.
#حضرت_علیاکبر_علیه_السلام
#ولادت
#مجید_تال
شاه امروز آفریده، شاهکار دیگری
احتیاجی نیست بعد از این به یار دیگری
لشکر ارباب میگیرد وقار دیگری
مرتضی باید بسازد ذوالفقار دیگری
بیشتر امشب شب خوشحالی سقّا شده
چونکه حالا یک نفر مثل خودش پیدا شده
او برای زینب کبری رکاب آورده است
عمّه زینب هم برای او نقاب آورده است
هدیهای را هم برایش بوتراب آورده است
مرکبی در شأن پیغمبر،عقاب آورده است
نیست جایی خوش قد و بالاتر از این آینه
امّلیلا تکیه زد بر جایگاه آمنه
از فراز خانهاش نور کرامت میگذشت
قدر او که هیچ،قدّش از قیامت میگذشت
غرق در ذات خدا بود از علامت میگذشت
بود در شأنش ولیکن از امامت میگذشت
شیر دارد بیامان با شیر بازی میکند
تا که اکبر با عمو شمشیر بازی میکند
پهن کرد از دست خود بر خواهرش سجّادهای
بعد پیغمبر به او دل داده هر دل دادهای
ای فقیران! سفرۀ دارد، سفره آمادهای
اوست آقا زادهام آن هم چه آقا زادهای
در مقام او جهانی بانگ یا هو میزند
وقت مدحش ناصرالدین شاه زانو میزند
وقت معراجش رسول و وقت خیبر مرتضی
بین خانه چون پیمبر، بین لشکر مرتضی
سر، رسول الله هست و هست پیکر مرتضی
نیمی از پیکر نبی و نیم دیگر مرتضی
دستهایش چونکه برهم سخت محکم میشود
باز هم عید غدیر خم مجسّم میشود
مثل مادر آسمانها را تماشا میکند
آسمان در گیسویش خورشید پیدا میکند
کیست این آقا که ما را نیز آقا میکند
خواهر کوچکترش هم کار زهرا میکند
صاحب بالاترین عنوان و منصب میشود
شانۀ او تکیه گاه عمّه زینب میشود
کعبه از شش گوشۀ ارباب کم میآورد
نام او افلاک را زیر قدم میآورد
صحبت از ششگوشه شد؛حرفی که غم میآورد
بازهم دارد مرا سمت حرم میآورد
هرچه باداباد من این روزها لیلاییام
هرکه جایی را پسندد من که پایین پاییام
مرهمی بعد از تو بر داغ پدر پیدا نشد
خواست برخیزد حسینبنعلی از جا، نشد
خواست جسمت را بگیرد در بغل اما نشد
آخرش هم پیکر تو در عبایش جا نشد
داد زد بابای پیرت، آه زینب! اکبرم
ای جوانان بنیهاشم بیایید از حرم
«اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَالفَرَج»
@emame3vom
________________
#میلاد_حضرت_علی_اکبر
📁 کانال شاعر
.
#ولادت_موسی_بن_جعفر
#امام_کاظم
ذره ای در نزد خورشید درخشان تو ایم
تشنه ای در حسرت یک جرعه باران تو ایم
سالها نان خورده ایم از سفره ی اولاد تو
روزی ما می رسد چون بر سر خوان تو ایم
گوشه ای از صحن آیینه و یا صحن عتیق
هرکجا هستیم گویی کنج ایوان تو ایم
زائران دختر تو زائران فاطمه اند
تا ابد ممنون این لطف دو چندان تو ایم
ما غذای خانه هامان هم غذای حضرتی ست
درمیان خانه هم در اصل مهمان تو ایم
بی گمان ایل و تبارت عزت این کشور اند
در حقیقت اهل جمهوری ایران تو ایم
بچه های تو در ایران پادشاهی میکنند
حضرت غربت نشین! مدیون احسان تو ایم
شش امامی نیستیم و نیستیم اهل وقوف
امر، امر توست آقا، تحت فرمان تو ایم
بی گمان بی حب تو اسلام ابتر می شود
دین هر کس پای خود ما که مسلمان تو ایم
ما مسلمان تو؟! نه...از پیر خود آموختیم
پیش شانت در مقام کلب دربان تو ایم
قبله ی ما را کشاندی سوی مشهد، در عوض_
بنده ی ناقابل شاه خراسان تو ایم
عبد صالح بوده ای، باب الحوائج بوده ای
ماهم آقا از مریدان عموجان تو ایم
مست بودیم از غدیر خم، دوباره عید شد
تو به دنیا آمدی مستی ما تمدید شد
🔸شاعر:
#مجید_تال
_________________________
🔹
36.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهر با آمدنش عاطفه را باور کرد
زن به شکرانۀ او چادر شوکت سر کرد
📹 شعرخوانی #مجید_تال
.
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
#مثنوی
🔹قرة العین نبی🔹
جامعه، دوزخی از مردم افراطی بود
عقل، قربانی یک قوم خرافاتی بود
بشر از لطف خداوند مکدّر میشد
شرم میکرد اگر صاحب دختر میشد
اشک لالایی بیواژۀ مادرها بود
گورِ بیفاتحه گهوارۀ دخترها بود
ناگهان یک نفر این غائله را بر هم زد
«عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد»
آنکه بر شانۀ خود پرچم اسلام گرفت
دخترش فاطمه بانوی جهان نام گرفت
عشق را طبع خداوند به توصیف آورد
شَرفِ هر دو جهان فاطمه تشریف آورد
سَیِّده، مُحتَرَمه، مُمتَحَنه، حَنّانه
حانیه، عالِمه، اُم النُّجَباء، ریحانه
عطر او آمد و عالم نفسی تازه گرفت
و به یُمن قدمش نام زن آوازه گرفت
شهر با آمدنش عاطفه را باور کرد
زن به شکرانۀ او چادر شوکت سر کرد
خواست تا خیر کثیرش به دو عالم برسد
تا عقیقِ شرفُ الشمس به خاتم برسد
مادرانه به طرفداری احمد برخاست
تا ابوجهل سَرِ عقل بیاید برخاست
جلوهای کرد و دلیل زهق الباطل شد
و از آن نور سه آیه به زمین نازل شد
بیگمان بولهب آنروز پر از واهمه بود
دامن پاک خدیجه ثمرش فاطمه بود
بنویسید که معصومۀ عصمت زهراست
سند محکم اثبات نبوّت زهراست
دختری که لقب اُم اَبیها دارد
پدرش بوسه به دستش بزند جا دارد
و خداوند اگر وَاعتصموا میگوید
از کرامات نخ چادر او میگوید
سورۀ دَهر چنین گفته به مدحش سخنی
تا ابد دَهر نبیند به خود اینگونه زنی
نه فقط جلوۀ او سورۀ انسان آورد
چادرش یکشبه هفتاد مسلمان آورد
راه عرفان خداوند به او وابستهست
جز در خانۀ زهرا همه درها بستهست
زُهد با دیدن او حسِّ تفاخر دارد
قُرة العین نبی وصله به چادر دارد
همه در خدمت بانوی دو عالم بودند
ابر و باد و مه و خورشید و فلک هم بودند
فضه هم بود، ولی باز خودش نان میپخت
نان برای دل بیتاب فقیران میپخت
بارها خادمهاش گفت: به لطفت شادم
«من از آن روز که در بند توام آزادم»
فاطمه مرکز پیوند دو دریا شده بود
یعنی آیینۀ پیغمبر و مولا شده بود
غیر زهرا که به جز حق به کسی راغب نیست
اَحدی کفو علی بن ابیطالب نیست
عشق باید که پس از این سخن آغاز کند
مرتضی در بزند فاطمه در باز کند
آفتاب از افق خانهشان سر میزد
هر زمان فاطمه لبخند به حیدر میزد
کار او عشق علی بود چه خیرُالعملی
کیست خوشبختترین مرد جهان غیر علی
وقت آن شد بنویسید که حجت، زهراست
سند محکم اثبات ولایت زهراست
اولین شیعۀ بیتابِ علی، زهرا بود
که سراپای وجودش سپر مولا بود
یک جهان هم اگر از بیعت خود برمیگشت
باز هم فاطمه دور سر حیدر میگشت
نسل زهرا و علی سلسلۀ طوبی شد
میوۀ این شجره نایبةُ الزهرا شد
آسمانها پس از او یکسره کوکب دیدند
چادر فاطمه را بر سر زینب دیدند
زینب آن زن که علمدار دفاع از حرم است
خطبۀ دمبهدمش وارث تیغ دو دم است
او که چون مادر خود پای ولایت مانده
یکتنه فاتحۀ کاخ ستم را خوانده
تا ابد در دل ما هست غم عاشورا
این خبر را برسانید به تکفیریها
«یا علی» از لبِ سردار نیفتاده هنوز
علم از دستِ علمدار نیفتاده هنوز
کیست دشمن که در این معرکه جولان بدهد؟
پسر فاطمه کافیست که فَرمان بدهد
همه از خاتمۀ معرکه آگاه شوند
فاتحان با خبر از «نَصرُ مِنَ الله» شوند..
