eitaa logo
امام حسین ع
20.6هزار دنبال‌کننده
405 عکس
2.1هزار ویدیو
2هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
نسبت به قبل بس که تو تغییر کرده‌ای بالای نیزه دیده به تو دوختم حسین یک روح در دو تن همه‌اش نقل ما دوتاست تو در تنور رفتی و من سوختم حسین من زینبم که طاقت کوچک‌ترین خراش بر روی مصحف بدنت را نداشتم با دیدنت به نیزه کنار آمدم ولی دیگر توقع زدنت را نداشتم جانا ز روی نیزه‌ی اعدا نگاه کن مانند تو عزیز دلم دل‌شکسته‌ام گر تو سرت به سنگ حرامی شکسته‌ای من هم سرم به چوبه‌ی محمل شکسته‌ام بر روی نیزه آمده‌ای پا به پای من گاهی عقب می‌افتی و گاهی جلوتری دشمن خیال کرده که من بی‌کسم حسین بر روی نیزه هم تو مرا سایه‌ی سری می‌خواستم ببوسمت اما دلم شکست وقتی که دیدمت پُرِ خاکستر تنور مبهوت مانده‌ام من و اما سه‌ساله‌ات لحظه به لحظه بوسه به تو می‌دهد زدور گر چه جریحه‌دار شد اینجا غرور من اما به خاطر تو خودم را نباختم در کوفه بیشتر دل من سوخت چون که من یک در میان اهالی آن را شناختم مهدی مقیمی
همه جا را سراب میبینم خانه ام را خراب میبینم مدتی بعد از آن که رفتی تو روی دستم طناب میبینم من بدون تو مرده ام برگرد خواب بزم شراب میبینم تشنه جان دادی و نخوردی آب دادنش را ثواب میبینم چقد از روی نیزه می افتی تو بگو من به خواب میبینم شمر و خولی نگاه بد کردند دلهره در رباب میبینم باورم نیست رفتی و ماندم بخدا که عذاب میبینم منو دروازه ها و نامحرم منمو اشک دائم و نم نم معجری پاره گشته و درهم قامتی از غم فراقت کم دارم منم و کوچه های تو در تو منم و خون تازه ابرو منم و آتش گرفتن گیسو منم و نامحرمان رو در رو منم و کوچه یهودی ها صورتی مملو از کبودی ها منم و کودکان جا مانده خیمه و معجری جامانده منم و ازدحام و نامحرم دلهره میچکد از احوالم محمد حبیب زاده
هفت روز است بی تو گریانم هفت روز است که پریشانم هفت روز است که پدر جانم بی تو آواره بیابانم خوب شد رفتی و ندیدی که دخترت بین کوچه ها گم بود خوب شد رفتی و ندیدی که عمه این هفته بین مردم بود هفته نه هفت سال بی پدری هفته نه هفت سال خونجگری هفته ای که هزار سال گذشت بین بازار ها به دربه دری هفت شب بوسه ام ندادی تو تن به سم ستور دادی تو ای سر غرق خون لب پر خون چقدر از سرم زیادی تو امیر فرخنده
سینه های غم داران همچو شمع سوزان است خون شده دل یاران هفتم شهیدان است اشک لاله ها رنگین قلب لاله ها خونین رأس لاله های دین روی نیزه تابان است مانده داغ و غم صدها بی نشانه مرقدها بعد کوفه مقصدها سوی شام ویران است شد به صبح صادق ها هفتم شقایق ها خون ز داغ عاشق ها قلب هر بیابان است حنجری فغان دیده قامتی کمان دیده گلشنی خزان دیده در حصار زندان است مثل دیده ی گردون سینه ای ز غم گلگون چشم زینب محزون غرق موج و توفان است رفته دیر راهب سر چون شقایقی پرپر دختری ز غم مضطر خواهری پریشان است یاس سرخ جاویدی عطر باغ امیدی رأس پاک خورشیدی در تنور مهمان است تازیانه ی دشمن خورده دائما" بر تن این که می کند شیون دختر است و گریان است زورقی