eitaa logo
امام حسین ع
19.4هزار دنبال‌کننده
401 عکس
2هزار ویدیو
1.9هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
🌥 شمر و سربازان او بسیار خوشحال هستند و به یکدیگر می گویند آنجا را که میبینی شهر شام است ما تا سکه‌های طلا فاصله زیادی نداریم. صدای قهقهه و شادمانی آنها بلند است. اسیران می‌فهمند که دیگر به شام نزدیک شده‌اند به راستی یزید با آنها چه خواهد کرد؟؟ آیا دستور کشتن آنها را خواهد داد ؟ آیا دختران را به عنوان کنیز به اهل شام هدیه خواهد داد؟؟ نگاه کن! ام الکلثوم خواهر امام حسین به یکی از سربازان می گوید من با شمر سخن دارم به شمر خبر می‌دهند که یکی از زنان می خواهد با تو سخن بگوید. - چه می گویی ای دختر علی! - من در طول این سفر هیچ خواسته‌ای از تو نداشتم اما بیا و به خاطر خدا تنها خواسته مرا قبول کن. - خواسته تو چیست؟ - شمر از تو می خواهم که ما را از دروازه ای وارد شهر کنی که خلوت باشد ما دوست نداریم نامحرمان ما را در این حالت ببینند. شمر خنده ای می کند و به جای خود برمی‌گردد . به نظر شما آیا شمر این پیشنهاد را خواهد پذیرفت . شمر که دین ندارد نامرد روزگار است او تصمیم گرفته است تا اسیران از شلوغ‌ترین دروازه وارد شهر بشوند. پیکی را می فرستد تا به مسئولان شهر خبر دهد که ما از دروازه ساعات وارد می‌شویم. *** در شهر شام چه خبر است؟ همه مردم کنار دروازه ساعات جمع شده‌اند . نگاه کن! شهر را آذین بسته اند همه جا شربت است و شیرینی زنان را نگاه کن ساز می زنند و آواز می خوانند. مسافرانی که اهل شام نیستند در تعجب هستند یکی از آنها از مردی سوال می‌کند: -چه خبر شده است که شما این قدر خوشحال هستید؟مگر امروز روز عید شماست؟ -مگر خبر نداری که عده ای بر خلیفه مسلمانان یزید شورش کرده اند و یزید همه انها را کشته است امروز اسیران انها را به شام می اورند. -انها را از کدام دروازه وارد شهر می کنند؟ -از دروازده ساعات. همه مردم به سوی آنجا حرکت می‌کنند. خدای من ! چه جمعیتی اینجا جمع شده است. کاروان اسیران آمده اند یک نفر در جلوی کاروان فریاد میزند ای اهل شام اینان اسیران خانواده لعنت شده اند اینان خانواده فسق و فجور هستند . مردم کف می‌زنند و شادی می کنند خدای من چه می بینم زنانی داغدیده و رنج سفر کشیده بر روی شتر ها سوار هستند جوانی که غل و زنجیر بر گردن اوست سرهایی که بر روی نیزه ها است و کودکانی که گریه می کنند . کاروان اسیران آرام آرام به سوی شهر پیش می‌رود. آن پیرمرد را می‌شناسی؟ ا و سهل بن سعد است از یاران پیامبر اسلام بوده اکنون از سوی بیت المقدس می‌آید. او امروز وارد شهر شده و خودش هم غریب است و دلش به حال این غریبان می‌سوزد. او آنها را نمی‌شناسد و همینطور به سرهای شهدا نگاه می‌کند اما ناگهان مات و مبهوت می شود این سر چقدر شبیه رسول خداست؟ خدایا این سر کیست که اینقدر نزد من آشناست؟ نویسنده:مهدی خادمیان ارانی .