سپر خویش کنم غیرت سرداران را
به جهانی ندهم یک وجب از ایران را..
سربلندیم اگر تکیه به دنیا نکنیم
آنچه داریم ز بیگانه تمنا نکنیم
غرق زخمیم ولی قامتمان خم نشده
سایۀ چادر او از سرمان کم نشده
بنویسید امیدِ دل زهرا مهدیست
چارۀ کار همه مردم دنیا مهدیست
📝 #مجید_تال
#ولادت_حضرت_زهرا
.
.
#میلاد_امام_جواد
#ولادت_امام_محمد_تقی_الجواد_ع
متن شعر ولادت #امام_جواد عليه السلام
مینویسم سر خط نام خداوند رضا
شعر! امروز بپرداز به لبخند رضا
آنکه با آمدنش آمده محشر چه کسی ست؟
از تو در آل نبی با برکتتر چه کسی ست؟
آنکه از آمدنش عشق بیان خواهد شد
«عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد»
آسمان! از سر خورشید تو خواب افتاده؟
یا که از چهرۀ این طفل نقاب افتاده؟
آسمان از نفسش یک شبه منظومه نوشت
روزی شعر مرا حضرت معصومه نوشت
عدد سائل این خانه زیاد است امروز
شعر وارد شده از باب جواد است امروز
باز با لطف رضا کار من آسان شده است
کاظمین دلم امروز خراسان شده است
دوست دارم که بگردم حرم مولا را
بوسه باران کنم از یاد تو پایین پا را
بنویسید که تقویم بهاری بشود
#روز_او_روز_پسر_نامگذاری_بشود
خالق از دفتر توحید جناس آورده
جهل این قوم چرا چهره شناس آورده؟
شک ندارم که از این حیلۀ ابترمانده
رو سپیدیست که بر چهرۀ کوثر مانده
به رضا طعنه زدن جای تأسف دارد
گرچه یعقوب شده، مژدۀ یوسف دارد
این جوان کیست که معنای قیامت شده است
سند محکم اثبات امامت شده است
گندمی باشد اگر رخ نمکش بیشتر است
با پیمبر صفت مشترکش بیشتر است
این جوان کیست که سیمای پیمبر دارد
بنویسید رضا هم علیاکبر دارد
اهلبیت آینۀ بیمَثَل قرآنند
این جوان کیست که از خطبۀ او حیرانند؟
نسل در نسل، شما مایۀ ایمان منید
من نفس میکشم از اینکه شما جان منید...
آخر شعر من از قلب هدف میگذرد
کاظمین تو هم از راه نجف میگذرد
تا ز مولا ننویسیم ادب کامل نیست
چون که بینام علی ماه رجب کامل نیست
یا علی یا اسدالله عنان دست تو است
جلوه کن باز یدالله جهان دست تو است
شاعر: #مجید_تال
.
.
#شهادت_امام_سجاد
#غزال
آزار دیدم
خود را میان معرکه بیمار دیدم
در خیمه بودم
هفت آسمان را برسرم آوار دیدم
در بین گودال
آیینۀ جسم پدر را تار دیدم
بابای خود را
دربین یک لشکر بدون یار دیدم
اینها بماند
از شام دیدم هرچه من آزار دیدم
شبهای بسیار
در بین صحرا عمه را بیدار دیدم
صد بار مردم
وقتی به پای خواهرانم خار دیدم
ای وای از شام
گهواره را در بین یک بازار دیدم
بزم شراب و...
بی حرمتی در مجلس اغیار دیدم
نامحرمان را
نزدیک محرم های خود بسیار دیدم
#مجید_تال
.👇
.
#شعر_مرثیه
#زمزمه
#حضرت_محسن_بن_علی_ع_شهادت
#مجید_تال
تو هم تا نفس داشتی سوختی
تو هم پشت در پابه پام اومدی
ولی آرزو داشتم لااقل
میموندی و مادر صدام میزدی
نذاشتن که حتی به دنیا بیای
نذاشتن ولی تو مسیح منی
نشد آخرش هم ببینیم که
شبیه علی یا شبیه منی
چقد زینبم آرزو داشت که
داداش محسنش رو ببینه ..نشد
میدونی حسینم چقد دوس داشت
پا گهواره ی تو بشینه ... نشد
تو هم بی نشونی مث مادرت
نه..قدرت واسه هیشکی معلوم نیست
اینم حکمت با علی بودنه
کی عشقش علی هستو مظلوم نیست
تا دیدی درو بالگد میزنن
تا دیدی غریبم ، شدی غیرتی
تو هم سنگ عشقو به سینه ت زدی
ولی آه...میخ در لعنتی
بمونه واسه بعد حرفای سخت
بمونه واسه چند سال دیگه
واسه روزی که صحبت کربلاس
تو خیمه یه مادر به بچه ش میگه
عزیزم میخام روسفیدم کنی
برو هرچی دارم فدای حسین
نذاری بگن که بابات بی کسه
گلوتو سپر کن برای حسین
سه تا میخ در یا سه شعبه ...چی بود
یکی گفت پسر رو نشونه بگیر
علی اصغر اونروز محسن شدو
رباب پیش زهرا نشد سر به زیر
#محسنیه
#فاطمیه
.
