#تاسوعا
#شب_نهم_محرم
#زنجیر_زنی #سینه_زنی
برخیز ای علمدار
بار دگر علم زن
سقای عترت من سوی حرم قدم زن
طفلان در التهابند چشم انتظار آبند
یا ابو فاضل یا ابو فاضل
ماه رخت به ساحل ِ در خون نشسته عباس
این قامت بلندت درخون نشسته عباس
جداشده دودستت عمود کین شکستت
یا ابو فاضل یا ابو فاضل
برخیز وخیمه هارا دوباره با صفا کن
دادی تووعده آب به وعده ات وفا کن
سکینه بی قرار است رقیه دل فکار است
یا ابو فاضل یا ابو فاضل
گردیده بی علمدار سپاه من برادر
بعد از خدا تو بودی پناه من برادر
بی توشکسته پشتم داغ غم تو کشتم
یا ابو فاضل یا ابو فاضل
دستت اگر جداشد دراه ایده تو
شد غرق بوسه من دست بریده تو
تو جلوه امیدی سقا وهم شهیدی
یا ابو فاضل یا ابو فاضل
هرگز نخورده ای آب بایاد اصغر من
گردیدهای تو سیراب از دست مادر من
یا ابو فاضل یا ابو فاضل
دیگر دراین بیابان سر لشگری ندارم
غیر از علی اصغر من یاوری ندارم
بر خیز ویاورم باش سردار لشگرم باش
یا ابو فاضل یا ابو فاضل
|⇦•#قسمت_اول نجوا با امام زمان روحی له الفدا اجرا شده شبِ عاشورا سال 1397 به نفسِ سید رضا نریمانی•✾•
•┄┅═══••↭••═══┅┄•
@emame3vom
•┄┅═══••↭••═══┅┄•
همه قدر محتاج اینجا با خجالت میرسد
پا به پایِ این خجالت ها به عزت میرسد
کاسه ها و کوزه ها را بشکن اصلا بر سرم
دل همین که خرد شد بارانِ رحمت میرسد
گریه ام را دوست داری ، گریه بهتر می کنم
اشک کاری میکند آدم به جنت میرسد
جای دعوا کردنم قدری در آغوشم بگیر
میرسد بنده به هر جا از محبت میرسد
دستِ من در رشتۀ چادر نماز مادر است
*خدا میدونه چقدر بی بی برا ما دعا کرده ما به امشب برسیم .. بگیم حسین .. راستی بی بی جان الان خودت کجایی ؟.. حتماً حتما کربلایی ... نمیدونم ؛ اما میایی یه سری به ما بزن .. ما شنیدیم هر جایی روضۀ حسین باشه اول گریه کنش مادرش فاطمه ست .. ماردش هی به سینه اش میزنه .. بُنَیّ قَتَلوکَ وَ مِن الماء منعوکَ ...*
دستِ من در رشتۀ چادر نماز مادر است
فاطمه راضی که باشد برگ دعوت میرسد
هر زمان از چشمت افتادم حسین آمد کمک
بس که این اربابِ ما خیرش به رعیت میرسد
____
#سید_رضا_نریمانی
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#شب_عاشورا
#شب_دهم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
┄•┄┅═══••↭••═══┅┄•
|⇦•#قسمت_دوم زمزمه و توسل به حضرت سیدالشهدا علیه السلام اجرا شده شبِ عاشورا سال 1397 به نفسِ سید رضا نریمانی•✾•
•┄┅═══••↭••═══┅┄•
@emame3vom
•┄┅═══••↭••═══┅┄•
بیا خواهرم که شب آخر اومد
روزایِ با هم بودنِ ما سر اومد
من آماده میشم برایِ شهادت
پس آماده باش تو برایِ اسارت
سرم رو میبرن ، حرم رو میدزدن
و گهواره اصغرم رو میدزدن ..
هم انگشت و انگشترم رو میدزدن
هم این پیرهن مادرم رو میدزدن
منو و تیغ و نیزه ، تو و دست و سیلی
من و جسم خونین ، تو و رویِ نیلی
خدا خواسته من رو توی خون ببینه
تو رو تو خرابه تو زندون ببینه ..
