هدایت شده از بهشت ثامن الائمه (ع)
📒روایتی مادرانه از روزهای آخرسال/ به قلم اعضای موسسه بهشتثامنالائمه
مثل آخرین روزهای سال درگیر اتمام کارهای روزانه بودم. زن خانه بودن سخت است. همیشه باید حواست به همه چیز باشد. همیشه کاری برای انجام دادن داری. همیشه باید حالت خوب باشد و خودت را شادترین و قوی ترین زن جهان نگهداری، چون خانه همواره بر مدار حال تو میچرخد.
میدانستم که امسال ماه مبارک با عید نوروز همراه شده و فرصت کمی است برای مسافرت رفتن.
به همین خاطر شاید، حتی گوشههای تاریک ذهنم هم خیال مسافرت را در خود نمیپروراند.
مثل رسم هر ساله صندوقهای کوچک صدقهای که جمع آوری کرده بودیم را ریختیم کف قالی کوچک کنار اتاق خواب. تنها جایی بود که نور لامپ کوچکی سوسو میکرد و میتوانستی جایی را ببینی. همیشه موقع خواب بچهها اگر بنای انجام کاری داشتم که نیاز به نور بود همین جا مینشستم. داشتم روزم را با خودم مرور میکردم و ورقههای اسکناس و سکههایی که برای خانوادههای نیازمند جمع آوری کرده بودیم، میشمردم.
یاد مکالمهای مرا با خود برد. همان زمان که مشغول کارهای خانه بودم. صبح را می گویم. از حرم بود. یکی از اقوام نزدیکمان دو روزی بود که مشهد بودند. میگفت جایتان خالیست. حرم خلوت است. نزدیک روز آخر که میشویم شلوغ و شلوغتر میشود. میگفت این سومین سال میشود که لحظه سال تحویل حرم هستم. میگفت آن سالهایی که با آقا امام رضا آغاز شده همیشه سالی پر از خیرو برکت برایش بوده.
با حسرت و آهی از عمق وجودم گفتم:(آآآآآه! آرزو دارم یک سالی لحظه تحویل سال آنجا باشم.)
این را گفتم و میدانستم که آرزویی است و حداقل در این سال نشدنی است.
از صدای بهم خوردن چند سکه که دختر کوچکم را بیدار کرده بود از فکر وخیال بیرون پریدم و سریع به سراغش رفتم تا آرامش کنم.
برگشتم پی جمع و جور کردن صدقات. تمام که شد،گفتم بگذار گذری به گوشیم بندازم شاید خبری باشد. انگاری بود.
برایم فایلی ارسال کرده بودند. نگاهی کردم. (هواپیمایی ..... تاریخ ۲۹ اسفند ماه ... ساعت حرکت ۱۶ ....)
برق از چشمانم پرید. نمیدانستم چه کنم. پرسیدم.گفتند امروز هرچقدر در سایتها بالا وپایین چرخیدم خبری از بلیط یا هتل نبود. بعد از اتمام مکالمه شما یک تماسی گرفتم و همه چیز هماهنگ شد. واقعا در بهت و حیرت بودم. نگاهی به عکس گنبد امام مهربانم انداختم. اشک در چشمانم حلقه زد، از عمق وجودم جایی نامعلوم اشکها بی امان سرازیر میشد و من، خودم را در حرم میدیدم. هزاران بار شکر کردم. از شوق و هیجان تا صبح نتوانستم پلکهایم روی هم نگه دارم. هرچند خسته میشدم اما انگار تمام شادی عالم را به دلم سرازیر کرده باشند.
