود.)(50) 📚بحار، ج 52، ص 126
🔆غيبت امام زمان در بيان على عليه السلام اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايد: خداوند در آخرالزمان و روزگار سخت مردى را مى انگيزد و او را به وسيله فرشتگان خود تاءييد كرده ، ياران وى را حفظ مى كند و با آيات و معجزات خودش او را يارى نموده و بر كره زمين مسلط مى گرداند تا آنجا كه عده اى از مردم با ميل و گروهى به اجبار به دين خداوند مى گروند. او زمين را پس از آن كه پر از ظلم و ستم مى گردد، پر از عدل و داد و نور و برهان مى كند. تمام مردم جهان در برابر وى مطيع مى شوند. هيچ كافرى نمى ماند، مگر اين كه مؤ من مى شود، هيچ تبهكارى نمى ماند مگر اين كه اصلاح مى گردد. در دوران سلطنت او درندگان در حال آشتى و صلح زندگى مى كنند و زمينيان خود را رشد مى دهند و آسمان بركاتش را فرو مى ريزد، گنجها براى او آشكار مى شود، مدت چهل سال بر شرق و غرب حكومت خواهد كرد. خوشا به حال آن كسى كه روزگار او را درك كند و سخنان وى را بشنود 📚بحار: ج 44، ص 20 و ج 52، ص 280. 🌻أللَّھُـمَ‌؏َـجِّـلْ‌لِوَلیِڪْ‌ألْـفَـرَج🌻 🔖 امام‌زمانےام³¹³⇩⇩ 🔖 @Emamezamani
🔆علائم و نشانه هاى قبل از ظهور نور مرحوم شيخ صدوق و برخى ديگر از بزرگان آورده اند: روزى حضرت اميرالمؤمنين ، امام علىّ عليه السلام در جمع بسيارى از مردم سخنرانى مى نمود؛ در ضمن فرمايشات خود، خطاب به مردم كرد و اظهار داشت :(1) اى مردم ! پيش از آن كه من از بين شما رحلت نمايم و مرا از دست دهيد، آنچه مى خواهيد سؤ ال كنيد و جويا بشويد تا از علوم من بهره مند گرديد. از بين افراد جمعيّت ، شخصى به نام صعصعه بن صوحان از جاى برخاست و سؤ ال كرد: يا اميرالمؤمنين ! دَجّال چگونه و در چه زمانى خارج مى شود؟ امام علىّ عليه السلام در جواب فرمود: پيش از خروج دجّال ، علائم و نشانه هائى است كه يكى پس از ديگرى ظاهر و واقع خواهد شد، از آن جمله : مردم نسبت به نماز بى توجّه شده و كارهاى دنيا و امور شخصى را در أولويّت قرار مى دهند، نسبت به امانت بى اعتنا گشته و سهل انگارى مى كنند، دروغ و دروغ گوئى را حلال و توجيه مى نمايند؛ و نيز رباخوارى شايع و عادى گردد. مردم ساختمان ها را محكم و مجلّل بنا مى كنند، دين و احكام شريعت را با دنيا و اموال آن مبادله مى نمايند، افراد سفيه و بى خرد براى اجراء امور جامعه برگزيده مى شوند، زنان در مسائل مختلف مورد مشورت قرار مى گيرند، ديد و بازديد خويشاوندان با يكديگر قطع مى گردد. و پيروى از تمايلات و هواهاى نفسانى انجام مى پذيرد؛ و خونريزى ، عادى و ساده گردد، حلم و بردبارى مذموم و به ظلم و تجاوز فخر و مباهات شود. رؤ ساء و حكماء، اشخاصى فاجر و فاسق باشند، كارگزاران و گردانندگان امور جامعه ، افرادى ظالم و بى باك خواهند بود؛ و عارفان عالم ، نسبت به دين