تنم میخوره زخم ، هزارتا هزارتا
جای بوسه واسه ات نمیزارن اینا
میتونی ببوسی ، رگِ حنجرم رو
میتونی ببینی رو نیزه سرم رو
فردا ، تنها میشی تو صحرا
خواهر ، یاد بده به یتیما
سیلی خوردن بگن یا زهرا ..
منم زینبی که ، غریبی تو دیدم
تویِ نصفِ روز از زمون بریدم
تو میدونی داداش که من چی کشیدم
یه جوری به دور حرم میدویدم ..
تموم امیدم ، یهو نا امید شد
که بادِ مخالف وزید و شدید شد
تو گرد و غبارا ، تنت ناپدید شد
موهامُ میبینی یه روزه سفید شد ..
که دیدم به دورت عدو حلقه بسته
یکیشون با چکمه رو سینه ات نشسته
حسین ... حسین ...
دوست دارم امشبم یه اسم از مادرم ببرم ، تو شعرم اشاره کردم ، با یک نیزه شکسته آروم آروم خودشُ بلند کرد .. با همون صدایِ بی رمقش داد زد : آی شمر کجا داری میری؟ .. اول بیا کار حسینُ تموم کن .. بعد به خیمه هاش حمله ببر .. تو رو خدا جلوی یه مرد هیچ وقت ناموسشُ نزنید .. آخه تو مدینه یه بار جلو چشمایِ بابام ...
در وسط کوچه تو را میزدن
کاش به جای تو مرا میزدن
هر جا نشستی دستتُ بیار بالا ناله بزن ای حسین ...
____
#سید_رضا_نریمانی
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#شب_عاشورا
#شب_دهم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
┄•┄┅══
|⇦•#قسمت_پایانی روضه و توسل به حضرت سیدالشهدا علیه السلام اجرا شده شبِ عاشورا سال 1397 #نریمانی
•┄┅═══••↭••═══┅┄•
@emame3vom
نوکرا ، میدونستین ارباب ما به همه مون سلام رسونده. مثل فردایی همچین که اومد تو خیمۀ پسرش امام سجاد ، آقا سوال کرد باباجان این عمی العباس؟.. زینبم نشسته چه جوابی میخاد حسین بده .. یهو دید ابی عبدالله شروع کرد گریه کردن فقط یه جواب داد ، پسرم غیرِ من و تو الان هیچ مردی تو خیمه ها نیست .. تا این حرفُ زد امام سجاد شروع کرد گریه کنه .. صدا زد عمه جان میتونی کمک من کنی از جا بلند شم؟ (امشب آروم آروم میخونم هم رو قلب امام زمان فشارِ هم شماها ، میخام یهو خیلی آروم آروم بریم امشب جلو) زیر بغلاشُ گرفت از جا بلند شد شمشیر و برداشت . میخای چه کنی؟ بابا جان من هنوز دارم نفس میکشم .. نمیتونم ببینم امامم تنها بینِ این نامردا گیر افتاده ..
آقا دستشُ گرفت ،بشین عزیز دلم .. از حالا به بعد این زن و بچه ها رو به تو میسپارم .. تو مردِ این کاروانی .. حواست به این زن و بچه ها باشه .. فرمود (میدونید چی فرموده؟) پسرم سلام منو به همه شیعیان و گریه کنام برسون بگو بابامُ خیلی غریبونه کشتنش ...
