زیاد یا پسر مرجانه اسیران کربلا را پس از مکالماتی که در مجلس او به آنان روی داد، دستور داد به زندانی پهلوی مسجد اعظم کوفه منتقل ساختند، و دستور داد سر مقدس امام(ع) را در کوچه ها بگردانند تا مردم دچار وحشت شوند. یزید در جواب نامه ابن زیاد که خبر شهادت حسین(ع) و یارانش و اسیر کردن اهل و عیالش را به او نوشته بود، دستور داد سر حسین(ع) و همه یارانش را و همه اسیران را به شام بفرستند. بر دست و پا و گردن امام همام حضرت سجاد زنجیر نهاده، بر شتر سوارش کردند و اهل بیت را چون اسیران روم و زنگبار بر شتران بی جهاز سوار کردند و راهی شام نمودند. اهل بیت عصمت از راه بعلبک به شام وارد شدند.
روز اول ماه صفر سال 61هجری - شهر دمشق غرق در شادی و سرور است، زیرا یزید اسیران کربلا را که اولاد پاک رسول الله هستند، افراد خارجی و یاغیگر معرفی کرده که اکنون در چنگ آنهایند - یزید دستور داد اسیران و سرهای شهدا را از کنار جیرون که تفریحگاه خارج از شهر و محل عیش و عشرت یزید بود عبور دهند. یزید از منظر جیرون اسیران را تماشا می کرد و شاد و مسرور به نظر می رسید، همچون فاتحی بلا منازع! در کنار کوچه ها مردم ایستاده بودند و تماشا می کردند.
پیرمردی از شامیان جلو آمد و در مقابل قافله اسیران بایستاد و گفت: شکر خدای را که شما را کشت و شهرهای اسلام را از شر مردان شما آسوده ساخت و امیر المؤمنین یزید را بر شما پیروزی داد. امام زین العابدین(ع) به آن پیرمردی که در آن سن و سال از تبلیغات زهرآگین اموی در امان نمانده بود، فرمود: ای شیخ، آیا قرآن خوانده ای؟ گفت: آری. فرمود: این آیه را قرائت کرده ای:قل لا أسئلکم علیه أجرا الا الموده فی القربی. گفت: آری. امام(ع) فرمود: آن خویشاوندان که خداوند تعالی به دوستی آنها امر فرموده و برای رسول الله اجر رسالت قرار داده ماییم.
سپس آیه تطهیر را که در حق اهل بیت پیغمبر(ص) است تلاوت فرمود:انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت ویطهرکم تطهیرا. پیرمرد گفت: این آیه را خوانده ام. امام(ع) فرمود: مراد از این آیه ماییم که خداوند ما را از هر آلایش ظاهر و باطن پاکیزه داشته است. پیرمرد بسیار تعجب کرد و گریست و گفت چقدر من بی خبر مانده ام. سپس به امام(ع) عرض کرد: اگر توبه کنم آیا توبه ام پذیرفته است؟ امام(ع) به او اطمینان داد. این پیرمرد را به خاطر همین آگاهی شهید کردند.
باری، قافله اسیران راه خدا را در جلو مسجد جامع دمشق متوقف ساختند. سپس آنها را در حالی که به طنابها بسته بودند به زندانی منتقل کردند. چند روزی را در زندان گذراندند، زندانی خراب. به هر حال یزید در نظر داشت با دعوت از برجستگان هر مذهب و سفیران و بزرگان و چاپلوسان درباری مجلسی فراهم کند تا پیروزی ظاهری خود را به همه نشان دهد. در این مجلس یزید همان جسارتی را نسبت به سر مقدس حضرت سید الشهداء انجام داد که ابن زیاد، دست نشانده پلیدش در کوفه انجام داده بود. چوب دستی خود را بر لب و دندانی نواخت که بوسه گاه حضرت رسول الله(ص) و علی مرتضی و فاطمه زهرا علیهما السلام بوده است.
وقتی زینب(ع) این جسارت را از یزید مشاهده فرمود و اولین سخنی که یزید به حضرت سید سجاد(ع) گفت چنین بود: شکر خدای را که شما را رسوا ساخت، بی درنگ حضرت زینب(ع) در چنان مجلسی بپاخاست.
