.
#غدیر آفرین باشیم نه محرم ساز
#جهل_خودی_ها
#نرو_سمت_ضریح
حیله ی وهّابیت دیگر تمام درد نیست
شیعه تنها، دردمند از دشمن نامرد نیست
دیگر از ظلم و تعدّی ها فقط دلسرد نیست
شیعه از جهل خودی ها ،درد دارد روز وشب
آمده ویروس و گویا با خودش برده ادب
درب بازار است باز و بسته ابواب کرم
حرف، از بیماری مُسری شده بین حرم
نزد خادم نیست زائر چون گذشته محترم
می زند فریاد زیر قبّه با لحن قبیح
این طرف زائر بیا،آن سو نرو سمت ضریح
رفته از یادش مگر !؟ اینجا فلج ها پا شدند
کورمادرزادها با یک نظر بینا شدند
بی زبانها هم به لطف بوسه ای گویا شدند
با چه رویی باب اعجاز خدا را بسته اند
دستهای معصیت، باب الشّفا را بسته اند
در مکانی که در و دیوار آن هم ذاکرند
نوبتی کلّ ملائک در حریمش حاضرند
انبیا و اولیا با فخر در آن زائرند
خادمش از چه به تقدیسش اهانت می کند
پیش صاحب خانه بر مهمان جسارت می کند
وقت بیماری،حرم شد غرق در غربت چه حیف!
وای! شد دارالشّفای عالمی خلوت چه حیف!
از حرمها و مساجد جمع شد تربت چه حیف!
تربتی که دردمندان را شفا بخشیده است
در جهان آوازه ی اعجاز آن پیچیده است
وای از بی اعتقادی،هتک حرمت ،درحرم
در سجود عاشقانه، نیست تربت در حرم
کشور شیعه،ولی انبوه غربت در حرم
حضرت مهدی شده صحرانشین،حق داشته
درد دارد او شبیه زائرین، حق داشته
او جسارتهای خدّام حرم را دیده است
دور تا دور ضریح از بی کسی نالیده است
جای جایش را به جای زائران بوسیده است
آن ضریحی که دگر در بندها محدود شد
بی بهانه راه آن بر عاشقان مسدود شد
حضرت مهدی بیا رسوا نما تزویر را
دستمان را بسته ظلمت،باز کن زنجیر را
در حرم تفسیر بنما آیه ی تطهیر را
لحظه ای ما را ببر همراه خود سوی ضریح
مانده بر لب،حسرت ِ یک بوسه بر روی ضریح
خسته ام، شش گوشه می خواهم،دگر حسرت بس است
این قَدَر از دوری کربوبلا محنت، بس است
بستن راه حرم بر شیعه بی علّت بس است
وعده ی ما یک شب ِ جمعه کنار قتلگاه
روضه ی گودال و قتل صبر ،شاه بی سپاه
عمّه ات آمد کنار پیکری بی سر شده
پیش یاسی که به زیر دست وپا پرپر شده
میمنه تا میسره با خون پاکش تر شده
ساربان آمد ولی برگشت با انگشترش
تازیانه شد جواب اشک و آه دخترش
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
.