غریب گیر آوردنت
با لب تشنه کشتنت*
جای پایِ حضرت صدیقه را بوسیده است
خوش به حال هر که لبهایش به تربت می رسد
کاش بودم زیرِ سقف آسمانِ کربلا
رحمت اربابِ ما آنجا به غائت می رسد
گرچه انگشتش بریده دست گیر عالم است
امشب از زبانِ امام زمان روضه بخونم از زبانِ امام زمان روضه شنیدن داره .. همچین که تکیه به دیوار کعبه داده صدا میزنه : ألا يا أهل العالم انا بقیة الله .. ألا يا أهل العالم أنا الصمصامُ المُنتَقِم اما یه حرفی میزنه همۀ عالم گریه میکنن .. صدا میزنه ألا يا أهل العالم أِنَ جَدي الحُسين .. (میخای با امام زمان هم ناله بشی) قتلوه عَطشان طَرحوهُ عُريانا سَحقوه عُدوانا .. آخ لباسم تنش نذاشتن .. (شب آروم گریه کردن نیست) شب بلند بلند گریه کردنه .. شب هم ناله با جن و انس و ملک شدنه .. شب هم ناله با مادر شدنه .. (چی میخای بگی؟ این همه مقدمه یه بیت :)*
گرچه انگشتش بریده دستگیرِ عالم است
منجی ما از ته گودالِ غربت میرسد
داد میزد که نرو فریاد میزد که نزن
خواهرش تا دید شمرِ بی مروت میرسد
یک لباسِ کهنه دارد در نیاور از تنش
لعنتی از خیمۀ زن ها غنیمت میرسد
چادر من را بگیر عمامه اش را پس بده
*بعدی اش میکُشه همه رو .. ببخشید امام زمان*
چادرِ من را بگیر عمامه اش را پس بده
برده ای عمامه اش را چادرم را پس بده
*اگر اشکم نداری فرمود به اندازۀ آه برا حسین صوابِ تسبیح داره امشب هی بگو آه حسین ..*
چادر من را بگیر عمامه اش را پس بده
برده ای عمامه اش را چادرم را پس بده
امان از بادها سوزان وزیدن
امان از تیغ ها بُران رسیدن
الا یا اهل العالم جد من را
به روی خاک ها عریان کشیدن
الا یا اهل العالم اهلِ کوفه
سرش را با لبِ تشنه بریدن
سواره ده نفر از ره رسیدن
یه عباراتی تو مقاتل اومده آدم جرات نمیکنه همیشه بگه ، برا شبِ عاشوراست بگم ببخشید. میگه رفتن ده تا اسبِ قوی هیکل پیدا کردن .. تازه افتخارم میکردن ، میگفتن ما بودیم سینۀ حسینُ یهو همه دیدن اسب سوارا دارن میرسن .. عمه دیگه اینها میخان چکار کنن؟.. اینا که سر بابامُ بردن .. دیگه از بابام چیزی نمونده
سواره ده نفر از ره رسیدن
به روی آن تن بی جان دویدن
جسارت بر تن او کردن اما
فقط از راس او قرآن شنیدن
من روضه خوانِ غربت آقای عالمم
بی تابِ سر بریدۀ ماه محرمم
با گریه هر غروب من از حال میروم
با هر فرازِ ناحیه گودال میروم
صبح و غروب ندبه کنان گریه می کنم
این روضه را به مادرمان هدیه می کنم:
بر نیزه تکیه داد زجایش بلند شد
فرمود زنده ام به کجا حمله می کنید
نامردها به خیمه چرا حمله می کنید؟
کار مرا تمام نکرده کجا سنان
اینجا کنار لشکری از گرگ ها بمان
با یالِ غرق خون شده برگشت ذوالجناح
با زین واژگون شده برگشت ذوالجناح
اینجا به بعد ضربه زدن ها شروع شد
اینجا به بعد شیونِ زنها شروع شد
زنده شده به چشم ترم وای وای وای
بیرون زدند اهل حرم وای وای وای
دنبالِ ذوالجناح هراسان و بی پناه
با عمه آمدند به گودالِ قتلگاه
جد مرا محاصره کردند یک سپاه
دیدم چگونه عمۀ ما می کند نگاه
هر کس رسید نیزۀ خود را شکست و رفت
یک استخوان زِ سینۀ آقا شکست و رفت
یک عده بر تمامِ بدن سنگ میزدن
یک عده بر لباس تنش چنگ میزدن
در آن میانِ حرمت آیینه ها شکست
وقتی که شمر آمد و بر سینه اش نشست
والشمر جالسٌ نفسِ مادرش گرفت
سر را برید و جلویِ خواهرش گرفت
____
#سید_رضا_نریمانی
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#شب_عاشورا
#شب_دهم_محرم
.
