.
#حضرت_ام_البنین_س_مدح_و_مصائب
ببین باید چه دریایی از ایمان و یقین باشی،
که همراه امیری، چون امیرالمومنین باشی
ببین باید چقدر احساس باشد در دل شیرت،
که در بین زنان، تنها تو عباس آفرین باشی
شجاعت را، شرافت را، بلاغت را، ولایت را
خدا، یک جا به تو بخشید، تا امّ البنین باشی
همه عالم، پسر دارند، تو قرص قمر داری
مگر بی نور میشد، مادر زیباترین باشی؟
مگر بی نور می شد، در دل خورشید بنشینی؟
تمام عمر با عباس و زینب همنشین باشی
گرفتی دستِ ماهی را که از ما دست می گیرد
رسیدی، باغبانِ غیرتٌ للعالمین باشی
رسیدند و فقط پرسیدی از زینب: حسینم کو؟
تویی اُمّ الادب؛ آری! تو باید اینچنین باشی
پسرهای تو را کشتند، اما اِرباً اِرباً ، نه!
نبودی شاهد تکرار اکبر، بر زمین باشی
هوای پر کشیدن سوی حق داری و حق داری
پس از کرببلا سخت است که ام البنین باشی
شاعر: #قاسم_صرافان ✍
.
.
#حضرت_ام_البنین_س_مدح_و_مصائب
ببین باید چه دریایی از ایمان و یقین باشی،
که همراه امیری، چون امیرالمومنین باشی
ببین باید چقدر احساس باشد در دل شیرت،
که در بین زنان، تنها تو عباس آفرین باشی
شجاعت را، شرافت را، بلاغت را، ولایت را
خدا، یک جا به تو بخشید، تا امّ البنین باشی
همه عالم، پسر دارند، تو قرص قمر داری
مگر بی نور میشد، مادر زیباترین باشی؟
مگر بی نور می شد، در دل خورشید بنشینی؟
تمام عمر با عباس و زینب همنشین باشی
گرفتی دستِ ماهی را که از ما دست می گیرد
رسیدی، باغبانِ غیرتٌ للعالمین باشی
رسیدند و فقط پرسیدی از زینب: حسینم کو؟
تویی اُمّ الادب؛ آری! تو باید اینچنین باشی
پسرهای تو را کشتند، اما اِرباً اِرباً ، نه!
نبودی شاهد تکرار اکبر، بر زمین باشی
هوای پر کشیدن سوی حق داری و حق داری
پس از کرببلا سخت است که ام البنین باشی
شاعر: #قاسم_صرافان ✍
.
#حضرت_ام_البنین_س_مدح_و_مصائب
جز او بقيع، زائر خلوتنشين نداشت
در کوچهباغ مرثيهها خوشهچين نداشت
نجواي غمگنانهی اين مادر صبور
تأثير، کمتر از نَفَس آتشين نداشت
جز چشم او که چشمهی احساس شد، کسی
يک آسمان ستاره به روی زمين نداشت
با آن که خفته بود به خونْ باغ لالهاش
از شِکوِه کمترين اثري بر جبين نداشت
بعد از به دل نشاندن داغ چهار سرو
دلبستگی به واژهی ام البنين نداشت
میگفت اي دلاور نستوه! اي رشيد!
خورشيد نيز صبر و رضا بيش از اين نداشت
عباس من! که لالهی عباسی مني
اي کاش دل به داغ فراقت يقين نداشت
عباس من! شنيدهام افتادهاي ز اسب
تاب تحمل تو مگر صدر زين نداشت؟
بر دست و بازوي تو علي بوسه داده بود
کس چون تو بازوان غرورآفرين نداشت
والله، بعد زمزمهی «اِن قطعتموا»
چشم تو اعتنا به يسار و يمين نداشت
تا موج نخلها ز حضورت به هم نخورد
درياي غيرت اين همه اوج و طنين نداشت
تو، ماه من نه! ماه بني هاشمي؛ ولي
پيشاني بلند تو اين قدر چين نداشت
وقتي حسين بر سرت آمد که يک نظر
چشم تو تاب ديدن آن نازنين نداشت
چشمان بستهی تو پُر از راز عشق بود
پایان زندگانیات آغاز عشق بود
#محمدجواد_غفورزاده