دلش به جوش آمد و زبان به ملامت یزید و یزیدیان گشود و با فصاحت و بلاغت علوی پیام خون و شهادت را بیان فرمود و در سنگر افشاگری پرده از روی سیه کاری یزید و یزیدیان برداشت، و خلیفه مسلمین را رسواتر از مردم کوفه نمود. اما یزید سر به زیر انداخت و آن ضربات کوبنده و بر باد دهنده شخصیت کاذب خود را تحمل کرد، و تنها برای جواب بیتی خواند که ترجمه آن این است: ناله و ضجه از داغدیدگان رواست و زنان اجیر نوحه کننده را مرگ درگذشته آسان است.
امام سجاد(ع) در دمشق
علاوه بر سخنانی که حضرت سجاد(ع) با استناد به قرآن کریم فرمود و حقیقت را آشکار کرد، حضرت زین العابدین(ع) وقتی با یزید روبرو شد - در حالی که از کوفه تا دمشق زیر زنجیر بود - فرمود: ای یزید، به خدا قسم، چه گمان می بری اگر پیغمبر خدا(ص) ما را به این حال بنگرد؟ این جمله چنان در یزید اثر کرد که دستور داد زنجیر را از آن حضرت برداشتند، و همه اطرافیان از آن سخن گریستند.
فرصت بهتری که در شام به دست امام چهارم آمد، روزی بود که خطیب رسمی بالای منبر رفت و در بدگویی علی(ع) و اولاد طاهرینش و خوبی معاویه و یزید داد سخن داد. امام سجاد(ع) به یزید گفت: به من هم اجازه می دهی روی این چوبها بروم و سخنانی بگویم که هم خدا را خشنود سازد و هم برای مردم موجب اجر و ثواب باشد؟ یزید نمی خواست اجازه دهد، زیرا از علم و معرفت و فصاحت و بلاغت خانواده عصمت علیهم السلام آگاه بود و بر خود می ترسید. مردم اصرار کردند. ناچار یزید قبول کرد. امام چهارم(ع) پای به منبر گذاشت و آنچنان سخن گفت که دلها از جا کنده شد و اشکها یکباره فرو
ریخت و شیون از میان زن و مرد برخاست.
خلاصه بیانات امام(ع) چنین بود:ای مردم شش چیز را خدا به ما داده است و برتری ما بر دیگران بر هفت پایه است. علم نزد ماست، حلم نزد ماست، جود و کرم نزد ماست، فصاحت و شجاعت نزد ماست، دوستی قلبی مؤمنین مال ماست. خدا چنین خواسته است که مردم با ایمان ما را دوست بدارند، و این کاری است که دشمنان ما نمی توانند از آن جلوگیری کنند.
سپس فرمود: پیغمبر خدا محمد(ص) از ماست، وصی او علی بن ابیطالب از ماست، حمزه سید الشهداء از ماست، جعفر طیار از ماست، دو سبط این امت حسن و حسین(ع) از ماست، مهدی این امت و امام زمان از ماست. سپس امام خود را معرفی کرد و کار به جایی رسید که خواستند سخن امام را قطع کنند، پس دستور دادند تا مؤذن اذان بگوید. امام(ع) سکوت کرد.
تا مؤذن گفت: اشهد ان محمدا رسول الله. امام عمامه از سر برگرفت و گفت: ای مؤذن تو را به حق همین محمد خاموش باش. سپس رو به یزید کرد و گفت: آیا این پیامبر ارجمند #جد_توست_یا_جد_ما؟ اگر بگویی جد تو است همه می دانند دروغ می گویی، و اگر بگویی جد ماست، پس چرا فرزندش حسین(ع) را کشتی؟ چرا فرزندانش را کشتی؟ چرا اموالش را غارت کردی؟ چرا زنان و بچه هایش را اسیر کردی؟ سپس امام(ع) دست برد و گریبان چاک زد و همه اهل مجلس را منقلب نمود. براستی آشوبی به پا شد. این پیام حماسی عاشورا بود که به گوش همه می رسید. این ندای حق بود که به گوش تاریخ می رسید.
یزید در برابر این اعتراضها زبان به طعن و لعن ابن زیاد گشود و حتی بعضی از لشکریان را که همراه اسیران آمده بودند - بظاهر - مورد عتاب و سرزنش قرار داد. سرانجام بیمناک شد و از آنان روی پوشید و سعی کرد کمتر با مردم تماس بگیرد. به هر حال، یزید بر اثر افشاگریهای امام(ع) و پریشان حالی اوضاع مجبور شد در صدد استمالت و دلجویی حال اسیران برآید. از امام سجاد(ع) پرسید: آیا میل دارید پیش ما در شام بمانید یا به مدینه بروید؟ امام سجاد(ع) و زینب کبری(ع) فرمودند: میل داریم پهلوی قبر جدمان در مدینه باشیم.
