eitaa logo
امام حسین ع
22.2هزار دنبال‌کننده
414 عکس
2.1هزار ویدیو
2هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
1_25654939.mp3
7.45M
🎤🎤 🔴ارتباط با اهل بیت علیهم السلام تشرف مرحوم فشندی محضر عج 🌺 @emame3vom 🌺
حاج آقا علی پناه ◆ 🔸 چقدر امام زمان را می شناسیم؟ 🔸 اولین شاخصه انتظار، امام شناسی هست. چقدر امام زمان رو می شناسیم؟ اگر امروز بی خیال هستیم؛ اگر برای ما مهم نیست که امام زمانمان، این جمعه هم ظهور نکرد، دلیلش اینه که نمی شناسیـمش. و خبر نداریم که در زمان ظهور چه اوضاعی بر عالم حاکم مےشود. اگر خبر داشتیم از فراق امام زمان (عج) آروم و قرار نداشتیم. حضرت امام زمان (عج) به مرحوم حاج محمد علی فشندی فرمودند: اگر شیعیان من به انداره ی یک فرد تشنه لب که به یک لیوان آب نیاز دارد؛ به من احساس نیاز می کردند من تا حالا آمده بودم ؛شعیانم با من کاری ندارند و نبود من رو در زندگی خودشان احساس نمی کنند!! آقا جان تاکی سرگردان ودربه درت باشیم؟ چند نفر را سراغ دارید که سرگردان و بی تابند و جمعه ها برای امام زمان (عج) بی خواب مےشوند؟! علت این همه بی خیالیمون نسبت به امام زمان (عج)چیست؟ چون نمی شناسیم و نمی دانیم جامعه ی مهدوی چی هست. آگاه نیستیم که در زمان ظهور چه اوضاعی بر جامه حاکم است. و هیچ عالمی، و سخنرانی هم بر روی منبر از حضرت مهدی و جامعه مهدویت سخن نگفته است. چرا روایت حوزه ی مهدویت بر روی منبرها خوانده نمی شود؟ الان یک روایت را مےخوانم: زمانی هم که می خواهیم از امام زمان (عج)حرف بزنیم ؛ از قهر و غضب امام حرف می زنیم از آنجا که شمشیر می کشد و گردن می زند و جوی خون راه می اندازد و... در بیت المقدس حضرت بقیه الله (عج) تشریف می برند و با حضرت عیسی ابن مریم روبرو می شوند دو تا پیامبر رو خدا برای نصرت امام زمان زنده نگه داشته؛ که یکی از آنها حضرت عیسی (ع) هست و تا زمان ظهور زنده خواهد ماند. امام زمان(عج) به حضرت عیسی تعارف می کند و می گوید: برو جلو نماز بخوان ومن به شما اقتدا می کنم؛ حضرت می فرمایند: یا بقیة الله! خدا مرا زنده نگه داشته است؛ تا دراین خانه ی مقدس به شما اقتدا بکنم. بنابراین امام زمان ؛ نماز می خواند و عیسی ابن مریم به او اقتدا می کند و براساس این اقتدا کردن عیسی ابن مریم به حضرت بقیةالله عده زیادی از مسیحی ها معتقد و مومن به امام زمان(عج) می شوند و حضرت به مسیحی ها هم محبت میـکند وعنایت دارند. چرا از جلوی رحمت امام زمان(عج)نمی گوییم؟ درحالی که آقا هزاران بار از یک پدر نسبت به من و شما مهربان تر است .. . @emame3vom
امام حسین ع
🔴روز عرفه، تنها روزی که همه از محل اقامت آقا امام زمان عج خبر دارند! (قسمت اول) ✳️جناب حجت الاسلام
. 🔴تشرف خدمت آقاامام زمان(عج) در صحرای عرفات(قسمت آخر) 🔰نشستم و زارزار گريه كردم. شرطه ها فكر میکردند كه من خوابم برده است و سارقان اثاثيه مرا برده اند، دور من جمع شدند. ♻️اما من به آنها گفتم: شب است و مشغول مناجات بودم و گريه ام شديد شد. 💠فرداى آن روز كه اهل كاروان به عرفات آمدند، من براى روحانى كاروان قضيه را نقل كردم، او هم براى اهل كاروان جريان را شرح داد و در ميان آنها شورى پيدا شد. 