خائن باشند؛ قاريان ، قرآن را وسيله معاش و خودنمائى قرار دهند، شهادت و گواه ناحقّ رايج گردد، تهمت و ارتكاب گناه عادى و ساده باشد. قرآن را - فقط - زيبا بنويسند و زيبا بخوانند (بدون آن كه توجّهى به معنا و محتواى آن داشته باشند؛ و نيز بدون آن كه در امور زندگى و موقعيّت كارى خود، مورد عمل قرار دهند)، مساجد و عبادتگاه ها مزيّن و مجلّل - ولى بى محتوا - باشد، دل ها از يكديگر جدا و بلكه مخالف همديگر گردند، عهد و وفا اهميّتى نداشته ؛ و زن ها با مردان در امور اقتصادى و تجارى مشاركت نمايند. افراد فاجر و فاسد - بجهت ايمنى از شرّشان - مورد احترام قرار مى گيرند، دروغ گويان تصديق و تاءييد مى شوند، هركس نسبت به ديگرى بدبين و مشكوك مى باشد؛ و به همديگر جسارت و توهين روا داشته و انجام مى دهند، زنان سوار اسب و موتور، دوچرخه و... مى شوند؛ و همچنين از جهت قيافه ، زنان و مردان شبيه يكديگر مى گردند. براى هر قضيّه و جريانى شهادت دهند، بدون آن كه در جريان اءمر و يا از واقعيّت خبر داشته باشند و يا بدانند كه حقّ با كيست . مردم احكام و مسائل دين را مى آموزند نه براى دين ، بلكه براى دنيا و معاش ، آن ها دنيا و متعلّقات آن را باارزش و عظيم بدانند؛ ولى آخرت را بى ارزش و هيچ محسوب نمايند. گرگان صفتان ، لباس ميش بر تن كنند؛ ولى دل ها و درون آن ها متعفّن و فاسد باشد. سپس حضرت اميرالمؤمنين علىّ صلوات اللّه عليه افزود: در يك چنين زمانى هركس و هر مؤمنى به دنبال پناهگاهى مى گردد؛ در آن هنگام دجّال ظهور و خروج مى كند، در حالى كه چشم راست ندارد و چشم چپش در پيشانى او همچون ستاره صبح مى درخشد، در پيشانيش نقش كافر مى باشد. او سوار بر الاغى سفيد رنگ خواهد بود و به سوى شامات حركت مى كند و در محلّى به نام بيداء - كه بين مكّه معظّمه و مدينه منوّره واقع شده است - درون زمين فرو مى رود؛ و تمام تابعين و پيروان او حرام زاده هستند. سپس امام زمان عليه السلام ظهور و قيام مى نمايد؛ و نيز حضرت عيسى مسيح عليه السلام حضور مى يابد و پشت سر او نماز مى خواند.(2) همچنين مرحوم شيخ مفيد آورده است : امام جعفر صادق عليه السلام فرمود: پيش از آن كه حضرت قائم - آل محمّد عليهم السلام - قيام و ظهور نمايد؛ بجهت زيادى معصيت و گناه ، مردم به وسيله آتش و نور سرخى كه در آسمان نمايان مى شود مورد زجر و سختى قرار مى گيرند، در بغداد و بصره خَسف و نقصان به وجود آيد، در بصره خونريزى شود و ساختمان هايش خراب و اهل آن فانى گردند، در عراق خوف و وحشتى حاكم شود كه راه فرار و نجاتى بر آن ها نباشد.(3) 1- حديث طولانى بود، فرمايشات حضرت گلچين گرديده است . 2- الخرايج و الجرايح : ج 3، ص 133 - 137، ح 53، اكمال الدّين : ص ‍ 525، ح 1. 3- ارشاد: ج 2، ص 378، إعلام الورى طبرسى : ج 2، ص 284، س ‍ 13.