در ماه صفر سال 61هجری اهل بیت عصمت با جلال و عزت به سوی مدینه حرکت کردند. نعمان بن بشیر با پانصد نفر به دستور یزید کاروان را همراهی کرد. امام سجاد و زینب کبری و سایر اهل بیت به مدینه نزدیک می شدند. امام سجاد(ع) محلی در خارج شهر مدینه را انتخاب فرمود و دستور داد قافله در آنجا بماند. نعمان بن بشیر و همراهانش را اجازه مراجعت داد.
امام(ع) دستور داد در همان محل خیمه هایی برافراشتند. آنگاه به بشیر بن جذلم فرمود مرثیه ای بسرای و مردم مدینه را از ورود ما آگاه کن. بشیر یکسر به مدینه رفت و در کنار قبر رسول الله(ص) با حضور مردم مدینه ایستاد و اشعاری سرود که ترجمه آن چنین است: هان! ای مردم مدینه شما را دیگر در این شهر امکان اقامت نماند، زیرا که حسین(ع) کشته شد، و اینک این اشکهای من است که روان است. آخ! که پیکر مقدسش را که به خاک و خون آغشته بود در کربلا بگذاشتند، و سرش را بر نیزه شهر به شهر گردانیدند.
شهر یکباره از جای کنده شد. زنان بنی هاشم صدا به ضجه و ناله و شیون برداشتند. مردم در خروج از منزلهای خود و هجوم به سوی خارج شهر بر یکدیگر سبقت گرفتند. بشیر می گوید: اسب را رها کردم و خود را به عجله به خیمه اهل بیت پیغمبر رساندم. در این موقع حضرت سجاد(ع) از خیمه بیرون آمد و در حالی که اشکهای روان خود را با دستمالی پاک می کرد به مردم اشاره کرد ساکت شوند، و پس از حمد و ثنای الهی لب به سخن گشود و از واقعه جانگداز کربلا سخن گفت.
از جمله فرمود: اگر رسول الله(ص) جد ما به قتل و غارت و زجر و آزار ما دستور می داد، بیش از این بر ما ستم نمی رفت، و حال اینکه به حمایت و حرمت ما سفارش بسیار شده بود. به خدا سوگند به ما رحمت و عنایت فرماید و از دشمنان ما انتقام بگیرد. سپس امام سجاد(ع) و زینب کبری(ع) و یاران و دلسوختگان عزای حسینی وارد مدینه شدند. ابتدا به حرم جد خود حضرت رسول الله(ص) و سپس به بقیع رفتند و شکایت مردم جفاپیشه را با چشمانی اشک ریزان بیان نمودند. مدتها در مدینه عزای حسینی برقرار بود. و امام(ع) و زینب کبری از مصیبت بی نظیر کربلا سخن می گفتند و شهادت هدفدار امام حسین(ع) را و پیام او را به مردم تعلیم می دادند و فساد دستگاه حکومت را بر ملا می کردند تا مردم به عمق مصیبت پی ببرند و از ستمگران روزگار انتقام خواستن را یاد بگیرند.
#خطبه #مسجد_اموی
.📚نرم افزار جعبه ابزار مذهبی(بارار)
⚫️ابلیس هم عاشورا گریه کرد . . .
پدر آیت الله سید محمدتقی مدرسی نقل می کند:
عصر عاشورای سال ۶۱ هجری ، شیطانک ها دیدند که ابلیس سرکرده ی آنان، به سر و صورت می زند و می گرید.
گفتند: امروز که تو باید خوشحال باشی از چه رو پریشانی و گریان؟
گفت: اشتباه بزرگی کردم که این جماعت را واداشتم که حسین را بکشند.
گفتند:چطور؟ مگر تو نمی خواستی این جمع به ظاهر مسلمان ، راهی جهنم شوند؟ و مگر نشدند؟
گفت:چرا چنین شد ولی از این نکته غفلت کرده بودم که با این کار ، باب رحمت الهی به روی مردم باز می شود هرکس به نحوی خود را در دستگاه امام حسین علیه السلام جای می دهد و از شفاعت او بهره مند می گردد.
