eitaa logo
امام حسین ع
17هزار دنبال‌کننده
389 عکس
1.9هزار ویدیو
1.9هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
داستان هنده همسریزیداززبان مرحوم کافی سخنان شهید شیخ احمد کافی (ره) : سلمان‏ فارسى از کنار باغى مى گذشت که دید پیرمردى در آنجا نشسته است‏پیرمرد تا او را دید، گفت : اى‏ مرد ! من یهودى هستم، تو چه دینى دارى‏ سلمان‏ گفت : اسلام‏. پیرمرد گفت : ما یهودیها هر وقت‏ که مشکلى داشته باشیم ، پیرمردهایمان را جمع مى‏ کنیم که آنها خدا را به موسى بن عمران قسم‏ بدهند تا مشکل ما حل شود.حالا هم گرچه تو یهودى نیستى اما پیرمرد که هستى و لذا من از تو میخواهم که بیایى و با من دعا کنى تا خدا دختر مرا که هم کور است و هم فلج ، شفاء بدهد. اگر دخترم خوب بشود ، من مال و ثروت فراوانى بتو مى‏ بخشم‏.سلمان گفت : اگر دخترت شفاء بیابد ، مسلمان خواهى شد ؟ پیرمرد یهودى گفت : آرى‏. سلمان هم دخترک کور و فلج را به همراه پدرش به‏ منزل حضرت على علیه السلام برد.حضرت که ماجرا را شنید ، فرمود : سلمان ! برو و حسینم را بیاور. حسین علیه السلام به همراه سلمان بنزد پدر آمد و ظرف آبى هم بدستور حضرت آورده شد. آنگاه‏ على علیه السلام فرمود : حسین جان ! دستت را به‏ این آب بزن و چند قطره از آن را به چشمان این‏ دختر بپاش‏. همینکه امام حسین علیه السلام آن‏ چند قطره آب را به چشمان دختر پاشید ، سیاهى ها از جلو چشمان دختر بکنارى رفت‏.دختر چشمانش را باز کرد و بعد از یک نگاه به امام حسین علیه‏ السلام ، شهادتین را گفت و مسلمان شد.سپس على‏ علیه السلام فرمود : دختر را بیرون ببرید و بقیه آب ظرف را بر بدنش بریزید تا علت اصلى‏ بیمارى هم برطرف شود.فرداى آنروز پیرمرد دخترش‏ را که دیگر شفاء یافته بود ، به خانه حضرت آورد و عرض کرد : من این دختر را در خدمت شما قرار مى دهم که چندى در نزدتان بماند و از تربیت‏ اسلامى شما بهره مند بشود. دخترک که " هنده " نام داشت ، چند ماه در خانه امیر المومنین خدمت‏ کرد تا آنکه پدرش از شام به دیدار او آمد. حضرت‏ به پدر هنده فرمود : دخترت را نیز به همراهت‏ ببر.هنده گفت : پدر جان ! دوست داشتم که‏ همینجا بمانم و کنیز بچه هاى فاطمه ( علیها السلام ) باشم اما چون امیر المومنین دستور داده است ، بهمراهت مى آیم‏.هنده بهنگام رفتن ، خود را بر پاهاى زینب علیها السلام افکند ، با گریه بسیار از ایشان خداحافظى کرد و بهمراه‏ پدرش راهى شام شد.چند بعد معاویه در شام هنده‏ را به همسرى یزید در آورد. مدتها از ازدواج‏ هنده با یزید گذشته بود که یکشب صداى گریه اى‏ از خرابه اى در بیرون قصر بگوش او رسید. هنده‏ پرسید : چه خبر است ؟ یزید گفت : این صداى اهل‏ بیت خارجیانیست که بر ما خروج کرده بودند. ما آنها را به قتل رساندیم و بازماندگانشان را به‏ اسیرى گرفتیم که اکنون در آن خرابه هستند0 هنده‏ از یزید اجازه گرفت تا به تماشاى اسیران برود و سپس به همراهى کنیزهایش به خرابه رفت‏.در خرابه‏ او با همان لباسهاى فاخر و قیمتى خود، روبروى‏ حضرت زینب بر خاک نشست و پرسید : بى بى جان، شما اهل کجایید ؟ حضرت زینب فرمود : مدینة‏ الرسول‏. هنده گفت : من مدتى را در یکى از محله‏ هاى مدینه به کنیزى گذرانده ام و اکنون هم به‏ کنیزى براى خانواده اى که در آن بودم، افتخار مى کنم‏.شما اهل کدام محله مدینه هستید ؟ بى بى‏ فرمود : محله بنى هاشم‏0 هنده پرسید : پس شما آقاى من حسین علیه السلام را مى شناسید ؟ دل بى‏ بى آتش گرفت اما هیچ نگفت ، اینبار هنده پرسید : شما که اهل محله بنى هاشم هستید ، بگویید ببینم آیا خانم و سرور من ، زینب را مى شناسید ؟ اینجا بود که حضرت زینب علیها السلام با گریه‏ سر بلند کرد و فرمود : هنده ! من خود زینب‏ هستم‏. هنده حق داشت که او را نشناسد، آخر زینبى‏ که او دیده بود ، هنوز کربلا را ندیده بود
