eitaa logo
کانون دخترانه امام مهربانی ها🇵🇸
606 دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
1.3هزار ویدیو
19 فایل
● محفل دختران امام رضایی ملارد● . امام رضایی می کنیم عاقبت این شهر را...🍃💚 قرار هفتگی مون چهارشنبه ها😍 . پرسشی،نکته‌ای،نقدی بود اینجا منتظرتونیم:👇 مسئول کانون @Fatemehmehmani8 ادمین @Admin_mehrabani
مشاهده در ایتا
دانلود
@noura128 Sibsorkhi-MiladImamHasan1400[02].mp3
زمان: حجم: 5.52M
🌸 میلاد امام حسن مجتبی (ع) 👤 حسین سیب سرخی 🎧 نقش سبز علم اومد، آقای بی حرم اومد @emame_mehrabaniha
کاش الان بقیع بودیم... موافقید؟🙂 کاش الان بقیع بودیم واسه غربتت اشک میریختیم... کاش الان بقیع بودیم شمع میشدیم و برای غم تو میسوختیم... کاش الان بقیع بودیم... (ع) @emame_mehrabaniha
انقدر از تو میگم،تا بالاخره خودم با همین دستام گوشه به گوشه حرمتو بسازم...💚 (ع) @emame_mehrabaniha
ای جانم😍😍😍 هیچی مثل این بیت حالمو خوب نکرد:) (ع) @emame_mehrabaniha
هدایت شده از بهشت ثامن الائمه (ع)
8.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کاش بودی کرببلا،کنار حرمم حرم داشتی حسن(ع) 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 @beheshtesamen
هدایت شده از بهشت ثامن الائمه (ع)
پرواز در خیال به چند سال بعد اتوبوس ایستاد. با مامان پیاده شدیم و مسئول کاروان گفت:(یک ساعت بعد جلوی باب‌القاسم) همهمه بین کاروان افتاد که یک ساعت برای این همه سال دوری. چه می‌شد کرد. کفش‌ها را به کشوانیه شماره ۶ دادم و از ورودی نسا، وارد شدم. صف طولانی بود ولی صلوات‌ مکرر زائرها، قابل تحمل‌ش می‌کرد. کم کم به خادمه‌ای با لباس‌های سبز و روسری سفید رسیدم. مامان را فرستادم جلو که اول او را بگردد. خادمه تا دید فارسی حرف زدم، مامان را بغل کرد، دست‌های مامان را گرفت. با اینکه مامان دوست نداشت ببوسد، بوسید و به فارسی دست و پا شکسته گفت:(خادمی‌! مدیون ایران!) مامان را گشت و مرا هم غرقه بوسه کرد و برای سلامتی قائد ما از جمع صلوات گرفت. فرش چسبیده‌ به در را کنار زدم و وارد صحن قاسم‌بن‌الحسن(عليه‌السلام) شدم. ۴ گنبد طلایی با پرچم‌های سبز زیر نور آفتاب تا عرش بالا رفته بود. هرکس می‌رسید قبل از سلام یک دل سیر روی سنگ‌فرش‌های سفید می‌افتاد و برای این همه سال دوری می‌گریست. به رسم این همه سال دلتنگی زمین را بوسیدم و سلام دادم به حسن‌بن‌علی، به علی بن حسین، به محمد بن علی و جعفر بن محمد(علیهاالسلام) کبوتر‌ها و قمری‌ها، دور چهار گنبد می‌چرخیدند و روی سقاخانه وسط صحن می‌نشستند. گرمای هوا تشنه‌ام کرده بود، هرچند چترها صحن حرم را پوشانده بودند و پنکه‌های آب‌پاش بی‌وقفه هوا را خنک می‌کردند. به سمت سقاخانه‌ رفتم و لیوان را زیر شیر آب گرفتم. آبی کدر داخل لیوان سرازیر شد. لیوان را با تردید به دهان گرفتم. آب طعم عسل می‌داد، در صحن قاسم‌بن‌الحسن (عليه‌السلام). از فکر و خیال بیرون آمدم و چه خیال شیرینی... تعبیر مےشود بہ خدا خوابهایمـاڹ روزے شود شرابِ عسـل، آبهـایماڹ گردد بقیـع و دور و برش یکسره حرم جانم فداے گـنبد اربـاب‌هـایمـاڹ به قلم یکی از اعضای مجموعه خانم قاسمپور 🆔 @beheshtesamen