🌟اول غروب شب عرفه، نماز مغرب و عشا را خوانديم. بعد از نماز با آنكه من به آنها نگفته بودم كه آقا فرموده اند: »فردا شب من به خيمه شما می آيم؛ زيرا شما به عمويم حضرت عباس(علیه السلام) متوسل مىشويد 🍃« خود به خود روحانى كاروان روضه حضرت ابوالفضل(علیه السلام) را خواند و شورى برپا شد و اهل كاروان حال خوبى پيدا كرده بودند، 🌹ولى من دائماً منتظر مقدم مقدس حضرت بقيةاللَّه، روحى و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء، بودم. 🔆بالاخره نزديك بود روضه تمام شود كه كاسه صبرم لبريز شد. از ميان مجلس برخاستم و از خيمه بيرون آمدم، ناگهان ديدم حضرت ولیعصر(علیه السلام) بيرون خيمه ايستاده اند و به روضه گوش میدهند و گريه میكنند... 🔴 خواستم داد بزنم و به مردم اعلام' كنم كه آقا اينجاست، ولى ايشان با دست اشاره كردند كه چيزى نگو... ▪️ و در زبان من تصرف فرمودند و من نتوانستم چيزى بگويم. من اين طرف در خيمه ايستاده بودم و حضرت بقيةاللَّه، روحی فداه، آن طرف خيمه ايستاده بودند و بر مصائب حضرت ابوالفضل(علیه السلام) گريه میكرديم و من قدرت نداشتم كه حتى يك قدم به طرف حضرت ولىعصر(علیه السلام) حركت كنم. 🌹بالاخره وقتى روضه تمام شد، حضرت هم تشريف بردند.... @emame3vom 📙برگرفته از: آثار و بركات حضرت امام حسين(علیه السلام)، ص23، قضيه 5. منبع: موعود؛ شماره چهل و دو .
به پرچم تو سوگند.mp3
5.64M
🎧 👆 🎤کربلایی روح الله 📝 👇 🏴 به پرچم تو سوگند به آیه های قرآن دوست دارم حسین جان فدات بشم حسن جان 🏴 منی که سایه سرم همیشه بوده علمت ایشالا اربعین بیام پای پیاده حرمت 🏴 دعوتم کن به حرم حرم آقا قسمتم کن ببرم ببرم آقا 🏴 🏴 خدا نیاره اسم من از قلم بیفته هوای کربلایه تو از سرم بیفته 🏴 هوامو داشته باش آقا اگه حواسم به تو نیس به جای هرسلام من یه کربلا پام بنویس 🏴 خدا کنه منم یه روز یکی مثه زهیر بشم نوکر تو شدم حسین که عاقبت بخیر بشم 🏴 کاری کن آقاهرنفسم نفسم آقا به کربلا برسم برسم آقا 🏴 ارباب من شدی حسین که نوکری بلد بشم من از کنار اسم تو چجوری ساده رد بشم 🏴 از کربلا چه خبر چه خبر آقا قسمتم کن یه سحر یه سحر آقا 🏴 @emame3vom 🏴 ♻️ 💠
✍ قالب روضه 1⃣ همیشه با بسم الله الرحمن الرحیم شروع کنید. 2⃣ بعد استغفار کنید : استغفرالله ربی و اتوب الیه. 3⃣ صلوات : اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 4⃣ طبق اقتضای مجلس ذکری را ( مثل : اللهم انی اسئلک بحق فاطمة و ابیها....) و یا یک سلام نامه و...... را می خوانیم نکته : نوع صلوات و ذکر و همچنین آهنگ و لحنش باید متناسب با مجلس و سبکتان باشد. 5⃣ با یکی دو بیت کوتاه به امام زمان عج الله تعالی فرجه عرض ادب می کنیم و ایشان را به مجلسمان دعوت می کنیم. 6⃣ دعای فرج را می خوانیم. ( باید طوری بخوانید و سبکتان طوری باشد که مستمعین با شما همراهی کنند) 7⃣ بعد از دعای فرج بهتر هست چند بیت شعر درباره ی امام زمان و یا شعر مناجاتی و... که همراه با زمزمه باشد را بخوانید تا مستمعین با شما در ابتدای روضه همراه شود. که البته در آینده راههای همراه کردن و توجه مستمع را خواهیم گفت. 8⃣ بعد روضه را با گام بلندتر شروع کنید. 9⃣ و در پایان بایک بیت شعر متناسب با روضه مثل ( دشمنت کُشت ولی نور تو خاموش نگشت - - - آری آن جلوه که فانی نشود نور خداست ) و آیه و ذکری مثل ( و سیعلم الذین ظلمو ایّ منقلب ینقلبون) روضه را با تُن پایین صدا تمام می کنیم. 🔟 در آخر اگر هم لازم بود، یعنی برنامه دیگری نبود، دعا کنید. @emame3vom .