بیدار شدم و با سرعت نور وسائل جمعمیکردم و کارهای خانه را راست و ریست. مادرهمسرم آمدند منزلمان. تعارفی کردم که من ناهار میپزم در خدمت باشیم. گفتند:(باشه، هرچه پختید ماهم میخوریم.) دو نفر بودند. رفتم برنج بردارم به خودم نهیب زدم که های فلانی، تعارف دروغ هم دروغ هست. اگر گفتی قطعا باید میدانستی که ممکن است مهمان شوند. پس برای رضای خدا غذارا حاضر کن. مثل آقای مهربانی قلبت بزرگ باشد و دستت دریا. وقت تنگ بود و کار بسیار. دست تند کردم و کارها به موقع تمام شد. ناهار را خوردیم و حرکت کردیم.
به موقع بود همه چیز. سوار شده بودیم و در پوست خودمان نمیگنجیدیم. از سوالات فراوان دختر در مورد هواپیما و پرواز کلافه نشدم و شوق دیدار یار مرا آرامترین فرد جهان کرده بود.
هواپیما از زمین کنده شد و دل ما هم. حدود ۱۵ دقیقهای بود که در آسمان میچرخیدیم. کمی برایم عجیب بود. سوال کردم که :(چرا همش میچرخه این؟ مگه یه چرخ نمیزد میرفت تو خط اصلی پرواز؟؟ این چرا همش میچرخه؟؟") برای همه سوال شده بود.
کمی بعدتر صدای خلبان از بلندگوهای کوچیک خارج شد که:(مسافرین عزیز هواپیما دچار نقص فنی شده و من نمیتونم مسیریابی کنم. من با تمام شرمندگی اعلام میکنم که تمام تلاشم رو کردم اما امنیت پرواز از همه چیز مهمتره. به فرودگاه مهرآباد برمیگردیم. نگران نباشید فرود امنی رو خواهیم داشت)
#ادامه_دارد
🆔 @beheshtesamen
23.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فرهنگی پر ماجرا!
چیزی به محرم نمونده بود و هنوز کار های فرهنگی تموم نشده بود، استرس چشم های مسئولین فرهنگی رو احاطه کرده بود...
یکی از مسئولین فرهنگی که از قضا ۱۵ سال سن بیشتر هم نداشت، دائما گریه میکرد و هر یک جمله که میگفت قطره ها اشک از چشم هاش میریخت و دائما میگفت: نکنه شرمنده امام حسین (ع) بشم!😭
خلاصه، یه روز وسط این گریه ها گفت، یعنی میشه امام حسین (ع) جورش کنه؟؟؟
فردای همون روز، به طور عجیبی، همهی رفقاش با تمااام مشغله هاشون جمع شدن تا تزئینات رو آماده کنن...
شاید باورتون نشه ولی مسئول اجرایی با اون همه دغدغه هم رفته بود کمک مسئول فرهنگی!😅
روز هیات هم که همه بچه ها جمع شدن و دست به دست هم دادن، و نتیجهاش شد این تزئینات زیبا که شما فقط گوشهای از اون رو دیدید...
خلاصه مطلب، این جمله هرگز از ذهن مسئول فرهنگی بیرون نمیره که،"امام حسین(ع)، هوای خادماشو داره!"
#ادامه_دارد
#واحد_فرهنگی
#پناهم_حسین_علیه_السلام
#کانون_فرهنگی_امام_مهربانی_ها
@emame_mehrabaniha
36.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
+"روضه که جای بچه نیست"
_کی گفته؟
من خودم شنیدم که میگن:
"زکودکی خادم این تبار محترمم"
#به_توان_ده
#قسمت_دوم
#ادامه_دارد
#کانون_فرهنگی_امام_مهربانی_ها
@emame_mehrabaniha
هدایت شده از بهشت ثامن الائمه (ع)
24.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
از یه عهد ساده شروع شد...
با عشق امام حسین، راهی شدیم به سفری که دل رو از زمین جدا میکنه.
این فقط یه سفر نیست...
یه قرار عاشقانست...
با صاحب دلها. 🕊️
#مواسات_با_حضرت_زینبس
#ادامه_دارد
#استان_البرز
#منطقهمصباح
@beheshtesamen