.
#حضرت_معصومه #مرثیه_حضرت_معصومه
ﺗﺎ ﮐﯽ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﺳﻼﻣﯽ ﺑﺮﺳﺎﻧﻢ
ﺍﺯﺗﻮﺧﺒﺮﯼ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﻧﮕﺮﺍﻧﻢ
جان بی تو به لب آمده ﺍﯼ ﭘﺎﺭﻩ ﺟﺎﻧﻢ
دلگیرم ازین شهر و روا ، نیست بمانم
ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﯾﻌﻘﻮﺏ(ﻉ) ﺍﮔﺮﺟﺎﻣﻪ ﺭﺳﯿﺪﻩ
ﺣﺎﻻ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺳﻮﯼ ﺭﺿﺎ(ﻉ) ﻧﺎﻣﻪ ﺭﺳﯿﺪﻩ…
ﺍﯼ ﮐﺎﺵ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺧﺒﺮﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ
ﺩﺭ ﺁﺗﺶ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﭘﺮﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ
ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺧﺮﺍﺳﺎﻥ ﺳﻔﺮﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ
ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺑﻪ ﻗﻢ ﻫﻢ ﻧﻈﺮﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ
ﺑﺎ ﺧﺎﻃﺮ ﺁﺳﻮﺩﻩ ﺑﻤﺎﻥ ﭼﺸﻢ ﺑﻪ ﺭﺍﻫﻢ
ﯾﮏ ﻗﺎﻓﻠﻪ ﻣﺤﺮﻡ ﺑﺨﺪﺍ ﻫﺴﺖ ﺳﭙﺎﻫﻢ!
ﺍﯾﻦ ﺟﺎﺩّﻩ ﻫﺎ ﭼﺸﻢ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﻗﺪﻡ ﻣﺎﺳﺖ
ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻧﺮﺳﺪ ﻗﺎﻓﻠﻪ ﺗﺎ ﻃﻮﺱ، ﻏﻢ ﻣﺎﺳﺖ
ﺍﻧﮕﺎﺭ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﮎ ﻋﺮﺍﻕ ﻋﺠﻢ ﻣﺎﺳﺖ
ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻗﻮﻝ ﭘﺪﺭﻡ، ﻗﻢ ﺣﺮﻡ ﻣﺎﺳﺖ…
حاشا ﮐﻪ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﻨﻢ ﺩﻟﺒﺮ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ
ﺑﺎﯾﺪ ﮐﻪ ﺑﺴﺎﺯﻡ ﺣﺮﻡ ﻣﺎﺩﺭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ
ﺑﺎﯾﺪ ﻧﺮﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﺭﺿﺎ (ﻉ) ﺭﺍ ﺑﭙﺬﯾﺮﻡ
ﺣﺎﻻ ﺑﻪ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺮﺳﻢ ﯾﺎﮐﻪ ﺑﻤﯿﺮﻡ
ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﭘﺮﯾﺸﺎﻧﻢ ﻭ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﻭ ﺍﺳﯿﺮﻡ
ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺣﺠﺮﻩ ﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﻭﺿﻪ ﺑﮕﯿﺮﻡ
ﺑﺎﯾﺎﺩ ﻏﻢ ﻓﺎﻃﻤﻪ (ﺱ) ﻫﻖ ﻫﻖ ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ
ﺑﺮ ﺣﺎﺷﯿﻪ ﯼ ﺑﺮﮒ ﺷﻘﺎﯾﻖ ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ…
ﺑﺎ ﮔﺮﯾﻪ ﯼ ﻣﻦ ﻫﯿﭻ ﮐﺴﯽ ﮐﺎﺭ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﻗﻢ ﮐﺎﺭ ﺑﻪ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﻋﺰﺍﺩﺍﺭ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﺩﺭ ﮐﻮﭼﻪ ﺩﺭﯼ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﻣﺴﻤﺎﺭ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﻣﻌﺼﻮﻣﻪ ﯼ (ﺱ) ﺗﻮ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻧﺪﺍﺭﺩ
نامحرم اگر هست در این کوچه غمی نیست
اینجا زدن فاطمه ها (س) حرف کمی نیست
ﺑﯿﻦ ﻧﻈﺮ ﺁﻥ ﻫﻤﻪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﻓﺮﻕ ﺍﺳﺖ
ﺑﯿﻦ ﻫﻤﻪ ﺩﺭ ﭘﺸﺖ ﺩﺭ ﻭ ﻫﻤﻬﻤﻪ ﻓﺮﻕ ﺍﺳﺖ
ﺑﯿﻦ ﺍﺛﺮ ﻫﻠﻬﻠﻪ ﺑﺎ ﺯﻣﺰﻣﻪ ﻓﺮﻕ ﺍﺳﺖ
ﻣﺎﺑﯿﻦ ﻏﻢ ﻓﺎﻃﻤﻪ (س) ﺑﺎ ﻓﺎﻃﻤﻪ (ﺱ) ﻓﺮﻕ ﺍﺳﺖ
از مردم نامرد دراینجا اثری نیست
در شهر قم از ضربه سیلی خبری نیست
🔸شاعر: #مجید_تال
#حضرت_فاطمه_معصومه
#وفات_حضرت_معصومه
.
.
#مرثیه
#حضرت_زینب
#مدح_و_مصائب
این زن که در نوشتنش اینقدر مطلب است
شرح کتاب حیدر و زهراست؛ زینب است
زینب همان کسی که شریک امام بود
هر چیز غیر حسین برایش حرام بود
در جام عشق خون خدا را ادامه داد
بعد حسین کرب و بلا را ادامه داد
عباس آنکه قامت خود هیچ خم نکرد
یک بار هم برابر او قد علم نکرد
وقتی صدای خطبه ی زینب برآمده
گفتند کوفیان ؛ نکند حیدر آمده!
کاخ ستم خراب شده یا علی مدد..
دشمن چو شمع آب شده یا علی مدد...
با دست بسته است، ولی دست بسته نیست
زینب سرش شکسته ولی سرشکسته نیست
هرچند سربه زیر، ولی سرفراز بود
زینب قیام کرده چون از پا نشسته نیست
زینب اسیر نیست، دو عالم اسیر اوست
اورا اسیر قافله خواندن، خجسته نیست
رنج سفر، خطر، غم بازار، چشم شوم
داغ سه ساله دیده ولی باز خسته نیست
حتی اگر به صورت او سنگ میخورد
هیهات، بند معجرش از هم گسسته نیست
شاعر: #مجید_تال
.....................
تعبیر خواب وحشتناک زینب (س)
اگر حضرت زینب (س) در سال پنجم هجرت، متولد شده باشد حدود پنج سال در عصر پیامبر (ص) زیسته است.
روزی در همین دوران کودکی به محضر رسول خدا (ص) امد و عرض کرد:
ای رسول خدا و ای جد بزرگوار! شب گذشته خواب هولناکی دیده ام، امده ام برای شما بازگو کنم؛ در خواب دیدم طوفان سختی برخواست و جهان را تاریک ساخت، از شدت ناراحتی از این سو و ان سو پرتاب شدم و در انجا درخت بزرگی را دیدم، به ان درخت چسبیدم، طوفان ان شاخه را نیز قطع کرد، سپس به شاخه دیگری نیز چسبیدم، ان نیز شکست، سپس به شاخه چسبیده به همدیگر، چسبیدم، طوفان ان را نیز در هم شکست، سرانجام وحشت زده از خواب پریدم.