🔵⚪️ خواب سکینه دختر امام حسین علیهماالسلام در خرابه شام 👈🏼👈🏼 سکینه خاتون می‌گوید: چون چهار روز از ماندن ما بگذشت در خواب دیدم و خوابی طولانی نقل کرد و در آخر آن گفت: زنی دیدم در هودج سوار دست بر سر نهاده پرسیدم: کیست؟ گفتند: فاطمه بنت محمد صلی الله علیه و آله و سلم مادر پدرت سلام الله علیها. گفتم: به خدا سوگند نزد او روم و آن چه با ما کردند با او بگوییم پس شتابان رفتم تا به او رسیدم و پیش از او بایستادم گریان و می گفتم: ▪️ای مادر به خدا حق ما را انکار کردند ▪️ای مادر به خدا جمعیت ما را پریشان ساختند، ▪️ای مادر به خدا حریم ما را مباح شمردند، ▪️ای مادر به خدا پدر ما حسین علیه السلام را کشتند، 🔶گفت: ای سکینه دیگر مگو که بند دلم را گسیختی، این پیراهن پدر تو است از من جدا نشود تا به لقای پروردگار رسم. ♻️ شیخ ابن نما گفت: سکینه در دمشق خواب دید گویی پنج شتر از نور روی بدو آوردند و بر هر شتری پیرمردی نشسته است و فرشتگان گردان ها بگرفتند و خادمی با آن ها راه می رود پس شتران بگذشتند و آن خادم به طرف من آمد و نزدیک من رسید. و گفت: ای سکینه جد تو بر تو سلام می فرستد. 🔻گفتم: سلام بر او باد ای فرستاده رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم تو کیستی؟ 🔻گفت: خادمی از بهشت. گفتم: این پیرمردان شترسوار کیستند؟ 🔹گفت: اول آدم صفوة الله است. 🔸و دوم ابراهیم خلیل الله 🔹و سوم موسی کلیم الله 🔸و چهارم عیسی روح الله علیهم السلام. گفتم: آن که دست بر محاسن داردو افتان و خیزان است کیست؟ گفت: جد تو رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم است گفتم: به کجا خواهند رفت. گفت: سوی پدرت حسین علیه السلام. پس روی به طرف او کرده دویدم تا آن چه ستمکاران پس از وی با ما کردند با او بگویم. در این میان پنج کجاوه از نور دیدم می آیند و در هر کجاوه زنی بود گفتم این زنان کیستند؟ گفت: 🔹اولی حواء مادر بشر است، 🔸دوم آسیه بنت مزاحم، 🔹و سوم مریم بنت عمران 🔸و چهارم خدیجه بنت خویلد و پنجمی که دست بر سر نهاده افتان و خیزان است جده تو فاطم است بنت محمد صلی الله علیه و آله و سلم مادر پدرت. گفتم: به خدا قسم با او بگویم که با ما چه کردند پس به و پیوستم و پیش او ایستادم گریان و گفتم: ای مادر به خدا حق ما را انکار کردند ای مادر به خدا جمعیت ما را پریشان ساختند ای مادر به خدا حریم ما را مباح شمردند ای مادر به خدا پدر ما حسین علیه السلام را کشتند. گفت: دیگر مگوی ای سکینه که جگر مرا آتش زدی و بند دلم را پاره کردی این پیراهن حسین علیه السلام است با من و از من جدا نشود تا به لقای پروردگار رسم. پس از خواب بیدار شدم و خواستم این خواب را پوشیده دارم با کسان خودمان گفتم اما میان مردم شایع شد. ♻️ (بحار) از زوجه یزید روایت است که گفت: در بستر خفته بودم در آسمان را دیدم گشوده و فرشتگان دسته دسته نزد سر مطهر حسین علیه السلام می آمدند و می گفتند: السلام علیک یا اباعبدالله، السلام علیک یابن رسول الله در آن میان پاره ای ابری دیدم از آسمان فرود آمد و مردان بسیار بر آن بودند و مردی درخشنده روی مانند ماه در میان آن ها بود پیش آمده خم شد و دندان های ابی عبدالله علیه السلام را ببوسید و می گفت: 🔹ای فرزند تو را کشتند. 🔸می شود تو را نشناخته باشند؟ 🔹از آب نوشیدن تو را منع کردند ای فرزند من جد تو پیغمبرم و این پدرت علی مرتضی و این برادرت حسن علیهم السلام و این عم تو جعفر و این عقیل و این دو حمزه و عباسند. و همچنین یکی یکی خاندان را شمردند، گفت: ترسان و هراسان از خواب برجستم و روشنایی دیدم از سر حسین می تافت در طلب یزید شدم او را در خانه تاریکی یافتم روی به دیوار کرده و می گفت: مالی و للحسین، مرا با حسین چه کار و سخت اندوهگین بود. خواب را با او گفتم سر به زیر انداخت و گفت: چون بامداد شد حرم پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم را بخواست و پرسید اینجا بمانید دوست تر دارید یا به مدینه باز گردید و جائزتی گران بها به شما دهم. گفتند: اول باید بر حسین علیه السلام عزاداری کنیم. گفت: هر چه خواهید کنید پس حجره ها و خانه ها را خالی کرد، در دمشق و هر زن قرشیه و هاشمیه جامه سیاه پوشید و بر حسین علیه‌السلام شیون و زاری کردند به مدت هفت روز علی ما نقل. 📚 نفس المهموم شیخ عباس قمی