#حضرت_علیاصغر_علیهالسلام
#مجید_تال
سعی دارد کودکش را در عبا پنهان کند
باید او تن را جدا؛سر را جدا پنهان کند
گریۀ اصغر، صدای هلهله، با تیر خود
حرمله باید صدا را در صدا پنهان کند
مشتی ازخون علی را ریخت سمت آسمان
خواست تاجرم زمین را در هوا پنهان کند
با غلاف خنجری، بابا پسر را دفن کرد
کربلا را خواست تا در کربلا پنهان کند
گیرم اصلا طفل خود را پشت خیمه دفن کرد
خندههای آخرش را در کجا پنهان کند
«اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَالفَرَج»
#شب_هفتم_محرم
.
از زبان علی اصغر ع
#حضرت_علیاصغر_علیهالسلام
#خوشدل_تهرانی
هان!بگیر اینک مرا بر دست خویش
تا کنم قربان به راهت، هست خویش
نیستی تنها تو در این مرحله
در کمین، تیر و کمان حرمله
گر به قنداق است، دست و پای من
بین گلوی نازک و زیبای من
شیرخوارم لیک باشم شیرخو
گر ندارم پا، ولی دارم گلو
این منم مرغ بهشتیآشیان
بر سر دستت، به طوبی پرزنان
شد به میدان شاه و اصغر در برش
تا کند تر، خشکلعل احمرش
زادۀ زهرا، عزیز بوتراب
خواست بهر کودک شش ماهه، آب
در اِزای آب، تیر حرمله
بس فکندی در ملائک، غلغله
از کمانش، تیر کین تا پر گرفت
جا به حلق نازک اصغر گرفت
گشت آماج سهشعبه تیر کین
حلق اصغر، هم چو کتف شاه دین
تیر چون از کتف آن شه درگذشت
در جنان از قلب پیغمبر گذشت
چون نبُد تاب تکلّم کردنش
نکتهها بُد در تبسّم کردنش
یعنی ای بابا! گُلت، شاداب شد
وه! چه نیکو، اصغرت سیراب شد!
«اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَالفَرَج»
📚 دیوان خوشدل تهرانی
#شب_هفتم_محرم
#شب_هفتم_محرم
#حضرت_علیاصغر_علیهالسلام
#غلامرضا_سازگار
رباب میدهد ندا بای ذنـب قتلت
حسین میزند صدا «بِاَیِّ ذَنبٍ قُتِلَت»
خضاب ماهپاره را کشتن شیرخواره را
با گلوی تشنه چرا« بِاَیِّ ذَنبٍ قُتِلَت»
تیر به حنجر آمده یا دم خنجر آمده
سر شده از بدن جدا «بِاَیِّ ذَنبٍ قُتِلَت»
طفل رضیع کشته شد ز خون او نوشته شد
به صورت خون خدا «بِاَیِّ ذَنبٍ قُتِلَت»
حنجرهای که سوخته گشته به تیر دوخته
زخم گلو دهد ندا «بِاَیِّ ذَنبٍ قُتِلَت»
ریخت به سینه آذرم که صید کوچک حرم
با لب تشنه شد فدا «بِاَیِّ ذَنبٍ قُتِلَت»
تیر سهشعبه بر گلو بست ره نفس بر او
نشد بگوید ابتا «بِاَیِّ ذَنبٍ قُتِلَت»
تیر ز حنجر پدر رسید بر دل پدر
حق حسین شد ادا «بِاَیِّ ذَنبٍ قُتِلَت»
فاطمه در صف جزا اشکفشان دهد ندا
خدا خدا خدا «بِاَیِّ ذَنبٍ قُتِلَت»
قسم به خون حنجرش ز قاتل ستمگرش
تو هم بپرس «میثما» «بِاَیِّ ذَنبٍ قُتِلَت»
«اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَالفَرَج»
📚 نخل میثم
.