رسول خدا (ص) که به تعبیر این خواب اگاهی داشت، بسیار متاثر شد و گریه سختی کرد انگاه ان خواب را چنین تعبیرنمود، خطاب به زینب (س) فرمود:
ای نور دیده! ان درخت بزرگ، جد تو رسول خدا (ص) است که به زودی طوفان اجل، او را از پای در اورد، وان شاخه نیرومند که نخست به ان چسبیدی مادرت می باشد، شاخه بعدی که به ان اویختی، دو برادرت حسن و حسین (ع) هستند، که طوفان اجل انها را از کنار تو جدا نماید، و تو به فراق انها مبتلا شوی و دنیا به نظرت تاریک گردد و سیاه پوش گردی، در غم سوگ انها بنشینی.
نیز روایت شده: که روزی زینب (س) ایات قران را تلاوت می کرد، حضرت علی (ع) نزد او امد، ضمن پرسشهایی، با اشاره و کنایه، گوشه هایی از مصایب زینب (س) را که در اینده رخ می داده، به اگاهی او رسانید.
زینب (س) عرض کرد: من قبلا این حوادث را که برایم رخ می دهد، از مادرم شنیده بودم.[۱۰]
.
#امام_عصر_عليه_السلام
#مجید_تال
ﺩﺭﺩﻫﺎﯾﻢ ﻏﺎﻟﺒﺎ ﭘﯿﺶ ﺗﻮ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﻣﯽﺷﻮﺩ
ﺑﺎ ﮐﺮﯾﻤﺎﻥ ﮐﺎﺭﻫﺎﯼ ﺳﺨﺖ ﺁﺳﺎﻥ ﻣﯽﺷﻮﺩ
ﭘﻠﮏ ﺑﺮ ﻫﻢ ﻣﯽﺯﻧﯽ ﻭ ﺭﻭﺯ ﺭﺍ ﺷﺐ ﻣﯽﮐﻨﯽ
ﭼﺸﻢ ﺍﮔﺮ ﺑﺮﺩﺍﺭﯼ ﺍﺯ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﯿﺎﺑﺎﻥ ﻣﯽﺷﻮﺩ
ﺧﻮﺏ ﻣﯽﺩﺍﻧﻢ ﺟﻬﺎﻥ ﻭﺍبستۀ ﺍﻟﻄﺎﻑ ﺗﻮﺳﺖ
ﺩﺭ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺍﺑﺮ ﺑﺎ ﺍﺫﻥ ﺗﻮ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻣﯽﺷﻮﺩ
ﺑﯽﮔﻤﺎﻥ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﯿﺎﯾﯽ ﺍﺯ ﺳﺮ ﺷﺮﻣﻨﺪﮔﯽ
ﭘﺸﺖ ﻣﺎﻩ ﺭﻭﯼ ﺗﻮ، ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﻣﯽﺷﻮﺩ
ﺍﺯ “ﺣﺮﻡ” ﺗﺎ “ﺟﻤﮑﺮﺍﻧﺖ” ﺑﺎﻝ ﺩﺭ ﻣﯽﺁﻭﺭﻡ
ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺯﯾﺮ ﻗﺪﻡﻫﺎﯾﻢ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﻣﯽﺷﻮﺩ
ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﺁﻣﺪ ﺑﻪ “ﻗﻢ” ﺍﻣّﺎ ﻧﯿﺎﻣﺪ “ﺟﻤﮑﺮﺍﻥ”
ﻭﻗﺖ ﺑﺮﮔﺸﺘﻦ ﺑﻪ ﺷﻬﺮ ﺧﻮﺩ ﭘﺸﯿﻤﺎﻥ ﻣﯽﺷﻮﺩ
ﺭﻭﺯ جمعه ﻧﺎمۀ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻭﺍ ﻧﮑﻦ
ﺣﺘﻢ ﺩﺍﺭﻡ ﻭﺍﮐﻨﯽ ﺣﺎﻟﺖ ﭘﺮﯾﺸﺎﻥ ﻣﯽﺷﻮﺩ
ﺩﺭ ﻗﯿﺎﻣﺖ ﺩﻟﺨﻮﺷﻢ ﺍﻣّﺎ ﺑﻪ ﻟﻄﻒ ﺟﺪّ ﺗﻮ
ﺿﺎﻣﻦ ﻣﻦ ﻧﯿﺰ “ﺁﻗﺎﯼ ﺧﺮﺍﺳﺎﻥ” ﻣﯽﺷﻮﺩ
«اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَالفَرَج»
#امام_زمان
.
ShahadatImamBagher1398[01].mp3
5.65M
▪️ما دست در دستان هم از ناقه افتادیم (گفتگوی امام باقر و حضرت رقیه)
🎙 بانوای : حاج میثم مطیعی
.
#امام_باقر علیهالسلام
#حضرت_رقیه سلاماللهعلیها
#مرثیه
#مجید_تال
تو یکسره در چشم لشکر بودی و من نه
چون صاحب خلخال و زیور بودی و من نه
فهمیدم آن لحظه که نامحرم تو را می زد
از چند صورت مثل مادر بودی و من نه
ما هر دو از بازار شامیها گذر کردیم
با این تفاوت که تو دختر بودی و من نه
در معرض چشم حرامی بودهایم اما
آن لحظه تو محتاج معجر بودی و من نه
حاجت گرفتی در خرابه من دلم میسوخت
آنشب تو درآغوش یک سر بودی و من نه
اما دوتایی مثل گل از ساقه افتادیم
ما دست در دستان هم از ناقه افتادیم
«اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَالفَرَج»
«اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل»
#شهادت_امام_باقر
.
.