السلام علیک یا ابا عبدالله (ع) یا باب رحمه الله الواسعه
📚داستانهای روح افزا صفحه ۱۲۷
⇝
─┅═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═┅─
⚜🕊 روضه و توسل احساسی و جانسوز ویژۀ شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها به نفسِ 🎤سیدرضا نریمانی⚜
┄┅═══••↭••═══┅┄
@emame3vom
┄┅═══••↭••═══┅┄
خدانگهدار ،ای مهربونم
ای هم زبونم، چراغ خونم
خدانگهدار، بانوی خستم
از پا نشستی، از پا نشستم
یادم نمیره، اون کوچه و در
دیوار و مسمار، آتیش و هیزم
یادم نمیره، تو گریه کردی
من گریه کردم، میون مردم
یادم نمیره، من که یه روزی
با این دو دستم، خیبر شکستم
یادم نمیره، همسایه هامون
زُل میزدن به، طناب دستم
گفتن علی، نظر شدی ،خندیدن
یکم شکسته تر شدی ،خندیدن
رد شدن از کنار من، میگفتن
سلامتی پدر شدی،خندیدن
خدانگهدار، ای یار جونی
هنوز برا من، تو پهلوونی
سرت رو پایین، چرا گرفتی
نبینم اینجور، عزا گرفتی
عیبی نداره بیا، خیال کن
اصلا ندارم، هیچ زخم و دردی
عیبی نداره، اشکاتو پاک کن
زینب نبینه، که گریه کردی
عیبی نداره، فدا سرتو
اگه سرم خورد، گوشه ی دیوار
عیبی نداره، دیگه گذشته
هر وقت که خواستی، این میخ و بردار
ببین حسن ،رو زانوهام خوابیده
دیده تو گریه میکنی ترسیده
مادر براش بمیره، خواب دید انگار
پریده از خواب و، تنش لرزیده
از کوچه گفتن دردسر داره
کی از حال حسن خبر داره
شبا با گریه زیر لب میگفت
مادر دلش خوش بود پسر داره
از کوچه ی ما برو برو
دیگه نبینم تورو برو
علي مانده است رد خون كوچه،چشم ما روشن
و اين حيدر شكستن را خودت بانو تصور كن
تصور كن علي را در ميان بغض اين خانه
سكوتِ ميخ و آهن را خودت بانو تصور كن
كنارم باش تا آخر ،فلاني داشت مي خنديد
غرور تلخ دشمن را خودت بانو تصور كن
*از امشب برات بگم،غسل كه تمام شد،كفن كردن كه تمام شد،اميرالمؤمين يه نگاهي انداخت ديد كسي نيست كمكش كنه،گرچه امام صادق فرمودند:اينقدر بدن مادر ما فاطمه نحيف و لاغر شده بود،بعضي ها ميگن:اميرالمؤمنين يك تنه تابوت رو بلند كرد.اما اين نكته اي رو كه ميخواهم بگم علامه حسن زاده ي آملي نقل مي كنند،ميگه:اميرالمؤمنين صدا زد: حسن جان! برو سلمان رو خبر كن بياد كمك من باشه. سلمان ميگه:تو خونه نشستم ديدم در خونه رو ميزنند تا در رو باز كردم ديدم امام حسن سر به ديوار گذاشته،سلمان بلند شو بيا مي خواهيم مادر رو ببريم. اومدم تو خونه ي علي ديدم چه اوضاعي است،زينبين يه طرف،حسن و حسين يه طرف،يه طرف هم اميرالمؤمنين سرتاپا خونيِ و سر تا پا خاكي...تا چشمش تو چشم سلمان افتاد هميديگر رو بغل كردن،سلمان ديدي چه خاكي به سرم شد،ديدي فاطمه ام رو ازم گرفتن...همه بگيد:يازهرا...*
____________
#سید_رضا_نریمانی
#روضه_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
╰━═━⊰✾••✾⊱━═━╯
@babolharam_ir@babolharam.ir-Narimani_fadaeian-shahadat_hazrat_zahra9702_(3)_(www.rasekhoon.net).mp3
زمان:
حجم:
2.98M
⚜🕊 روضه و توسل احساسی و جانسوز ویژۀ شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها به نفسِ 🎤سیدرضا #نریمانی
┄┅═══••↭••═══┅┄