🔆حوادث ظهور و خروج نور حضرت باقرالعلوم عليه السلام به بعضى از دوستان خود فرمود: دست از پا خطا نكنيد و مشغول انجام وظايف خود باشيد تا زمانى كه علائم و نشانه هائى كه برايت مطرح مى كنم آشكار شود۰ قبل از ظهور امام زمان عليه السلام بين مردم يك درگيرى وسيعى انجام خواهد شد و جمع بسيارى كشته مى شوند، بعد از آن شخصى به عنوان سُفيانى ، لشكرى را متشكّل از هفتاد هزار مرد جنگى و مسلّح ، به سوى كوفه بسيج مى كند و در نتيجه آن خونريزى و غارت اموال و نفوس بسيارى رُخ مى دهد. در همين بين ، لشكرى از سمت خراسان با در دست داشتن پرچم هاى مخصوصى حركت مى كنند كه در بين آن ها تعدادى از ياران امام زمان عليه السلام نيز وجود دارد. سپس لشكر خراسانى با لشكر سفيانى در بين شهر حيره و كوفه با يكديگر درگير مى شوند. سپس سفيان متوجّه خواهد شد كه مهدى موعود عليه السلام ظهور كرده است و آن حضرت در حال حركت به سوى مكّه مى باشد، به همين جهت گروه عظيمى را جهت تعقيب آن حضرت روانه مى كند. پس چون لشكر سفيانى هنگامى كه در محلّى به نام بيداء - بين مكّه و مدينه - برسند و فرود آيند، ندائى از آسمان به زمين خطاب مى شود كه : تمامى نيروهاى سفيانى را به جز سه نفر در خود فرو بِبَر، كه اثرى از آن ها باقى نباشد. و امّا آن سه نفر را خداوند متعال ، صورت هايشان را به پشت بر مى گرداند و به صورت و قيافه سگ در مى آيند و مسخ مى شوند. سپس در يك چنين زمانى حضرت ولىّ عصر، امام زمان عليه السلام در كنار كعبه الهى قرار گرفته و بر ديوار آن تكيه زده و به اهل زمين خطاب مى نمايد و مى فرمايد: اى مردم ! ما براى يارى دين خدا آمده ايم و هركس مايل باشد، مى تواند به گروه ما بپيوندد. و به دنباله آن مى افزايد: ما اهل بيت پيغمبر صلى الله عليه و آله هستيم ؛ و از هر فردى نسبت به خداوند متعال و رسولش نزديك تر و اولى تر مى باشيم ، پس هركس بخواهد كه نسبت به حضرت آدم ، نوح و ابراهيم ؛ و همچنين نسبت به تمامى پيامبران الهى ، حتّى حضرت محمّد صلوات اللّه عليهم با من مذاكره و احتجاج كند، آماده ام . پس از آن ، مى فرمايد: آيا خداوند متعال در قرآن نفرموده است : إنَّ اللّهَ اصْطَفى آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إبْراهى م وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمينَ ذُريَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضِ وَاللّهُ سَميعٌ عَليمٌ.(۱) من تداوم بخش و خلف آدم و نوح هستم ، من برگزيده ابراهيم و محمّد صلوات اللّه عليهم هستم ، هر كه مى خواهد پيرامون قرآن و يا پيرامون سنّت حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله با من احتجاج و مناظره نمايد، آماده ام ؛ چون از هركس ديگرى به آن ها نزديك تر و به آن ها آشناتر هستم . بعد از آن ، در ادامه فرمايشات خود مى افزايد: آن هائى كه كلام مرا شنيدند و متوجّه شدند، خداوند آن ها را هدايت نمايد. ضمناً شنوندگان حاضر، اين مطالب و مسايل را به ديگران كه غايب هستند گزارش دهند ... . امام محمّد باقر عليه السلام فرمود: در چنين موقعيّتى خداوند متعال اصحاب و ياران حضرت حجّت عليه السلام را كه تعداد آن ها سيصد و سيزده نفر مى باشند، جمعشان مى نمايد، همان طورى كه در قرآن چنين فرموده است : أيْنَما تَكُونُوا يَاءتِ بِكُمُ اللّهُ جَميعا إنَّ اللّهَ عَلى كُلِّ شَيْى ءٍ قَديرٌ.