#مدح_حضرت_زهرا
جامعه، دوزخی از مردم افراطی بود
عقل، قربانی یک قوم خرافاتی بود
بشر از لطف خداوند مکدّر میشد
شرم میکرد اگر صاحب دختر میشد
اشک لالایی بیواژۀ مادرها بود
گورِ بیفاتحه گهوارۀ دخترها بود
ناگهان یک نفر این غائله را بر هم زد
«عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد»
آنکه بر شانۀ خود پرچم اسلام گرفت
دخترش فاطمه بانوی جهان نام گرفت
عشق را طبع خداوند به توصیف آورد
شَرفِ هر دو جهان فاطمه تشریف آورد
سَیِّده، مُحتَرَمه، مُمتَحَنه، حَنّانه
حانیه، عالِمه، اُم النُّجَباء، ریحانه
عطر او آمد و عالم نفسی تازه گرفت
و به یُمن قدمش نام زن آوازه گرفت
شهر با آمدنش عاطفه را باور کرد
زن به شکرانۀ او چادر شوکت سر کرد
خواست تا خیر کثیرش به دو عالم برسد
تا عقیقِ شرفُ الشمس به خاتم برسد
مادرانه به طرفداری احمد برخاست
تا ابوجهل سَرِ عقل بیاید برخاست
جلوهای کرد و دلیل زهق الباطل شد
و از آن نور سه آیه به زمین نازل شد
بیگمان بولهب آنروز پر از واهمه بود
دامن پاک خدیجه ثمرش فاطمه بود
بنویسید که معصومۀ عصمت زهراست
سند محکم اثبات نبوّت زهراست
دختری که لقب اُم اَبیها دارد
پدرش بوسه به دستش بزند جا دارد
و خداوند اگر وَاعتصموا میگوید
از کرامات نخ چادر او میگوید
سورۀ دَهر چنین گفته به مدحش سخنی
تا ابد دَهر نبیند به خود اینگونه زنی
نه فقط جلوۀ او سورۀ انسان آورد
چادرش یکشبه هفتاد مسلمان آورد
راه عرفان خداوند به او وابستهست
جز در خانۀ زهرا همه درها بستهست
زُهد با دیدن او حسِّ تفاخر دارد
قُرة العین نبی وصله به چادر دارد
همه در خدمت بانوی دو عالم بودند
ابر و باد و مه و خورشید و فلک هم بودند
فضه هم بود، ولی باز خودش نان میپخت
نان برای دل بیتاب فقیران میپخت
بارها خادمهاش گفت: به لطفت شادم
«من از آن روز که در بند توام آزادم»
فاطمه مرکز پیوند دو دریا شده بود
یعنی آیینۀ پیغمبر و مولا شده بود
غیر زهرا که به جز حق به کسی راغب نیست
اَحدی کفو علی بن ابیطالب نیست
عشق باید که پس از این سخن آغاز کند
مرتضی در بزند فاطمه در باز کند
آفتاب از افق خانهشان سر میزد
هر زمان فاطمه لبخند به حیدر میزد
کار او عشق علی بود چه خیرُالعملی
کیست خوشبختترین مرد جهان غیر علی
وقت آن شد بنویسید که حجت، زهراست
سند محکم اثبات ولایت زهراست
اولین شیعۀ بیتابِ علی، زهرا بود
که سراپای وجودش سپر مولا بود
یک جهان هم اگر از بیعت خود برمیگشت
باز هم فاطمه دور سر حیدر میگشت
نسل زهرا و علی سلسلۀ طوبی شد
میوۀ این شجره نایبةُ الزهرا شد
آسمانها پس از او یکسره کوکب دیدند
چادر فاطمه را بر سر زینب دیدند
زینب آن زن که علمدار دفاع از حرم است
خطبۀ دمبهدمش وارث تیغ دو دم است
او که چون مادر خود پای ولایت مانده
یکتنه فاتحۀ کاخ ستم را خوانده
تا ابد در دل ما هست غم عاشورا
این خبر را برسانید به تکفیریها
«یا علی» از لبِ سردار نیفتاده هنوز
علم از دستِ علمدار نیفتاده هنوز
کیست دشمن که در این معرکه جولان بدهد؟
پسر فاطمه کافیست که فَرمان بدهد
همه از خاتمۀ معرکه آگاه شوند
فاتحان با خبر از «نَصرُ مِنَ الله» شوند
باز طوفان هدفش وادی شن خواهد بود
شیعه عکسالعملش سخت و خشن خواهد بود
ننگ بادا به ابوجهل، به همدستِ یهود
لعنِ تاریخ به موذیگری آل سعود
سپر خویش کنم غیرت سرداران را
به جهانی ندهم یک وجب از ایران را
پس چه شد دبدبه و کبکبۀ نادانها
داغ شد بر دلشان داغی تابستانها
چشم بَد دور که این دشت پُر از لاله شدهست
سرو خوش قامتمان تازه چهل ساله شدهست
سربلندیم اگر تکیه به دنیا نکنیم
آنچه داریم ز بیگانه تمنا نکنیم
غرق زخمیم ولی قامتمان خم نشده
سایۀ چادر او از سرمان کم نشده
بنویسید امیدِ دل زهرا مهدیست
چارۀ کار همه مردم دنیا مهدیست
#حضرت_زهرا سلام_الله_علیها
#مجید_تال✍
.
.
#حضرت_زهرا
جامعه دوزخی از مردم افراطی بود
عقل قربانی یک قوم خرافاتی بود
بشر از لطف خداوند مکدّر می شد
شرم می کرد اگر صاحب دختر می شد
اشک،لالایی بی واژه ی مادرها بود
گورِ بی فاتحه، گهواره ی دخترها بود
ناگهان یک نفر این غائله را بر هم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
آنکه برشانه ی خود پرچم اسلام گرفت
دخترش فاطمه بانوی جهان نام گرفت
عشق را طبع خداوند به توصیف آورد
شرف هر دو جهان ...فاطمه تشریف آورد
سیده، محترمه، ممتحنه، حنانه
حانیه، عالمه، اُم النجبا، ریحانه
عطر او آمد و عالم نفسی تازه گرفت
و به یمن قدمش نام زن آوازه گرفت
شهر با آمدنش عاطفه راباورکرد
زن به شکرانه ی او چادرشوکت سر کرد
خواست تا خیرکثیرش به دوعالم برسد
تا عقیق شرف الشمس به خاتم برسد...