شعر مناجات با #امام_زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و #روضه_امام_حسین علیه السلام - حجت الاسلام #میرزامحمدی :
@emame3vom
تو این شبا برای حال خستمون دعا کن
تو رو خدا برا دل شکستمون دعا کن
ببین گناه،بال و پر پروازمون رو بسته
آقا بیا،برای بال بستمون دعا کن
تو رو به اضطرار زینب،بیا بیا
به قلب بی قرار زینب،بیا بیا
به غربت مزار زینب،بیا بیا
تو رو به لکنت رقیه
به زخم صورت رقیه
تو رو به غربت رقیه،بیا بیا
دوباره باز،گدا در انتظار لطف شاهِ
حاجت من ،از تو فقط یه گوشه نگاهِ
امشب فقط،امید من به دستای کریمِ
دستی بگیر از منی که پرونده ام سیاهِ
به مشک پاره علمدار،بیا بیا
تو رو به اون دو چشم خون بار،بیا بیا
به طفل تشنه تشنه بین گهوار،بیا بیا
تو رو به شاه بین گودال
تو رو به اون پیکر پامال
به مادری که رفته از حال،بیا بیا
من اومدم،صدات زدم تو هم منو صدام کن
یه کاری کن،بیا منو دوباره رو به رام کن
تو رو قسم به خجلت سکینه از ابالفضل
آقا منو،این اربعین زائر کربلا کن
تو رو به قلب زار حیدر
به چهره کبود مادر
تو رو به خون میخ رو در،بیا بیا
.
#حضرت_رقیه
#زمینه
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
بند1⃣
اومدی بی خبرخیلی باباجون منتظرت بودم
روزوشب توی راه با چش گریون منتظرت بودم
اینقده ندبه خوندم تو راه انتظارتو
اینقده سیلی خوردم از دست نیزه دارتو
اینقده زجرمدادن تا اومدم کنار تو
وای وای
اشک چشامو تادیدن
وای وای
به حال وروزم خندیدن
وای وای
بی هواسرم دادکشیدن
بابا چشام پراز گلابه
بابا موندن برام عذابه
بابا بیا بریم از خرابه
بابا بیا بریم از خرابه
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
بند2⃣
روز و شب دردسر داره ادامه خسته ودلخونم
گریم از دست این مردم شامِ خسته ودلخونم
هردفه گفتم بابا با تازیونه اومدن
دستامو بردم بالا تا نزنن ولی زدن
جرم من چی بود آخه اینا چرا باهام بدن
وای وای
نمیره هیچ وقت از یادم
وای وای
از روی ناقه افتادم
وای وای
عمه نمی بود جون میدادم
بابا برام یتیمی زوده
بابا ببین تنم کبوده
بابا مگه گناهم چی بوده
بابا بیا بریم از خرابه
@emame3vom
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
بند3⃣
هرکی از راه رسید زخم زبون زد اشکمودر آورد
هرجاخوردم زمین حرمله اومد اشکمو درآورد
دستم از کار افتاده از بس طنابمو کشید
خنده هاش بیشتر شد تا صدای نالمو شنید
تو مسیر عمه زینب درد منو به جون خرید
وای وای
تا شام رسیدم با زحمت
وای وای
بازم به کوفه صد رحمت
وای وای
اینجا به ما شد هتک حرمت
بابا کاش اینجوری نمیشد
بابا چی فکردی چی شد
بابا دختر تو رفتنی شد
بابا بیابریم از خرابه
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
سبک:رضا باقریان
شعر:حسین نوری
〰〰〰〰〰〰〰〰
مجمع مداحان اهلبیت ع4_431665907127812918.mp3
زمان:
حجم:
2.09M
#روضه اربعین حسینی
#کربلایی میثم مطیعی
#فارسی
شوق زیارت است مرا اربعین رسید
دیگر چه طاقت است مرا؟ اربعین رسید
همه رفتند كربلا، امام صادق فرمود: لو علم الْنّاس ما فی زیارة قبر الحسین علیه السلام ، لماتوا شوقاً:اگه مردم می دونستند زیارت امام حسین چه خبره، درش چی نهفته است، از شوق می مردند.