به دریا نیست رد پا به صحرا نیست سیلی اش تسلا نیست دختری که نالان است زینب است و جان او روی نی نشان او جاری از لبان او آیه های قرآن است گل خزان به باغ او اشک غم چراغ او هر سری ز داغ او بی سر است و سامان است دیده شعله افروزش شد دلم غم آموزش از غم جگر سوزش سینه آتشستان است در طریق عشق و غم روی لاله ها شبنم در غباری از ماتم گرد غم به دامان است جان عاشقان بر لب روز آسمان شد شب «یاسر» از غم زینب غرق آه و افغان است ** محمود تاری «یاسر»
دیدگانم گریه کرده هفت روز داغ تو با من چه کرده هفت روز ! هفت روزِ آه تاثیریّ من ترجمانی گشته از پیریّ من از تبسم غنچه ی لب بسته شد تا تو رفتی دست زینب بسته شد بوده ایم دلبند هم دو سینه سوز من جدا از تو ، تو از من ، هفت روز ! نه ، جدایی کی روا باشد چنین ؟ تو به نیزه خواهرت محمل نشین هفت روزِ هر چه آمد بر سرم ای فدای تو عزیزم ، دلبرم هفت روزِ بی تو پرپر میزنم گاهی از محمل به تو سر میزنم نیست آیا مِهر دیرین با مَنت هفت روزِ پیش چشمم کُشتنت !! هفت روزِ در کجایی ذات نور ؟  روی نیزه !  بر طبق یا در تنور ؟ هفت روزی شد به گردون پر زدی با سرت بر عرش داور سر زدی هفت روزِ بوریا بر پیکری بی عبا عمامه ، بی انگشتری آسمان با ابر خونین هفت روز کربلا را کرده آذین هفت روز هفت روزِ خاک را دادی بها کربلا با تو شده کرب و بلا
فدای چشم چون دریای زینب بمیرم واسه ی غمهای زینب شب هفتم سر قبر حسینش چقدر خالیه امشب جای زینب شب هفتم شده زینب کجایی سر قبر حسین خود بیایی شب هفتم کنار قبر سقا بگو ام البنین داد از جدایی یه گوشه زار و تنهایی رقیه گرفته ذکر بابایی رقیه به یاد اصغر شیرین زبونش داره میخونه لالایی رقیه بگو پس نور چشمای ترت کو بگو شبه پیمبر اکبرت کو نه حر موند و نه عبدالله و قاسم ابالفضل ،ساقی آب آورت کو شب هفتم شد و قلبم کبابه همه دنیا به چشم ما سرابه امون از داغ طفل شیرخواره که حالش از همه بدتر ربابه میسوزونه غمت از ما پر وبال چه سخته همسفر با قوم دجال تو بیداری که پیش شمر و زجرم تو خوابم میرم هرشب بین گودال شب هفتم گرفتم روضه ی سر امان از ناله ی پر سوز خواهر اسیر شمر بودم من اگر که نبودم مجلس ختمت برادر بنال ای دل از این غم بی شماره ندارد اسمانم یک ستاره شب هفتم شده شیون کن ای دل به یاد آن گلوی پاره پاره حسین کریمی نیا
. شب هفت حسین عزیز زهرا بود 2 از غمش خونجگر هر دل شیدا بود آمده از جنان مادرش با فغان 🏴مظلوم حسین من 🏴ای نور عین من شب درد و غم و سوز و اشک و عزاست سر شه کوفه و پیکر او کربلاست می کنیم زمزمه ای گل فاطمه 🏴مظلوم حسین من 🏴ای نور عین من یا حسین یا حسین این شعارت بود مرگ در راه حق افتخارت بود شب درد و غم است دل پر از ماتم است 🏴مظلوم حسین من 🏴ای نور عین من همچو شمعی ز داغ تو بسوزم حسین چشم امید خود سویت بدوزم حسین تو شهید منی تو امید منی 🏴مظلوم حسین من 🏴ای نور عین من امشب از دل دعا بجان زینب کنیم گریه بر غصه ی نهان زینب کنیم دیده پر اشک و خون غمش از حد فزون 🏴مظلوم حسین من 🏴ای نور عین من (محمد مبشری)✍ 🏴 🏴 .