Mirdamad - Lala lala (BaroonAva.ir).mp3
3.57M
@emame3vom 🏴لالا لالا لا بخواب آروم قهر نکن من طاقت ندارم 🏴لالا لالا لا گل تشنه از کجا مادر آب بیارم 🏴لالا لالا لا بخواب آروم تا نگیره دشمن سراغ تو 🏴لالا لالا لا گل تشنه میسوزم از لبهای داغ تو 🏴لالا لالا علی لای لای، علی لای لای 🏴لالا لالا لا بخواب آروم مشک ساقی شد پاره پاره 🏴لالا لالا لا گل تشنه آسمون هم ابری نداره 🏴لالا لالا علی لای لای علی لای لای 🏴از گریه های اصغر دلم داره میگیره 🏴یه قطره آب بیارید بچم داره میمیره 🏴ای اهل کوفه یه رحمی این طفل جان ندارد 🏴خواهد که آب گوید اما زبان ندارد 🏴دیشب به گاهواره تا صبح ناله میزد 🏴امروز روی دستم بنگر توان ندارد 🏴هنگام گریه کور شد تا اشک خود بنوشد 🏴اشکی تر کند لب دور دهان ندارد 🏴ای حرمله مکش تیر یک سوفه کرد کمان را 🏴یک برگه گل کتاب، تیر و کمان ندارد 🏴حسین غریب حسین غریب ثارالله 🏴حسین غریب حسین غریب ثارالله 🎤🎤 سید مهدی میرداماد یا
شور حاج محمدرضا بذری عمه ی سادات عنایت کند عمه جان عمه جان قسمت ما سوختگان غمش عمه جان عمه جان بعد زیارت شهادت کند عمه جان عمه جان منو اون ابرم که از غمش میبارم من اون رودم که میل دریا دارم به اسم بی بی زینب حساسم من برا حرمش جونم رو میذارم (عمه جان زینب)2 دشمن حیدر کمین میخورد عمه جان عمه جان مهر تباهی به جبین میخورد عمه جان عمه جان نگاه چپ سمت حرم کرده و عمه جان عمه جان به دست عباس زمین میخورد عمه جان عمه جان همه جان بر کفان ثارالله ایم به عشق شهادت توی این راهیم به سر سربند یا زینب بستیمو فدایی زینب سلام الله ایم (عمه جان زینب)2 به صورت کبود مادر قسم عمه جان عمه جان به خون حنجر برادر قسم عمه جان عمه جان خیال تسخیر حرم را عدو عمه جان عمه جان به گور می برد به حیدر قسم عمه جان عمه جان بذار تا آخر نوکرتون باشم بزار که من هم شهیده این راه شم به خون مدافعان حریمت نذار لحظه ای ازتون جدا بشم به اذن و مدد شیر زن کرببلا زینب کبری یا حسین. .