#حضرت_علیاصغر_علیهالسلام
#غلامرضا_سازگار
ای اهل کوفه رحمی این طفل جان ندارد
خواهد که آب گوید، امّا زبان ندارد
دیشب به گاهواره تا صبح ناله میزد
امروز روی دستم دیگر توان ندارد
هنگام گریه کوشد تا اشک خود بنوشد
اشکی که تر کند لب، دور دهان ندارد
رخ مثل برگپاییز، لب چون دو چوبۀ خشک
این غنچۀ بهاری، غیر از خزان ندارد
ای حرمله! مکش تیر، یکسو فکن کمان را
یک برگ گل که تاب تیر و کمان ندارد
شمشیر اوست آهش فریاد او تلظّی
جانش به لب رسیده تاب بیان ندارد
با من اگر بجنگید،تا کشتنم بجنگید
این شیرخوار ه بر کف، تیغ و سِنان ندارد
مادر نشسته تنها، در خیمه بین زنها
جز اشک خجلت خود آب روان ندارد
تا با خدنگ دشمن روحش زند پر از تن
جز شانۀ امامش، دیگر مکان ندارد
«اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَالفَرَج»
📚 نخل میثم
#شب_هفتم_محرم
#حضرت_علیاصغر_علیهالسلام
#سید_رضا_مؤید
سلام ما به حسین و علی اصغر او
امیر عشق که گهواره بود سنگر او
رضیع و داده خدایش، نشانِ سربازی
صغیر و بر همه پیدا، مقام اکبر او
شکفت لالۀ عصمت به روی دوش حسین
چو تیر حرمله آمد به سوی حنجر او
مجال گریه نبودش که خنده کرد علی
حسین، مات شد از حالِ گریه آور او
گرفت خونش و بر اوج آسمان پاشید
که پیک تسلیت آمد ز سوی داور او
کنار خیمه به خاکش سپرد و امضاء شد
کتاب سرخ شهادت به خون اصغر او
اگر چه پیکر او را به خاک پوشیدند
به شهر کوفه سرش را به نیزهها دیدند
«اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَالفَرَج»
#شب_هفتم_محرم
.
#حضرت_علیاصغر_علیهالسلام
#سید_رضا_مؤید
تا از جفای حرمله تیر از کمان گذشت
سبط نبی ز اصغر و اصغر ز جان گذشت
آن طفل شیرخواره در آغوش باب خویش
خود را به عرش دید و ز کون و مکان گذشت
از ضرب تیر کرد فراموش از عطش
خون گلو چشید و ز آب روان گذشت
بدرید حلق نازکش از گوش تا به گوش
و آنگه ز قلب فاطمه اندر جنان گذشت
@emame3vom
از گفتگوی باب و پسر کَس خبر نشد
جز پیک باد و تیر که در آن میان گذشت
خون چون زیاده گشت بپاشید بر فلک
یعنی حسین زاصغر شیرین دهان گذشت
پژمرده گشت چون گل نشکفته حسین
داند خدای او چه بر آن باغبان گذشت
با این خبر به خیمه رباب از نوا فتاد
آه دلش ز پرده هفت آسمان گذشت
جانسوز نغمه ایست مؤید! نوای تو
ذکر حسین هر چه ترا بر زبان گذشت
«اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَالفَرَج»
#شب_هفتم_محرم
.
#حضرت_علیاصغر_علیهالسلام
#سید_محمدعلی_رضایی
کوچکتر از آن است که شمشیر بگیرد
یا این که سپاهی طرفش تیر بگیرد
بیتیغ و زره آمده تا حرملهها را
با بستن قنداقه به تحقیر بگیرد
کار همه را ساخته با برق نگاهش
دیگر چه نیازی است که شمشیر بگیرد
@emame3vom
#ای_اهل_حرم_میر_و_علمدار_نیامد
این طفل، علم را مگر از میر بگیرد
«اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَالفَرَج»
#شب_هفتم_محرم