. از سماواتیان ، میرسد این پیام تشنه لب کشته شد سبط خیرالانام این ندا میرسد شب هفت امام یابن الزهرا حسین السلام السلام یاحسین یاحسین شب هفت امام بر سر و سینه زن بهر خون خدا آن شه بی کفن اوفتـاده به خاک لاله و یاسمن از زمین و زمان میرسد این پیام یابن الزهرا حسین السلام السلام یاحسین یاحسین شب هفت امام آید این زمزمه ساقی افتاده است تشنه درعلقمه میرسد از جنان حضرت فاطمه با دل پر ز خون برلبش این پیام یابن الزهرا حسین السلام السلام یاحسین یاحسین ای خدا حاجت ما همه کن روا باهمین اشک و آه با همین نوحه ها اربعین اربعین دست جمع کربلا بر لب ما بود روز و شب این کلام یابن الزهرا حسین، السلام السلام یاحسین یاحسین ✍ حق پرست .👇
برد راهب عاقبت سر را به دیر تا خدا در دیر خود می کرد سیر شد چراغ دیر آن سر تا سحر دیگر این جا دیر راهب بود و سر ناگهان آمد صدای یا حسین واحسینا واحسینا واحسین آن یکی می گفت حوا آمده دیگری می گفت سارا آمده هاجر از یک سو پریشان کرده مو مریم از یک سو زند سیلی به رو آسیه رخت سیه کرده به بر گه به صورت می زند گاهی به سر ناگهان راهب شنید این زمزمه ادخلی یا فاطمه یا فاطمه آه راهب دیده بربند از نگاه مادر سادات می آید ز راه بست راهب دیده اما با دو گوش ناله ای بشنید با سوز و خروش کای قتیل نیزه و خنجر حسین ای فروغ دیدۀ مادر حسین بر فراز نی کنم گرد تو سیر یا به مطبخ یا به مقتل یا به دیر؟ امشب ای سر چون گل از هم واشدی بیشتر از پیشتر زیبا شدی ای نصاری مرحبا بر یاری ات فاطمه ممنون مهمان داری ات هر کجا این سر دم از محبوب زد دشمنش یا سنگ زد یا چوب زد تو نبودی، گِرد این سر صف زدند پیش چشم دخترانش کف زدند پیش از آن کافتد در این دیرش عبور من زیارت کردم او را در تنور حاج غلامرضا سازگار
بود دیری در ره کوفه به شام عیسوی راهب در آن کرده مقام در غروبی گوشش آمد ولوله دید آنجا آمده یک قافله پیش روی قافله سرها به نی خستگانی بی رمق، ره کرده طی رفت خورشید وچو وقت شام شد قافله در آن مکان آرام شد نیمه شب راهب عجایب چیز دید از سری ساطع بود نوری شدید گفت راهب،مردمان این سرزکیست پاسخ آمد کز حسین بن علیست مادر او دخت پیغمبر ز ماست کشته ایم اورا سرش برنیزه هاست گفت الحق که شما قومی بدید مسلمید وسبط پیغمبر کشید گر کسی فرزند عیسی داشتیم او بروی چشم خود بگذاشتیم داد درهم ها که تا امکان شود یک شبی سر پیش او مهمان شود با گلابش شست وپیش رو گذاشت بذر عشقش را درون قلب کاشت اشک ریزان کرد با او گفتگو گفت جانا از خودت با من بگو گفت راهب،نام من باشد حسین بر رسول ا..بودم نور عین بوده ام فرزند حیدر،مرتضی نور چشم فاطمه خیرالنسا درکنارآب کردندم شهید تشنه لب، مظلوم، چون من کس ندید مسلمم،مقتول دست مسلمین مسلمین منحرف از راه دین اهل بیتم بعد من آزرده اند کودک وزنها اسیری برده اند گفتگوها داشت راهب تا سحر با سری که بود همسان قمر تا سحر گردیدو شام اتمام شد بهر راهب شام خوش فرجام شد راهب ما صبح نصرانی نبود سر،دری دیگر به روی او گشود دین راهب بعد از آن اسلام شد او مسلمان گشته ای خوشنام شد راهب ما بعد از آن شام شگفت شد مسلمانی محب اهل بیت شاعر : اسماعیل تقوایی