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
✳️ موضوع 👇 روضه ✳️ ذاکر اهلبیت 👇 حاج عبدالحسن (درگو-خورموج) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
. ⚫️ مرثیه حضرت زینب سلام الله علیه علامه مجلسی در بحار این مرثیه را از حضرت زینب (س) نقل می کند: ای زنها برادرم روز عاشورا غريب و تنها با لب عطشان در ميان ميدان ايستاده بود و می فرمود: ای قوم! پدرم حيدر وصی پيغمبر صلی الله عليه و آله و مادرم فاطمه‌ شفيعه‌ محشر است امروز من كه حسينم و ميوه‌ دل پيغمبرم صلي الله عليه و آله يک خواهشی از شما دارم منت بر پسر پيغمبر صلی الله عليه و آله بگذاريد و يک شربت آب به اطفال جگركباب من برسانيد كه از تشنگی مرده‌اند در جواب برادرم گفتند حسين عليه‌السلام تو در نزد ما آب نداری بلكه جواب تو نيزه و شمشير است مگر آنكه سر به حكم يزيد و ابن ‌زياد آوری تا آب بخوری. برادرم فرمود سر به حكم حرامزاده نخواهم آورد جنگ می‌كنم تا كشته شوم. ای زنها! برادرم آنقدر جنگ كرد تا آنكه تيری سه پهلو به طرف او رها كرد همان تير كار برادرم حسين عليه‌السلام را ساخت و لشگر اظهار فرح كردند. 📚منبع: از مدینه تا مدینه، ۹۵۵ ............................. ⚫️ غریب و تنها چون آن مصيبت زدگان وارد حرم شدند تمام زنان معاويه و ابی سفيان آن اسيران را استقبال كردند ليكن همه لباسهای فاخر ملوكانه در برداشتند خود را به حلل آراسته بودند همين كه مخدرات را به آن حالت با لباسهای كهنه و صورت‌های پوست انداخته و بدنهای كبود شده ديدند همگی رقت كرده بنای گريه و نوحه نمودند و آنچه زر و زيور و لباس فاخر داشتند همه را ريختند و بر غريبی و مظلومی ايشان ناله كردند سه روز در حرم يزيد اقامت ماتم بود ليكن ارباب مقاتل می نويسند كه هر چند خواست عليا مكرمه را وارد اطاق و ايوان مفروش بنمايد، آن مخدره قبول نكرد و می فرمود چگونه روی فرش و زير سايه بنشينم و حال آنكه با چشم خود ديدم بدن چاک چاک برادرم روی خاک مقابل آفتاب افتاده همان در صحن خانه نشست اسيران در گرد وی جمع شدند فرمود سر مطهر برادرم را بياوريد آوردند پس يک دست سر برادر و با يک دست بر سر و سينه ميزد و نوحه می ‌نمود و مي‌فرمود ای زنها اين برادرم بود كه ظهر روز عاشورا ميان ميدان كربلا غريب و تنها ايستاده بود . 📚منبع: از مدینه تا مدینه، ص ۹۷۷ .
. ↩️ حضرت زینب(س) و داستان 📣 به مناسب وفات حضرت (س) این روضه مکرر خوانده شد که: هنده همسر یزید به خرابه شام آمد و پس از گفتگویی مفصل، حضرت زینب را شناخت و گفت من خادم خانه پدرت بوده‌ام و حضرت واقعه کربلا را برای او شرح داد و زن غش کرد و پس از آن به شوهرش اعتراض کرد و... ❓صحت و سقم سخن چگونه است؟ ✅ پاسخ اینکه اصل داستان هند همسر درست است اما در کتب داستانی متأخر یا معاصر، مانند منتخب طریحی و معالی‌السبطین مطالبی بسیار به آن افزوده شده و شکل داستانی گرفته است. 📕بنا به آنچه در مقتل معتبر ابومخنف از ابوحمزه ثمالی روایت شده است، بعد از رسوایی یزید و ادعای پشیمانی و مقصر دانستن ابن‌زیاد، همسرش هند (نه هنده) سر مقدس امام (ع) را دید و درباره او پرس و جو کرد. یزید صاحب آن سر را معرفی کرد و فرزند (س) دانست و گفت بر او اشک بریز و زاری کن. 🏴 بنا به گزارش طبقات ابن‌سعد، این زن و دیگر زنان خانواده حکومتی نزد اسیران کربلا آمده و سه روز عزاداری کردند. 📌 هند دختر عبدالله بن عامر که در منابع با کنیه‌اش ام‌کلثوم شهرت دارد، عبشمى (از نسل عبدشمس) است نه هاشمى. .