(۲) سپس اين تعداد افراد با امام زمان عليه السلام بيعت مى كنند؛ و عهد و ميثاق حضرت رسول صلى الله عليه و آله نزد اوست كه از پيامبران يكى از پس ديگرى به إرث نهاده شده است . حضرت باقر العلوم عليه السلام در پايان افزود: امام زمان عليه السلام از فرزندان حسين بن علىّ عليهماالسلام مى باشد كه خداوند متعال قضيّه قيام آن حضرت را در يك شب تنظيم و اصلاح مى نمايد و نام مبارك و گرامى او همانند نام جدّش رسول خدا صلى الله عليه و آله خواهد بود.(۳) 📚۱- سوره آل عمران : آيه 33 و 34. ۲- سوره بقرة : آيه 148. ۳- اختصاص شيخ مفيد: ص 255 257، بحارالا نوار: ج 52، ص 305، ح 78 🌻أللَّھُـمَ‌؏َـجِّـلْ‌لِوَلیِڪْ‌ألْـفَـرَج🌻 🔖 امام‌زمانےام³¹³⇩⇩ 🔖 @Emamezamani
🔆ظهور از پشت پرده با خصوصيّات يكى از اصحاب امام حسن عسكرى عليه السلام به نام يعقوب بن منقوش ‍ حكايت كند: روزى به منزل حضرت ابومحمّد، امام حسن عسكرى عليه السلام وارد شدم ، حضرت داخل ايوان جلوى يكى از اتاق ها نشسته بود و سمت راست امام عليه السلام پرده اى جلوى درب اتاق آويزان بود، خدمت حضرت عرض كردم : ياابن رسول اللّه ! امام و صاحب ولايت بعد از شما كيست ؟ فرمود: پرده را بالا بزن ، تا متوجّه شوى ! همين كه پرده را بالا زدم ، كودكى پنج ساله را در قيافه نوجوانى ده ساله با اين خصوصيات نمايان شد: چهره سفيد و نورانى ، ابروانى كشيده و با فاصله ، كفان دست درشت و غليظ، شانه هاى بزرگ و بافاصله و در سمت راست گونه اش خالى سياه وجود داشت . سپس آن كودك ، با وقار و هيبتى مخصوص به طرف پدر بزرگوارش امام حسن عسكرى عليه السلام جلو آمد؛ و در بغل پدر، روى زانويش ‍ نشست . بعد از آن امام عسكرى عليه السلام به من فرمود: اى يعقوب ! اين كودك بعد از من امام و صاحب شماها خواهد بود. همين كه سخن پدر تمام شد و او را معرّفى نمود، از روى زانوى پدر برخاست و پدرش اظهار نمود: اى عزيزم ! اى پسرم ! در حال حاضر داخل برو و مخفى باش تا آن هنگامى كه خداوند متعال اراده كند. و چون آن حجّت خدا وارد اندرون منزل شد، امام حسن عسكرى عليه السلام مرا مخاطب قرار داد و فرمود: اى يعقوب ! اكنون بلند شو و داخل اتاق را خوب نظر كن كه چه مى بينى ؟ پس طبق فرمان امام عليه السلام بلند شدم و هر چه به اطراف نگاه كردم كسى را نيافتم ؛ و متوجّه شدم كه حجّت خدا از چشم ها ناپديد و غايب شده است . 📚كتاب الغيبة شيخ طوسى : ص 357، ح 319. 🌻أللَّھُـمَ‌؏َـجِّـلْ‌لِوَلیِڪْ‌ألْـفَـرَج🌻 🔖 امام‌زمانےام³¹³⇩⇩ 🔖 @Emamezamani
🔆خليفه تمام انبياء و ائمّه در شهر كوفه امام صادق عليه السلام در ادامه سخنان مفصّلى كه براى يكى از اصحابش ‍ به نام مفضّل مطرح فرموده است ، چنين حكايت نمايد: در آن هنگامى كه قائم آل محمّد (عجّل اللّه تعال فرجه الشّريف ) ظهور نمايد، پايگاه و مركز حكومتش شهر كوفه خواهد بود. و چون از مكّه معظّمه و مدينه منوّره حركت نمايد و داخل شهر كوفه گردد، اوّلين سخن آن حضرت با مردم چنين است : اى جمع خلايق ! آگاه و هوشيار باشيد، هر كه مايل است حضرت آدم و شيث را بنگرد، نزد من آيد؛ همانا كه من خليفه آن ها هستم . هركس بخواهد كه حضرت نوح و سام را ببيند، سوى من بيايد كه من خليفه آن ها مى