تک /حاج محمدرضا بذری ذکر علی الدوام شاه السلام من غلاممو همه اجدادم غلام تا زنده ام آقا صبح و ظهرو شام سمت کربلا می ایستم میدم سلام دلبر سلام سرور سلام ای سایه ی محشر سلام صاحب حرم تویی سایه ی سرم تویی من نوکرم حسین شاه کرم تویی (رباب من ارباب حسین این نوکرو دریاب حسین)2 من اهل کربلام باتو آشنام من مریض عشقتم اسم تو دوام مقیم روضه هام دلخوشم آقام عمریه ریزه خوره آقام اما م رضام سلطان سلام جانان سلام ای صاحبه میران سلام من جلد گنبدم آقا نکن ردم کرب و بلایی از سلطان مشهدم (سلطان علی موسی الرضا)2 این جرف آخره که تا به محشره جونمو میدم کسی سمت حرم نره شیعه ی لشکره عبد حیدره سرمون فدا سره علیا مخدره علی قوتم علی قیمتم شاکی شده رگ غیرتم از خون زره به تن مجنون و بی کفن سرباز زینبم نذر امام حسن (زینب مدد)2
يا ابا عبدالله الحسين حسين فاطمه سلام حسين مصطفي سلام حسين مظلوم علي شهيد کربلا سلام اون که مي گفت تو کربلا خيمه هاتو آتيش زدند نگفت کجا به بچه ها زخم زبون و نيش زدند اون که مي گفت يه دختره آتيش به دامن روديده نگفت تو اون صحرا چرا راه نجف رو پرسيده اون که ميگفت زينب تو رگ بريدت رو بوسيد نگفت ميون نيزه ها فقط سر تو رو مي ديد اون که مي گفت ديده بوده گوش يکي خون مي چکيد نگفت کجا سيلي زدو گوشوارشو گرفت کشيد اون که مي گفت انگشت تو از بدنت جدا شده نگفت که انگشترتو غنيمت کيا شده اون که مي گفت يه زنجيري به گردن علي ديده نگفت کجا با خطبه هاش بساط ظلم رو کوبيده اون که مي گفت بچه هاتو با تازيانه مي زدند نگفت دليلشون چي بود با چه بهونه مي زدند مي خوام بگم که ماجرا ازاونجايي آب مي خوره که ظالم اولي گفت علي بايد کنار بره اون روزي که حسين من مادرتو کتک زدند کينه خيبري رو با قباله فدک زدند اون روزي که آتش کين بر در خونتون نشست برادرت قربوني شد پهلوي مادرت شکست اون روزي که دست علي بسته بود و تو کوچه ها فاطمه شو کتک زدند جلوي چشم بچه ها اون روزي که خونتونو به شعله ها در کشيدند تخم نفاق و کينه رو ميون امت پاشيدند مي خوام بگم بعد تو باز خيل خوارج اومدند اونايي که مادرتو زدند دوباره اومدند دلم دیگه راضي نشد دست خالي پا بکشيم اوني که زينب کشيده يه خوردشم ما بچشيم زينبي که تو ازدواج مي گفت يه شرط خوب دارم هرجا حسين من بره منم بايد باهاش برم زينبي که بعد دو روز اومد پي تو قاصدش حق داره بعد مرگ تو شوهرشم نشناسدش اون که وصيت تو رو همش به جون و دل خريد يه دخترت گم شده بود ميگن تا صبح پي اش دويد ميخوام بگم خواهر تو خيلي مصيبت کشيده بطوريکه همه ميگن قامت زينب خميده زينبي که هرجا مي رفت یا هرکجا پا مي گذاشت جبرئيل هم مي يومد و بالهاشو اونجا مي گذاشت زينبي که اگه يه روز ميخواست پيش بابا بره هاشمي ها جمع مي شدن دخت علي تنها نره زينبي که مي رفت بقيع سر بزنه به مادرش مدينه رو قرق مي کرد ابو فاضل با لشکرش زينبي که اگه يه روز اراده سفر مي کرد حسين شو صدا مي زد عباس شو خبر مي کرد زينبي که اگه يه وقت سوار مرکبي مي شد زانوي عباس علي رکاب زينبي مي شد حالا بايد سفر کنه با بچه هاي بي پناه گاهي مي ره تو علقمه دور ميزنه تا قتلگاه شايد مي خواد براي تو پيراهني پيدا کنه شايد مي خواد داد بزنه عباسشو خبر کنه اگه يه روز نمي ديدت مريض مي شد توی خونه بي تو کجا داره بره مي خواد همينجا بمونه دلش مي خواست جاش