#رازمهم🌷
#امامشناسی۲۸
#برگاول🪴
همهي فقيهان و فيلسوفان فرقهها جمع شدند. مأمون نيز به مجلس آمد و در ميان آنها بر پشتي بزرگي تکيه داد. امام هم کنار او نشست.
يکي از دانشمندان به نمايندگي از ميان جمع برخاست و به امام گفت: «مقام امامت براي کسي که مدعي آن است از چه راهي ثابت ميشود؟»
امام پاسخ داد: «با تصريح پيامبر و دلايل ديگر ثابت ميشود.»
دانشمند پرسيد: «دلايل درستي امامت چيست؟»
امام گفت: «در علم و استجابت دعاي او.»
دانشمند دستي به ريش خود گرفت و پرسيد: «شما چگونه از حوادث خبر ميدهيد؟»
امام پاسخ داد: «براساس عهدي که بين ما و رسول خدا وجود دارد!»
دانشمند گفت: «شما از دلهاي مردم چگونه خبر ميدهيد؟»
امام به طمأنينه پاسخ داد: «آيا اين سخن پيامبر به شما نرسيده است که فرمود: «مراقب فراست و تيزهوشي مؤمن باشيد! چرا که او به کمک نور خدا نگاه ميکند؟»»
دانشمند نگاه کوتاهي به بقيهي دانشمندان انداخت و گفت: «آري، اين سخن به ما رسيده!» امام گفت: «هيچ مؤمني نيست مگر اين که داراي هوش تيز و سرعت انتقال است و با نور خدا به اندازهي ايمان و بصيرت و شناختش به اشياء نگاه ميکند. خداوند هم در وجود امامان آنچه را که در ميان همهي مؤمنان گسترانيده جمع کرده است.»
#امامشناسی
#رازمهم
#معجزه
#آقاجانسلام
#عاشقانِامامرضا
@emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
#رازمهم🌷
#امامشناسی۲۸
#برگدوم🪴
هيچ کس چيزي نميگفت. همه ماتشان برده بود به امام که ادامه داد:
«خداوند در آيهي 75 سورهي حجر ميفرمايد: «در اين سرگذشت عبرتانگيز (عذاب قوم لوط) براي هوشياران نشانههايي است!» نخستين کس از بين هوشياران، پيامبر (ص) بود. سپس اميرمؤمنان علي (ع) و پس از آن حسن (ع) و حسين (ع) و امامان و فرزندان حسين (ع) تا روز
قيامت!»
در اين ميان مأمون فوري پرسيد: «اي اباالحسن! بر بيان خود بيفزا و بيشتر ما را بهرهمند کن و خصيصهي امامان را که خداوند عطا فرموده بر شمر!»
دانشمندان با تکان دادن سرهاي خود، حرفهاي او را تأييد کردند. امام گفت: «خداوند ما را با روحي که از جانب اوست تأييد ميکند. آن روح، پاک و مقدس است و از فرشتگان نيست. همراه هيچ يک از پيشينيان نبوده. فقط با پيامبر اسلام و با ما امامان است. آن روح، امامان را تأييد و موفق ميسازد و آن، ستوني از نور بين ما و خداي بزرگ است.»
#امامشناسی
#رازمهم
#معجزه
#آقاجانسلام
#عاشقانِامامرضا
@emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
#رازمهم🌷
#امامشناسی۲۸
#برگسوم🪴
حاضران شگفتزده شدند. امام همچنان سخن ميگفت. مأمون خود را جمع و جور کرد و بلندتر از قبل گفت: «به من خبر رسيده که گروهي در حق شما غلو و زياده روي ميکنند و مقام شما را از حد و مرز خود بالاتر ميبرند.»
امام نيم لبخندي زد و گفت: «پدرم از پدرانش تا رسول خدا نقل کردند که فرمود: «مرا زيادتر از شايستگيام بالا نبريد زيرا خداوند قبل از اين که مرا به پيامبري بپذيرد به عنوان عبد (بنده) پذيرفت.»
سپس دو آيه از سورهي آل عمران قرائت کرد و ادامه داد: «امام علي (ع) فرمود: «دو گروه در مورد من به هلاکت رسيدند و من بيتقصيرم. دوست تندرو و دشمن افراطي. و من در پيشگاه خدا از کسي که در حق ما زيادهروي کند بيزارم؛ مانند بيزاري عيسي (ع) از مسيحيان افراطي که در آيههاي 116 و 117 سورهي مائده و آيهي 172 سورهي نساء و آيهي 75 سورهي مائده آمده است.»
#امامشناسی
#رازمهم
#معجزه
#آقاجانسلام
#عاشقانِامامرضا
@emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
#رازمهم🌷
#امامشناسی۲۸
#برگچهارم🪴
سؤال و جوابها بيشتر شد. امام بيمعطلي اما آسوده خاطر به آنها جواب داد. همه غرق در تعجب بودند. ديگر هيچ کس حرفي نميزد. مأمون دوباره سؤال پرسيد و جواب گرفت. صورتش سرخ شد و ته دلش لرزيد. حس کرد اگر بيشتر بپرسد دودمانش برباد ميرود.
پس برخاست و گفت: «اي اباالحسن! خداوند مرا بعد از تو زنده نگذارد! سوگند به خدا علم درست تنها در نزد تو و خاندان تو است و اکنون علم پدرانت به تو رسيده است. خداوند از اسلام و مسلمانان به تو جزاي نيکي بدهد!»
امام برخاست. دانشمندان برخاستند. امام خداحافظي کرد و تنها به طرف خانهي خود به راه افتاد.
حسن بن جهم پا تند کرد تا به امام رسيد. ذوقزده پرسيد: «اي پسر رسول خدا! شکر و سپاس خدا را که شايستگي شما بروز کرد و مأمون احترام شاياني از شما کرد و گفتارتان را پذيرفت.»
امام که افسوس ميخورد پاسخ داد: «اي پسر جهم! احترامهاي مأمون، شما را فريب ندهد! او به زودي با زهر مرا ميکشد! اين حرف بين من و تو يک راز بماند. اين عهدي است از رسول خدا به من. تا زندهام آن را به هيچ کس نگو!»
حسن بن جهم، افسرده و بهتزده ايستاد. مانده بود که چه بگويد؟
پایان
#امامشناسی
#رازمهم
#معجزه
#آقاجانسلام
#عاشقانِامامرضا
@emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