باشم . هر كه تصميم دارد حضرت ابراهيم و اسماعيل را مشاهده نمايد، نزد من آيد كه من خليفه آن ها مى باشم . هركس علاقه دارد حضرت موسى و يوشع را بشناسد، نزد من آيد كه من خليفه آن ها هستم . هر كه دوست دارد حضرت عيسى و شمعون را بنگرد، سوى من آيد كه من خليفه آن ها مى باشم . هر كه شيفته ديدار حضرت محمّد مصطفى و اميرالمؤمنين است ، نزد من آيد كه من خليفه آن ها هستم . هر كه ميل دارد بر حسن و حسين نگاه كند، نزد من آيد كه من جانشين آن ها هستم . هر كه علاقه مند ديدار اهل بيت و ائمّه اطهار است ، نزد من آيد كه من خليفه آن ها مى باشم . اى مؤمنين ! بشتابيد به سوى من تا شما را به تمام آنچه آگاهيد و آنچه ناآگاه هستيد آشنا سازم ؛ هركس آشنا به كتاب هاى آسمانى است ، توجّه كند و گوش فرا دهد. سپس امام زمان عليه السلام مقدارى از كتاب حضرت آدم و شيث و نيز مقدارى از كتاب حضرت نوح و ابراهيم عليهم السلام را تلاوت مى فرمايد و مواردى كه از آن ها را تحريف و دگرگون شده است مطرح مى نمايد؛ و پس ‍ از آن نيز آياتى از قرآن را - طبق آنچه بر حضرت رسول صلى الله عليه و آله نازل شده و امام علىّ عليه السلام تاءليف و جمع آورى نموده - تلاوت مى فرمايد. و تمام مسلمان ها گويند: قرآنى كه بر محمّد رسول اللّه صلى الله عليه و آله نازل شده است ، اين است كه حضرت تلاوت مى نمايد. پس از آن ، امام علىّ عليه السلام رجعت و ظهور مى نمايد و علائم ايمان و كفر بر چهره هركس آشكار مى گردد. 📚مختصر بصائرالدّرجات : ص 184، هداية الكبرى حضينى : ص 397، س 125، بحارالا نوار: ج 53، ص 9، س 4. 🌻أللَّھُـمَ‌؏َـجِّـلْ‌لِوَلیِڪْ‌ألْـفَـرَج🌻 🔖 امام‌زمانےام³¹³⇩⇩ 🔖 @Emamezamani
🔆احترام امام زمان به زوار حسين علیه السلام مرحوم آية اللّه حاج ميرزا محمّد على گلستانه اصفهانى در آن وقتى كه ساكن مشهد بودند براى يكى از علماء بزرگ مشهد نقل فرموده بودند كه ، عموى من مرحوم آقاى سيد محمّد على از كه مردان صالح و بزرگوار بود نقل ميكرد، در اصفهان شخصى بود به نام جعفر نعلبند كه او حرفهاى غير متعارف ، از قبيل آن كه من خدمت امام زمان علیه السلام رسيده ام وطى الارض كرده ام ميزد و طبعا با مردم هم كمتر تماس ميگرفت و گاهى مردم هم پشت سر او به خاطر آن كه چون نديدند حقيقت ره افسانه زدند، حرف مى زدند. روزى به تخت فولاد اصفهان براى زيارت اهل قبور ميرفتم ، در راه ديدم ، آقا جعفر به آن طرف ميرود، من نزديك او رفتم و به او گفتم دوست دارى باهم راه برويم ؟ گفت مانعى ندارد، در ضمن راه از او پرسيدم مردم درباره شما حرفهائى مى زنند آيا راست مى گويند كه تو خدمت امام زمان ع رسيده اى ؟ اول نمى خواست جواب مرابدهد، لذا گفت آقا از اين حرفها بگذريم و باهم مسائل ديگرى را مطرح كنيم ، من اصرار كردم و گفتم : من انشاءاللّه اهلم . گفت : بيست و پنج سفر كربلا مشرف شده بودم تا آنكه در همين سفر بيست و پنجم شخصى كه اهل يزد بود در راه بامن رفيق شد چند منزل كه باهم رفتيم ، مريض شد و كم كم مرضش شدت كرد تا رسيديم به منزلى كه قافله به خاطر نا امن بودن راه دو روز در آن منزل ماند تا قافله ديگرى رسيد و باهم جمع شدند و حركت كردند و حال مريض هم رو به سختى گذاشته بود وقتى قافله مى خواست حركت كند من ديدم به هيچ وجه نمى توان اورا حركت داد