.
📝 #یه_قافله_بارون_یه_قافله_دریا
🖊 #روضه | #حاج_محمود_کریمی
🖊 #شب_دوم_محرم #_۱۳۹۸_الهادی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یه قافله بارون یه قافله دریا
داره میاد کم کم از تو دل صحرا
یه قافله عشق و یه قافله احساس
ستاره ها هستند تو سایه ی عباس
خیالشون تخته بال کبوتر ها
عمو ابالفضلِ کنار دختر ها
رو دستای مادر شیرخوارشون خوابه
خیالتون راحت مشکا پُر از آبِ
عون و علی اکبر دور بر زینب
سایه ی اربابِ روی سر زینب
غبار هم روی مهمل نمیشیند
چادر زینب رو کسی نمیبیند
رکابش امروز پای بنی هاشم
دستش و میزاره رو شونه قاسم
دست اباالفضل آرامش بانو
عباس زانو زد پیادشه بانو
این کاروان که یاس و لاله همراشه
خدا بخیر کنه سه ساله همراهشه
عباس تو خیمه کنار گهواره
یه چندتایی مشک اضافه میزاره
توی دل زینب دلهره افتاده
حالا نفس هاش به شماره افتاده
توی دل زینب دلشوره فرداست
شنید و قلبش ریخت آه کرب و بلا اینجاست
حسین و میبینه با اشکای چشماش
میگه که هر لحظه جلوی چشمم باش
از جلوی چشمم دور نشو دور نشو
خاک اینجا به ما نمیسازد
پسر مادر بیا برگرد
این سرزمین خاکش خیلی غم انگیزه
این جا همون جاست که خونت و میریزه
اون گوشه ی صحرا چقدر تاریکه
خیمه به اون گودال چقدر نزدیکه
چه عزتی امروز چه غربتی فردا
چه شوکتی امروز چه وحشتی فردا
فردا تو این صحرا راهش رو میبندن
به اشکای زینب یه عده میخندن
چند روز بعد اینجا غوغا به پا میشه
تشنه لب گودال سرش جدا میشه
صدایی میپیچه علم زمین افتاد
رو خاک ها سقای حرم زمین افتاد
عمو که می افته دخترا می افتن
کوفیا دنبال معجرا می افتن
مادر بی شیر و قحطی آب ای وای
سه شعبه دنبال طفل رباب ای وای
فردا تو این صحرا دلا پُر درده
تو خیمه ی عباس حرمله میگرده
شام غریبان و خنده دشمن ها
گریه ی دختر ها آتیش دامن ها
آخر این راه و کسی نمیدونه
روضه گودال و زینب می خونه
به سمت گودال از خیمه دویدم من
شمر جلو تر بود دیر رسیدم من
سر تو دعوا بود ناله کشیدم من
سرت و رو بردن دیر رسیدم من
شب اوله که از من دوری
من کربلا تو مقتل تو کنج تنوری
👇