مادرانه به طرفداری احمد برخاست
تا ابوجهل سر عقل بیاید، برخاست
جلوه ای کرد و دلیل زهق الباطل شد
و از آن نور، سه آیه به زمین نازل شد
بی گمان بولهب آن روز پراز واهمه بود
دامن پاک خدیجه ثمرش فاطمه بود
بنویسید که معصومه عصمت زهراست
سند محکم اثبات نبوت زهراست
دختری که لقب ام ابیها دارد
پدرش بوسه به دستش بزند جا دارد
و خداوند اگر واعتصموا می گوید
از کرامات نخ چادر او می گوید
سوره ی دهر چنین گفته به مدحش سخنی
تا ابد، دهر نبیند به خود این گونه زنی
نه فقط جلوه ی او سوره ی انسان آورد
چادرش یک شبه هفتاد مسلمان آورد
راه عرفان خداوند به او وابسته ست
جز در خانه ی زهرا همه درها بسته ست
زهد با دیدن او حسّ تفاخر دارد
قره العین نبی وصله به چادر دارد
همه در خدمت بانوی دوعالم بودند
ابر و باد و مه و خورشید و فلک هم بودند
فضه هم بود ولی باز خودش نان می پخت
نان برای دل بی تاب یتیمان می پخت
بارها خادمه اش گفت به لطفت شادم
من از آن روز که در بند تو ام آزادم
فاطمه مرکز پیوند دو دریا شده بود
یعنی آینه ی پیغمبر و مولا شده بود
غیر زهرا که به جز حق به کسی راغب نیست
احدی کفو علی بن ابی طالب نیست
عشق باید که پس از، این، سخن آغاز کند
مرتضی در بزند فاطمه درباز کند
آفتاب از افق خانه ی شان سر می زد
هرزمان فاطمه لبخند به حیدر می زد
کار او عشق علی بود چه خیر العملی
کیست خوشبخت ترین مرد جهان غیر علی
وقت آن شد بنویسیدکه حجت، زهراست
سند محکم اثبات ولایت زهراست
اولین شیعه ی بی تاب علی زهرا بود
که سراپای وجودش سپر مولا بود
یک جهان هم اگر از بیعت خود بر می گشت
بازهم فاطمه دور سر حیدر می گشت
نسل زهرا و علی سلسله ی طوبی شد
میوه ی این شجره، نایبه الزهرا شد
آسمان ها پس از او یک سره کوکب دیدند
چادر فاطمه را برسر زینب دیدند
زینب آن زن که علمدار دفاع از حرم است
خطبه ی دم به دمش وارث تیغ دو دم است
او که چون مادر خود پای ولایت مانده
یک تنه فاتحه ی کاخ ستم را خوانده
تا ابد در دل ما هست غم عاشورا
این خبر را برسانید به تکفیری ها
یاعلی از لب سردار نیفتاده هنوز
علم از دست علمدار نیفتاده هنوز
کیست دشمن که در این معرکه جولان بدهد؟
پسرفاطمه کافیست که فرمان بدهد
همه از خاتمه معرکه آگاه شوند
فاتحان باخبر از نصر من الله شوند
باز طوفان هدفش وادی شن خواهد بود
شیعه عکس العملش سخت و خشن خواهد بود
ننگ بادا به ابوجهل، به همدست یهود
لعن تاریخ به موذی گری آل سعود
سپر خویش کنم غیرت سرداران را
به جهانی ندهم یک وجب از ایران را
پس چه شد دب دبه و کب کبه ی نادان ها
داغ شد بر دلشان داغی تابستان ها
چشم بد دور که این دشت پر از لاله شده ست
سرو خوش قامتمان تازه چهل ساله شده ست
سربلندیم اگر تکیه به دنیا نکنیم
آنچه داریم ز بیگانه تمنا نکنیم
غرق زخمیم ولی قامتمان خم نشده
سایه ی چادر او از سرمان کم نشده
بنویسید امید دل زهرا مهدی ست
چاره ی کار همه مردم دنیا مهدی ست
#مجید_تال
.
.
#شاه_چراغ
چه خون هایی که مظلومانه آن شب بر زمین می ریخت
که در صحرای شبهه، چشمه در چشمه یقین می ریخت
و آن بهتی که آن شب از نگاه آرتین می ریخت
هزاران حرف در نقاشی روح الامین می ریخت...
بخواب آسوده ای دنیا که این شیر کهن زنده ست
وطن زخمی وطن لبریز غم اما وطن زنده ست
#شهدای_حرم_شاهچراغ
#مجید_تال ✍
.
..
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
از آنچه در دو جهان هست، بیشتر دارد
فقط خداست که از کار او خبر دارد
یکی برای علی ماند و آن یکی همه بود
اگر چه لشکر دشمن چهل نفر دارد
عقیق سرخ از آتش نداشت واهمه ای
کسی که کٌفوِ علی می شود، جگر دارد
کمر به یاری تنهایی علی بسته
میان کوچه اگر دست بر کمر دارد
سر علی به سلامت، چه باک از این سردرد؟
محبّت ولی الله درد سر دارد!
کسی که شهر سر سفره ی قنوتش بود
چگونه دست به نفرین قوم بردارد؟!
صدا زد: (( اشهد أنّ علی ولی الله))
ولی دریغ که این شهر گوش کر دارد
زمان خوردن حقّ علی و اولادش
سقیفه است و احادیث معتبر دارد
سقیفه مکتب شیطانی خلافت بود
سیاستی که برایش علی ضرر دارد
کنیز بیت علی خاک را طلا می کرد
سقیفه را بنگر، فکر سیم و زر دارد
اگر چه باغ فدک نعمت فراوان داشت
ولی ولایت او بیشتر ثمر دارد
گرفت راه زنی را به کوچه راهزنی
در آن محلّه که بسیار رهگذر دارد
بگو به دشمن مولا مرام ما این نیست
زمان جنگ بیاید اگر هنر دارد
کشید و برد، زد و رفت، من نمی دانم
حسن دقیق تر از ماجرا خبر دارد
بگو به شعله چه وقت دخیل بستن بود؟
هنوز چادر او کار با بشر دارد
بگو به میخ که این کعبه را خراب نکن
غلاف کاش از این کار دست بر دارد
دهان تیغ دودم را عجیب می بندد
وصیّتی که علی از پیامبر دارد
فدای محسن شش ماهه اش که زد فریاد
سپر ندارد اگر مادرم، پسر دارد!
به شعله سوخت پر و بال مادر، امّا نه
حسین هست، حسن هست، بال و پر دارد
اگر خمیده علی از نماز آیات است
در آسمان غمش هاله بر قمر دارد
شبانه گشت به دست ستاره ها تشییع
که ماه الفت دیرینه با سحر دارد
میان شعله دعایش ظهور مهدی بود
که آه سوختگان بیشتر اثر دارد
#مجید_تال✍
#فاطمیه #حضرت_زهرا
https://eitaa.com/emame3vom/70997
.
#سلحشور 👇
https://radio.aghigh.ir/36505/%D8%A7%D8%B2-%D8%A2%D9%86%DA%86%D9%87-%D8%AF%D8%B1-%D8%AF%D9%88-%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86-%D9%87%D8%B3%D8%AA-%D8%A8%DB%8C%D8%B4%D8%AA%D8%B1-%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D8%AF
.
#حضرت_ام_کلثوم_س_مدح_و_مصائب
چه خوب آموختی تحت لوای مادرت باشی
تمام عمر زیر سایهی تاج سرت باشی
صدف باشی و بی اندازه فکر گوهرت باشی
خودت میخواستی تحتالشعاع خواهرت باشی
نوشتی در کتاب فاطمیون خط به خط زینب
قدم برداشتی گفتی فقط زینب، فقط زینب
مدینه ازحسن هم یک نفر مظلومتر دارد
همان خواهر که از حال دل خواهر خبر دارد
فدای امکلثومی که فرمان از پدر دارد
که جای خویش زینب را همیشه در نظر دارد
برای یاری زهرا، دو دم را مرتضی آورد
علی میخواست تا زینب دوتا باشد، تو را آورد
قسم بر غربت تاریخ؛ این ترفند ممکن نیست
دروغ محضشان کافیست؛ این پیوند ممکن نیست
علی باشد به این وصلت رضایتمند؟ ممکن نیست
به تیغ خشمگین مرتضی سوگند؛ ممکن نیست
فلانی را بگو شهر نبی دروازهای دارد
نمیداند مگر که هرکسی اندازهای دارد
دراین مکتب که حفظ شأن کعبه میشود لازم
تویی کعبه، که گرد تو جوانان بنیهاشم
برادرزادههایت از ادب پیش تو چون خادم
حجابت قامت اکبر، رکابت زانوی قاسم
چنان عباس، جانت از وفاداری لبالب بود
که بعد از کربلا کارت علمداری زینب بود
شنیدم ساربان نامهربانی کرده با سرها
سوار ناقه خواهرها، سوار نی برادرها
چهل منزل شدی سنگ صبور داغ مادرها
چهل منزل کشیدی خار از پای کبوترها
گَمانم خوب فهمیدی پریشانی زینب را
که بستی باسکینه زخم پیشانی زینب را
بمیرم، در شلوغیهای شام آنچه نباید، شد
خودت دیدی که راه کاروان یک مرتبه سد شد
همینجا بود که حال عروس مادرت بد شد
نه....از دروازهی ساعات باید زودتر رد شد
رباب آنجا که دائم آه حسرت میکشد اینجاست
و جایی که ابوفاضل خجالت میکشد اینجاست
شاعر: #مجید_تال✍
#حضرت_ام_کلثوم
#وفات_حضرت_ام_کلثوم
.