بزارن تنها تو اون دشت بلا ولي يهو يه دختري داد مي زنه عمه بیا می خوام بگم دختر تو درد و بلا کم ندیده تو بچه ها هیچ کسی رو مثل رقیه ندیده میگن یه جا خرابه بود خرابه ای تو شهر شام گریه می کرد و هی می گفت عمه بریم پیش بابام آخه می خوام حرف بزنم درد و بلا مو بهش بگم شکایت این مردمو پیش بابا جون ببرم با التماس به خواهرت میگفت بگو بابا بیاد گفتم باید کاری کنی دیگه دلش بابا نخواد سر تو رو تو ظرفی که یه پارچه روش کشیده بود بردن جلوش گذاشتنو رنگ همه پریده بود هی می گفت من نمی خوام عمه گرسنه ام نیست وقتی یه خورده بو کرد فهمید که ماجرا چیست سرو گذاشت رو دامنش ناز غریبونه می کرد با دستاشون گیسوهاتو یکی یکی شونه می کرد می بوسید هی نازت می کرد با دستای ناز و لطیف قصه رنجشو می گفت از اون جماعت کثیف بابا همین که رفتی و اسب تو بی تو باز اومد یهو دیدیم از هر طرف یه عالمه سرباز اومد این بار به جای شمشیرا با نیزه حمله ور شدند وقتی که دور شدند دیدیم خیمه ها شعله ور شدند خیمه ها که آتیش گرفت تو داشتی ما رو می دیدی وقتی منو سیلی زدند تو هم صداشو شنیدی خیمه ها رو سوزوندن و هرکی یه جا فرار می کرد طفلکی عمه مون بابا نمیدونی چیکار می کرد هر بچه ای به یه طرف از ترس دشمن می دوید عمه به دنبال همه بیشتر پی من می دوید یه بار که رفت تو خیمه ها داداش علی رو بیاره فریاد کشید رباب بیا علی دیگه نا نداره یه زنجیری آوردند و بستند به گردن داداش از بچه ها هرکی که بود این زنجیرو بستن به پاش تو کاروان جلو جلو سرها رو نیزه ها می رفت پشت سر داداش علی جلوی بچه ها می رفت اگه می خواست که تند بره بچه ها ناله می زدند طفلکی تا یواش می کرد با تازیانه می زدند یه شب شنیدیم سر تو خولی به خونش می بره فرداش دیدیم سیاه شدی موهات پر از خاکستره بعد شنیدیم یه راهبی سر تو رو اجاره کرد یه تشت زر بود با گلاب هی تو رو شست و گریه کرد بعده یه مدتی سفر بابا به کوفه رسیدیم شهری که از مردمونش زخم زبونا شنیدیم میخوام بگم کوفه کجاست بگم ز کار مردمش عمه می گفت پسر عموت مسلمو اینجا کشتنش عمه می گفت اینا به تو نامه نوشتند که بیا بعد اومدند جلوی تو صف کشیدند تو کربلا عمه می گفت گفته بودند بری بشی امیرشون تو رو که تشنه کشتن و ما هم شدیم اسیرشون تو اون جماعت کثیف هیچکس به فکر ما نبود پامون تاول می زد ولی کسی به فکر ما نبود با شلاقهای چرمیشون گاه
ی به ما سر میزدند عمه مارو بغل می کرد عمه رو بیشتر می زدند یکی میگفت خارجین یکی می گفت جلو نرین یکی می گفت حقشونه یکی می گفت سنگ بزنین یکی دیدم یه عالمه سنگ درشت تو دامنش می گفت که هر کی بزنه حتما بهشت می برنش یه پیر مرد اومد جلو زل زد تو چشمای داداش گفت هرکی که کافر بشه ظالم می شه اینه سزاش داداش علی گفت پیرمرد بگو بینم مسلمونی آیا رسولو می شناسی از دخترش چی می دونی اگه علی رو می شناسی فاتح خیبر وحنیف حسین ز زهرا و علی منم علی ابن حسین اون پیر مرد گریش گرفت گفت آقا جون ببخشیدم آره علی رو می شناسم باور کنید نفهمیدم گفت که می خوای دعات کنم یه پارچه تمیز بیار ببند زیر این آهنا رو زخم گردنم بذار یکی یه تیکه نون آورد انداخت و گفت مال گداست عمه صدا زد بی حیا این اهل بیت مصطفی ست وقتی که عمه گفت سکوت زنگوله هام صدا نکرد کسی دیگه جیک نمی زد سنگم کسی رها نکرد عمه می گفت ای کوفیا خنده بسه گریه کنید