لذا نزد او رفتم و به او گفتم من مى روم و براى تو دعاء ميكنم كه خوب شوى و وقتى خواستم با او خدا حافظى كنم ، ديدم گريه مى كند، من متحير شدم از طرفى روز عرفه نزديك بود و بيست و پنج سال همه ساله روز عرفه در كربلا بوده ام و از طرفى چگونه اين رفيق را در اين حال تنها بگذارم و بروم ؟! به هرحال نمى دانستم چه كنم او همينطور كه اشك مى ريخت به من گفت : فلانى من تا يك ساعت ديگر مى ميرم اين يك ساعت را هم صبر كن ، وقتى من مُردم هرچه دارم از خورجين و الاغ و ساير اشياء مال تو باشد، فقط جنازه مرا به كربلا برسان و مرا در آنجا دفن كن . من دلم سوخت و هر طور بود كنار او ماندم ، تا او ازدنيا رفت قافله هم براى من صبر نكرد و حركت نمود. من جنازه او را به الاغش بستم و به طرف مقصد حركت كردم ، از قافله اثرى جز گرد و غبارى نبود و من به آنها نرسيدم حدود يك فرسخ كه راه رفتم ، هم خوف مرا گرفته بود و هم هرطور كه آن جنازه را به الاغ مى بستم ، پس از آنكه يك مقدار راه مى رفت باز مى افتاد و به هيچ وجه روى الاغ آن جنازه قرار نمى گرفت . بالاخره ديدم نمى توانم او را ببرم خيلى پريشان شدم ايستادم و به حضرت سيد الشهداء ع سلامى عرض كردم و با چشم گريان گفتم : آقا من با اين زائر شما چه كنم ؟ اگر او را در اين بيابان بگذارم مسئولم و اگر بخواهم بياورم مى بينيد كه نمى توانم درمانده ام و بى چاره شده ام . ناگهان ديدم ، چهار سوار كه يكى از آنها شخصيت بيشترى داشت پيدا شدند و آن بزرگوار به من گفت : جعفر بازائرما چه ميكنى ؟ عرض كردم : آقا چه كنم ؟ در مانده شده ام نمى دانم چه بكنم ؟ در اين بين آن سه نفر پياده شدند، يكى از آنها نيزه اى در دست داشت با آن نيزه زد چشمه آبى ظاهر شد آن ميّت را غسل دادند و آن آقا جلو ايستاد، وبقيّه كنار او ايستادند و بر او نماز خواندند و بعد او را سه نفرى برداشتند و محكم به الاغ بستند و ناپديد شدند. من حركت كردم با آنكه معمولى راه مى رفتم ديدم به قافله اى رسيدم كه آنها قبل از قافله ما حركت كرده بودند، از آنها عبور كردم پس از چند لحظه باز قافله اى را ديدم ، كه آنها قبل از اين قافله حركت كرده بودند از آنها هم عبور كردم بعد از چند لحظه ديگر به پل سفيد كه نزديك كربلا است رسيدم و سپس وارد كربلا شدم و خودم از اين سرعت سير تعجب مى كردم . بالاخره او را بردم در وادى ايمن قبرستان كربلا دفن كردم ، من در كربلا بودم ، پس از بيست روز رفقائى كه در قافله بودند به كربلا رسيدند آنها از من سئوال ميكردند توكى آمدى ؟ و چگونه آمدى ؟ من براى آنها به اجمال مطالبى را ميگفتم و آنها تعجب مى كردند، تا آنكه روز عرفه شد وقتى به حرم حضرت سيدالشهداء اباعبداللّه الحسين علیه السلام رفتم ديدم بعضى از مردم را بصورت حيوانات مختلف مى بينم از شدت وحشت به خانه برگشتم باز دو مرتبه از خانه در همان روز بيرون آمدم ، باز هم آنها را به صورت حيوانات مختلف ديدم . عجيب تر اين بود كه بعد از آن سفر چند سال ديگر هم ايام عرفه به كربلا مشرف شده ام و تنها روز عرفه بعضى از مردم را به صورت حيوانات مى بينم ولى در غير آن روز آن حالت برايم پيدا نمى شود. . . 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم' 🖌 اموزنده🎐 🕯📖 https://eitaa.com/joinchat/2597912663C7cbd2ba099 ☕️🌿•