.
#مدح_خوانی
#امیرالمؤمنین
دلم غیر ایوان پناهی نداشت
دلم زائری بود و راهی نداشت
.
دلم در بساطش جز آهی نداشت
علی داشت آن را که شاهی نداشت
.
به دور امیر کرم گشته ام
صد و ده قدم در حرم گشته ام
.
به او گفتم ای شاه راهم بده
امان نامه ای بر گناهم بده
لیاقت به یک دم نگاهم بده
پناهی ندارم پناهم بده
صدا زد پریشانی ات با علی
اگر خسته جانی بگو یا علی
همین لحظه ها بود پیدا شدم
علی گفتم و از زمین پا شدم
.
شب و روز حیران مولا شدم
گدا بودم او خواست آقا شدم
.
دلِ من بدون علی بی کس است
بمیرم ببینم علی را بس است
.
تحمل به این نور لابد نبود
ترک خوردن کعبه بیخود نبود
و کعبه که جای تردّد نبود
پس این ها همه یک تولد نبود
خدا خواست ثابت کند بر جهان
علی هست یکتاترین در جهان
.
فقیری که انگشتر از او گرفت
سلیمان شد و ذکر یاهو گرفت
.
زمین تخت او آسمان تاج او
به دوش نبی بود معراج او
اگر مدح او بر لبم جا گرفت
یدالله دستان من را گرفت
به من گفت از مرد خندق بگو
بیا از علیٌ مع الحق بگو
سه بار از نبی اذن میدان گرفت
علی هست پس مصطفی جان گرفت
نبی گفت جانم به قربان او
علی جان من هست و من جان او
علی با خدا و خدا با علی
علی یا خدا گفت ، حق یا علی
.
امیری نداریم الّا علی
اگر ناتوانی بگو یا علی
#مجید_تال ✍
#سیدمهدی_میرداماد🎤
*وقتی بچه به دنیا اومد ،خانم فاطمه بنت اسد نوزادش رو در قنداق بست ، میگن بند قنداق علی رو که بست هنوز بند و نبسته ، علی دستشو از تو قنداق بیرون آورد، بعضی ها نوشتن هفت بار بند قنداق رو عوض کرد ، زود بگم رد شم ،تو هم زود میگیری ؛ مگه عیسی یه روزه با مادرش حرف نزد؟ پس چرا مولای ما حرف نزنه؟!! صدا زد مادر دست علی رو نبند" این دسته یداللهیه ، این دستو کسی نمیتونه ببنده ..." چرا گوشه کنار دارن گریه می کنن ؟ مگه من چی گفتم بهم ریختی؟!! این دستا بستنی نیست ... علی جانم ؛ به دستای بسته ات تو کوچه ها قسم ، امشب احدی نیست بی حاجت باشه ...*
#میلاد_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#امیرالمؤمنین
👇
.
#حضرت_زینب
این زن که در نوشتنش اینقدر مطلب است
شرح کتاب حیدر و زهراست؛ زینب است
زینب همان کسی که شریک امام بود
هرچه بجز حسین برایش حرام بود
در جان عشق خون خدا را ادامه داد
بعد از حسین کرب و بلا را ادامه داد
عباس انکه قامت خود هیچ خم نکرد
یک بار هم برابر او قد علم نکرد
وقتی صدای خطبه ی زینب برامده
گفتند کوفیان ؛ نکند حیدر آمده!
کاخ ستم خراب شده یا علی مدد..
دشمن ز شرم اب شده یا علی مدد…
با دست بسته است، ولی دست بسته نیست
زینب سرش شکسته ولی سرشکسته نیست
هرچند سربه زیر، ولی سرفراز بود
زینب قیام کرده چون از پا نشسته نیست
زینب اسیر نیست، دو عالم اسیر اوست
اورا اسیر قافله خواندن، خجسته نیست
رنج سفر، خطر، غم بازار، چشم شوم
داغ سه ساله دیده ولی باز خسته نیست
حتی اگر به صورت او سنگ میخورد
هیهات، بند معجرش از هم گسسته نیست
#مجید_تال✍
.
.
#شهادت_امام_کاظم
#امام_کاظم #مرثیه_امام_کاظم
زندان گرفته
حتی صدای مرد زندانبان گرفته
حتی زنی بد
از ساحتش بوی خوش ایمان گرفته
زنجیر و پابند
از استخوانهایش توان و جان گرفته
مثل مدینه
مولای ما انگشت بر دندان گرفته
هر تازیانه
با کینه از پهلوی او تاوان گرفته
از سفرهی او
دشمن سه روزی هست آب و نان گرفته
اما بهجایش
هر نیمهشب روی سرش قرآن گرفته
ذهنم دوباره
حال و هوای روضهای عطشان گرفته
آتش کشیدند
آتش بمیرم معجر و دامان گرفته
شام غریبان
گوشه به گوشه بارش باران گرفته
رقّاص شامی
آسایش از یک کاروان مهمان گرفته
عمامهای را
خاکستری پر شعله و سوزان گرفته
نی غرق نور است
انگار خولی نیزهای تابان گرفته
بابا کجایی
با نام بابا یک سه ساله جان گرفته
🔸شاعر:
#مجید_لشکری
_________
.
#حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#احراق_البیت
#کوچه_بنی_هاشم
#شعر #واحد
#مجید_تال.✍
گفتن ندارد؛
کوچه شلوغ و جای یک سوزن ندارد
نامرد مردم؛
حق علی و فاطمه خوردن ندارد
مادر به خود گفت؛
شاید کسی کاری به کار زن ندارد
من از نبیام؛
حتما کسی کاری به کار من ندارد
افتادن زن؛
در پیش چشم دیگران دیدن ندارد
برخیز مادر؛
زینب پناهی غیر این دامن ندارد
وقتی حسینت؛
آن لحظه در گودال پیراهن ندارد
«اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَالفَرَج»
«اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل»
معنی آیات قرآن مبینی فاطمه
بهترین تفسیر اِنَّ المتقینی فاطمه...
اشک های تو قد محراب را خم کرده است
سِرِّ سر بر مهر سجاده نشینی فاطمه
دیدنت تسبیح یکصد دانه چشم من است
وجه تسبیح خدا روی زمینی فاطمه
تو یگانه وحدت رفته به باب کثرتی
در مقام کوثری بالاترینی فاطمه
آه در دل، خار در چشم، استخوانم در گلو
چشم وا کن تا که حالم را ببینی فاطمه
کاسه صبرم لبالب شد لب از لب باز کن
کلمینی کلمینی کلمینی فاطمه
یاسر رحمانی✍
👇
.
