.
📃 دوش رفتم مسجد کوفه بدیدم روی منبر
🎙 #مدح از #حاج_محمود_كريمى
🗓 در #عصر_شهادت_امام_علی_۱۴۰۰
📍 #حرم_امام_رضا "علیهالسلام"
🏷 #امام_علی "ع"
دوش رفتم مسجد کوفه، بدیدم روی منبر
بود گرم خطبه آن شاهنشه دنیا و دینم
گفت ای مردم سلونی، من وصی مصطفییم
خازن گنج علوم اوّلین و آخرینم
من علیام، عالیام، دانای اسرار نهانم
انجماراء سمایم، کارپرداز زمینم
من به قرآن باء بسم الله رحمان رحیمم
مومنون و کوثر و طاها و قدر و یاء و سینم
آلعمران، مائده، اعراف، توبه، هود، نوحم
مومنون و کوثر و فتح و صافات و حشر و تینم
مقصد رمز المنشرح لک صدرک، منم من
زآنکه آرامش به قلب پاک ختم المرسلینم
مقصد رمز حق از السابقون السابقونم
حجّت اللهم، وصی رحمتاللعالمینم
دائم هستم، حاکم هستم، قائم هستم، عالم هستم
واصل هستم، فاصل هستم، من امامالعارفینم
دست سرمد، یار احمد، ماه مفرد، نور ایزد
زیب مسند، مهر امجد، من امامالمتقینم
تا قیامت گر شود تفسیر از نهج البلاغه
نیست خطی از خطوط صفحهی علمالیقینم
گفته قرآن، چنگ باید زد به حبلالله جمیعا
اهل عالم، دست پیش آرید؛ من حبلالمتینم
من معزالمومنینم، من مذلالمشرکین
من بصیر بالعبادم، من هدیللمتقینم
باد و خاک و آب و آتش در پی فرمانگذاری
در شمال و در جنوب و در یصار و در یمینم
بینوایان را نوایم، دردمندان را دوایم
بیپناهان را پناهم، بیمعینان را معینم
من همان شاهم که مشک پیر زن گیرم به دوشم
من همان شاهم که دست حقّ بود در آستینم
روز، یار خلق و شب، همبازی طفل یتیمم
همنشینی با گدائی را به شاهی برگزینم
گر ببینم اشک غم میریزد از چشم یتیمی
میرود تا عرش اعلی آه از قلب حزینم
میسوزد امّا لیک خاکستر ندارد
حالا زمینگیر است و بال و پر ندارد
افتادنش را هیچکس باور ندارد
جز پر زدن، فکری دگر در سر ندارد
بابای شهر کوفه روی بسترش بود
چادر نماز فاطمه زیر سرش بود
آرام میبارید، تنها مرد کوفه
خیلی مصیبت دید، تنها مرد کوفه
دستش چه میلرزید، تنها مرد کوفه
با چشم تر میدید، تنها مرد کوفه
ردّ طناب مانده روی دستها را
آه از نهاد سینهاش میرفت بالا
میرفت چشمان علی رو به سیاهی
میرفت کوفه بی علی رو به تباهی
میگفت زینب در دلش با سوز و آهی
ای ابنملجم، بشکند دستت الهی
سربند زرد و صورتاش، همرنگ میشد
خیلی برای فاطمه، دلتنگ میشد
او روی بستر بود و چشماش رنگ باران
چون موی حیدر، قلب زینب شد پریشان
در پشت خانه، شیر در دست یتیمان
اشکاش به روی گونه، بغضاش بود پنهان
ای کاش میشد خون فرقاش بند آید
یا بار دیگر بر لبش لبخند آید
وقت وصیّتها شد و میسوخت زینب
چشم علی دریا شد و میسوخت زینب
حرف غم دنیا شد و میسوخت زینب
زخمی به سینه جا شد و میسوخت زینب
چشم علی خیره به چشمان اباالفضل
دست حسیناش بود و دستان اباالفضل
👇
.
📃 سوزم و سازم و ناید ز درون فریادم
🎙 #روضه از #حاج_محمود_كريمى
🗓 در #عصر_شهادت_امام_علی_۱۴۰۰
📍 #حرم_امام_رضا "علیهالسلام"
🏷 #امام_علی "ع"
سوزم و سازم و ناید ز درون فریادم
کاش من زودتر از فاطمه، جان میدادم
از زمانی كه شریک غمم از دستم رفت
هردم آید غمی از نو به مبارکبادم
کاش روزی که زدی ناله کنار دیوار
چون در سوخته، میسوخت همه بنیادم
كس نداند كه در آندم به تو و من چه گذشت
تو نفس میزدی و من ز نفس افتادم
👇