یک سال آزگار دلم بود و این سوال
آیا لیاقت است مرا؟ اربعین رسید
گفتم که لااقل ز علامات مؤمنین
این یک علامت است مرا اربعین رسید
امام عسكری فرمود:علامات الْمؤْمن خمْسٌ.مؤمن پنج نشانه داره، یكی زیارت اربعین، آقای با كرم، مولای كریم، مارو هم زائر اربعین محسوب كن، ما هم امروز دلمون كربلاست، ما هم دلمون می خواست كنار قدم های جابر به كربلا برسیم ولی نشد
شور قیامت است به پا گرد مضجعت
آه است و حسرت است مرا اربعین رسید
آقا من جا موندم، دلم می خواست اربعین با پای پیاده بیام كربلا.
من كیستم خسی كه به میقات ره نیافت
شوق زیارت است مرا اربعین رسید.
داغ است و غربت است به دل، رفت کاروان
اشک است و خجلت است مرا اربعین رسید
جا مانده ام ز قافله ی کربلاییان
شوق شهادت است مرا اربعین رسید
من هم یکی ز چله نشینان ماتمت
اجر مصیبت است مرا اربعین رسید
أشْهد انك تشْهد مقامى و تسْمع كلامى وترد جواب . آقا صدای من رو میشنوی، اگه ما هم بهت سلام بدیم، تو جواب میدی، السّلام علیْك یا اباعبْداللّه، السّلام علی شیب الخضیب، السلام علی الخدالتریب. ای حسین.....
از دور هم سلام مرا میدهی جواب
لطف تو عادت است مرا اربعین رسید
احسان بی حد است تو را ایها العزیز
اشکم بضاعت است مرا اربعین رسید
راهی شده ست سوی تو بسیار کاروان
@emame3vom
با احترام، آمده اینبار کاروان
آقا خیلی زائرات با احترام میان كربلا، خیلی ها بهشون خدمت می كنند، كاروان امام حسین هم روز دوم وقتی رسید كربلا با عزت و احترام همه پیاده شدند، آقا فرمود: انزلوا هذا موضع كربٍ وبلاءٍ هاهنا مناخ ركابنا، ومحطّ رحالنا وسفك دمائنا، همه پیاده بشید بارو بونه زمین بگذارید، اولیاء مخدره زینب با احترام پیاده شد، عباس مواظب.
راهی شده ست سوی تو بسیار کاروان
با احترام، آمده اینبار کاروان
این کاروان نه سنگ، نه دشنام دیده است
اکرام دیده، سفره ی اطعام دیده است
این بار تازیانه نخورده است کودکی
بی یار و سر پناه، نمرده است کودکی
اینجا کسی ندیده به مقتل، تن حسین
سیلی کسی نخورده پس از خواندن حسین
ای حسین.....
#روضه اربعین حسینی
#کربلایی میثم مطیعی
#فارسی
.
استاد موذن زاده - ازبر آپاردی - کانال بیضای اردبیلی4_430161543292786023
زمان:
حجم:
11.2M
@emame3vom
کیم دیلده حسین آدین ایدوب اَزبَر آپاردی
قبره الی بوش گیتمدی بیر گوهر آپاردی
تپراقدا خیانت ایلمز عشق حسینه
قبر ایچره بولر گوهر جانپرور آپاردی
چوخ گورموشوخ عالمده ئولن وقته حسینچی
قبره نه جلالیله اونی اِللّر آپاردی
گیت مجلس ترحیمینه باخ جاه و جلاله
گور عشقیدی یا مسئله دیگر آپاردی
بو عشق قمارینده بلی هیچ کیم اوتوزماز
اوّل اوتوزاندا گوروسن آخر آپاردی
هر کیم کی جوان عمرینی بو یولدا اوتوزدی
آخر بله گوردوک آقادان نوکر آپاردی
هر کیم کی بو درگهده قوجالدوقجا اوجالدی
باشی آغاران رتبهی والاتر آپاردی
چوخ آغ گونه چیخدی قره تپراقلارون آلتدا
هر کس قره دسمالیلن اشک تر آپاردی
فکر ایلمهسن آغلادون اشکون هدر اولدی
زر قدرینی از بس تانیدی زرگر آپاردی
سن گورموسن امّا دولانور شیشهسی الده
گوز یاشلارینی فاطمهی اطهر آپاردی
خولینون عیالینه خانم گورنه بویوردی
بو اشگون امانتدی امانت گر آپاردی
چون اوغلوما سن آغلادون الان ئوز ایونده
بو خاطرهنی فاطمه تا محشر آپاردی
✍مرحوم استاد منزوی اردبیلی
#اجرای مرحوم مؤذن زاده اردبیلی
#ترکی
@emame3vom
.