#دکلمه
#میلاد_حضرت_عباس
#حضرت_اباالفضل_ولادت
روزی شعر من امشب دو برابر شده است
چون که سرگرم نگاه دو برادر شده است
چون که بانوی کلابیه پسر آورده
چشم وا کن، پدر خاک قمر آورده
هر که از قافلۀ فطرسیان جا مانده
نظرش خیره به گهوارۀ سقا مانده
زور بازوی تو بی حد وَ عدد خواهد شد
بعد از این ام بنین، ام اسد خواهد شد
با وجود تو زمین حیدر دیگر دارد
کعبه جا دارد اگر باز ترک بردارد
از در خانۀ او پا نکشیدم هرگز
چون حسینی تر از عباس ندیدم هرگز
ماه ذیالحجه که عباس به حج عازم شد
همه بر کعبه ولی کعبه بر او محرم شد
در طوافش سخن از عقل فراتر می گفت
در حقیقت «لک لبیک برادر» می گفت!
این اباالفضل که از قبله فراتر می رفت
مرتضی بود که بر دوش پیمبر می رفت
علی اکبر به ثنا گویی او می آید:
چقدر منبر کعبه به عمو می آید
خطبه خواند و همه را محو صدای خود کرد
در حقیقت همه را قبله نمای خود کرد
گفت این خانه که حق آمد و ایجادش کرد
مسجدی بود که بابای من آبادش کرد
از در خانۀ او پا نکشیدم هرگز
چون حسینی تر از عباس ندیدم هرگز
«کاشف الکرب» تویی؛ خندۀ ارباب تویی
«پدر خاک» علی و «پدر آب» تویی!
روی چشم تو بُوَد جای حسن جای حسین
هستِ ما بین دو ابروی تو؛ بین الحرمین
پیش خورشید و قمر سایۀ تو سنگین است
و فقط محضر زینب سر تو پایین است
ساقی ما چه شرابی چه سبویی دارد
بنویسید رقیه چه عمویی دارد
صحبت از مردی تو کار بنی هاشم بود
نام تو در دل میدان رجز قاسم بود
زور بازوی علی ریخته در بازویت
ذوالفقاری نبود تیزتر از ابرویت
تیغ چرخانده ای و پیش تو طوفان هیچ است
لشگری پیشت اگر آمده میدان، هیچ است
وسط جنگ زمین را به زمان دوخته ای
فن شمشیر زنی را ز که آموخته ای؟!
ای جوان! پیر رهت کیست از آن شاه بگو؟
«أشهد أن علیاً ولی الله» بگو
او علمدار حسین است ببخشید مرا
مدح او کار حسین است ببخشید مرا
#مجید_تال✍
.
.
#دکلمه
#مدح_حضرت_علیاکبر علیهالسلام
#مدح_و_منقبت #ولادت
#مجید_تال✍
و بی مقدمه با رخصت از جناب قمر
نوشتم اول خط سیدی علی اکبر
خدا به حضرت ارباب هدیه داد پسر
خوشابه حال پسر یا خوشا به حال پدر
خوشا بهحال هرآنکس که نام خادم داشت
علی رسید،جهان شاهزاده لازم داشت
و جلوه کرد در عالم علی دوباره علی
که برد نام علی را به هر مناره علی
علیست وارث والایی و وقار علی
به دست اوست برازنده... ذوالفقار علی
حسین بر لبش الله اکبر آورده
خدا برای جهان باز حیدر آورده
به سینه مُهر "انا فاطمی نسب" دارد
زمان زمان تبرّاست، پس غضب دارد
به انتقام، سر از دشمنان طلب دارد
همیشه نعرهٔ یا فارس العرب دارد.
علی کنار ابالفضل مثل جان و تناند
بگو که جمع ابالقاسم و ابالحسناند
اگرچه عالم و آدم به شوکتش رو زد
اگرچه هیبت عباس هم دم از او زد
قدش به قامت افلاک اگرچه پهلو زد
ولی مقابل زینب همیشه زانو زد
حسین گفت که بی او دلم شفیق نداشت
اگر نبود...، علمدارمن رفیق نداشت
میان کرببلا خواست تا نشان بدهد؛
علی شده، که برای حسین جان بدهد
چرا بهانه به دست حرامیان بدهد
نخواست تا به امان نامهها امان بدهد
نظام لشکر خودکامه را به هم میزد
همین که دور و بر خیمهها قدم میزد
#میلاد_حضرت_علی_اکبر
.
.
#میلاد_امام_عسکری
#امام_حسن_عسکری
تو بی اندازهای، محدودهی لطفت مشخص نیست
و اسلام بدون تو برای ما مقدس نیست
حسن را در جهان تکرار کردن کار هر کس نیست
پدر هادی، پسر مهدی، دوعالم را همین بس نیست؟
تو آن دریای زیبایی که ابعاد تو ناپیداست
اگر کم گفتهایم از تو، یقیناً کاستی از ماست
#مجید_تال ✍
.
.
#حضرت_زینب
#مجید_تال
مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن
با دستِ بسته است ولی دستبسته نیست
زینب سرش شكسته ولی سرشكسته نیست
هرچند سر به زیر... ولی سرفراز بود
زینب قیام كرده چون از پا نشسته نیست
زینب اسیر نیست، دو عالم اسیر اوست
او را اسیر قافله خواندن خجسته نیست
رنج سفر، خطر، غم بازار، چشم شوم
داغ سه ساله دیده ولی باز خسته نیست
حتی اگر به صورت او سنگ میخورد
او زینب است، معجرش از هم گسسته نیست
.
.
دل بیمار فقط از تو شفا میخواهد
#شب_جمعه
از خدا آمدهام تا به خدا برگردم
پس چرا از سفر کرب و بلا برگردم؟
میروم، پشت سرم آب نریز ای مادر
وطن مادری آنجاست، چرا برگردم؟
من به پابوسی آن سرور بی سر بروم
وای اگر از حرمش بی سروپا برگردم
کفن و چادر و انگشتر، سوغاتم نیست
بگذارید که با شرم و حیا برگردم
سر پروازبه سوی غم دیگردارم
میروم شام مگربا اسرا برگردم
دل بیمار فقط از تو شفا میخواهد
شب جمعه است، دلم کرب و بلا میخواهد
#مجید_تال✍
.
4_5996922102211414581.mp3
16.63M
زمزمه | نشد اون روز تو اون کوچه
برای تو سپر باشم
و ایام شهادت #حضرت_محسن(ع)
۵ ربیع الاول۱۴۴۳
مداح : کربلایی #حسین_طاهری
#حضرت_زهرا #فاطمیه
#مجید_تال ✍
نشد اونروز توو اون کوچه
برای تو سپر باشم
گرفتن محسنو از من
نشد بازم پدر باشم
یه حرفی توو دلم هست که
در و دیوار میفهمه
چقد آتیش نامرده
چقد مسمار بی رحمه
چی میشد بچه مون محسن
یه لبخندی به ما می زد
گلم ای کاش می موندو
منو بابا صدا می زد
آخه چی شد توو اون کوچه
که اینجوری زمینگیری
آخه چی شد که انقد زود
داری از دست من میری
.