ننگ به دامن شما شما که پیمان شکنید کی بود نوشت خسته شدیم از ستم و ظلم یزید حالا به دور بچه هاش جمع شدید و کف می زنید کی بود نوشت اگه بیای همه می شیم فدای تو تمام هست و بودمون را می ریزیم به پای تو بگم از این شام بلا می خوام بگم مصیبتش عمه رو پیر کرده بابا عمه رو پیر کرده بابا ما رو تو شهر چرخوندنو جماعتم کف می زدند زنها روی پشت بونا با هلهله دست می زدند از خوشحالی دست می زدند گفتند بیاید مسلمونا کافرا از راه رسیدند یهو دیدیم جماعتی به سمت ما می دویدند سر تو رو برداشتنو به دور هم می چرخیدند جلوی چشم بچه ها با هم دیگه می رقصیدند تو کوچه ها بردنمون مردم تماشا بکنند خواستن که هتک حرمتی به آل طه بکنند فحش به علی می دادن و تبریک به هم می گفتند چشمای رزل و پستشون دایم به ما می دوختند وقتی می گفتیم نکنید نگهبانا میومدند دمبالمون می کردنو با شلاقاشون می زدند اینجا پر نامحرمه وگرنه پیراهنمو در می آوردم ببینی کبودیای تنمو بابا جون این خواهرتم مثل خودت دلیرو بود میخوام بگم تو سینه اش انگار دل یه شیرو بود یهو دیدیم فریاد کشید ای برده زادگان پست ای که لیاقت شماست یزید میمون باز مست ای آل بوسفیان مگر نشینیده اید از ثقلین چرا به نیزه می برید راس برادرم حسین ای ننگ و ذلت به شما با چشم ساز فطرتین با گلستان مصطفی با بوستان عترتین فریا کشید بیخبرا چرا باید چنین باشه یک ولد حرامیو امیر مسلمین باشه بابا یه مطلبی می خواد قلبمو از جا بکنه ترسم اینه اگه بگم عمه باهام قهر بکنه بهت می گم یواشکی می خوام گوشاتو وا کنی عمه اگه گفت چی می گه یادت باشه حاشا کنی عمه رو که تو می شناسی با اون حیا و غیرتش چادرشو کشیدنو سیلی زدند تو صورتش حالا که اومدی پیشم حالا که مهمونی شده می گم چرا عمه سرش شکسته و خونی شده نه که فقط فهش دادنو نه که فقط کتک زدند تو مجلس شرابشون به زخممون نمک زدند صبح همگی تو کاخ شاه یه چوب دیدیم دست یزید جلوی چشم بچه ها یه کاری کرد پست پلید عمه دیگه طاقت نداشت روشو به بچه ها کنه سرو به چوب محفلش زد که یزید حیا کنه درد و دلای دخترت دل جماعت رو سوزوند حتی صدای گریه بعضی رو آسمون رسوند رقیه که تو دامش هم صحبت سر تو بود یه جورایی نازت می کرد انگار که مادر تو بود نمی دونتم دختر تو چطور نگاش کرده بودی فقط می گم که با چشات انگار صداش کرده بودی می خوام بگم تو خرابه سکوت غمباری نشست همه دیدن یواش یواش رقیه چشماشو می بست دختر شیرین زبونت دیگه ساکت نشسته بود انگار یه بغض سنگینی راه گلوشو بسته بود بچه ها دورش اومدند درد دلاش تموم شده بلبل اهل بیت ما چرا دیگه آروم شده یکی می گفت این طفلکی از بسکی سختی کشیده حالا دیگه خسته شده چشماشو بسته خوابیده یکی می گفت بچه دیده جواب نیومد از باباش لابد دلش شکسته و خواسته قهر کنه باهاش سکینه گفت خواهر من اصلا به فکر خواب نبود فقط می خواست حرف بزنه منتظر جواب نبود ربابه اومد کنارش نشست و گفت عزیز من بابا داره گوش می کنه غصه نخور تو حرف بزن زینب اومد جلوترو دستی کشید روی سرش گفت عمه جون هیچ بابایی قهر نمی شه با دخترش اگه بابات ساکت شده واسه اینه که گوش می ده چشماتو وا کن گل من عمه به قربونت بره میگفت یه نانجیب می گفت من بلدم چیکار کنم شلاقشو کشید و گفت می خوای اونو بیدار کنم یکی که دید اون بی حیا دستشو پس نمی کشه یواشکی گفت تو گوشش بچه نفس نمی کشه