eitaa logo
کانون دخترانه امام مهربانی ها🇵🇸
533 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
992 ویدیو
18 فایل
● محفل دختران امام رضایی ملارد● . امام رضایی می کنیم عاقبت این شهر را...🍃💚 قرار هفتگی مون چهارشنبه ها . پرسشی،نکته‌ای،نقدی بود اینجا منتظرتونیم:👇 مسئول کانون @E_hemmat
مشاهده در ایتا
دانلود
🕌 پنجم ماه مبارک 🤲اللهمّ اجْعَلْنی فیهِ من المُسْتَغْفرینَ واجْعَلْنی فیهِ من عِبادَکَ الصّالحینَ القانِتین واجْعَلْنی فیهِ من اوْلیائِکَ المُقَرّبینَ بِرَأفَتِکَ یا ارْحَمَ الرّاحِمین. 🔆خدایا قرار بده در این روز از آمرزش جویان وقرار بده مرا در این روز از بندگان شایسته وفرمانبردارت وقرار بده مرا در این روز ازدوستان نزدیکت به مهربانی خودت ای مهربان ترین مهربانان. 🔸 🔸 @Emame_mehrabaniha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ششم ماه مبارک 🤲اللهمّ لا تَخْذِلْنی فیهِ لِتَعَرّضِ مَعْصِتِکَ ولا تَضْرِبْنی بِسیاطِ نَقْمَتِکَ وزَحْزحْنی فیهِ من موجِباتِ سَخَطِکَ بِمَنّکَ وأیادیکَ یا مُنْتهی رَغْبـةَ الرّاغبینَ. 🔆خدایا وا مگذار مرا در این روز در پی نافرمانیت روم ومزن مرا با تازیانه کیفر ودور وبرکنارم بدار از موجبات خشمت بحق احسان ونعمتهای بی شمار تو ای حد نهایی علاقه واشتیاق مشتاقان. 🔸 🔸 @Emame_mehrabaniha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پانزدهمین روز ماه مبارک هم رسید، بنظرت چقد تونستی مهمون خوبی برای میزبانی خدا باشی؟ رفیق مهربونِ من! تا چشم به هم بزنی این ماه پر از نور هم تموم میشه و به قول سخنرانمون : دیگه ماهی مثل این ماه تو کلِ سال نیست که حتی نفس کشیدنتم عبادت باشه :) پس حسابی قدرشو بدون✨ 🌸@norolhoda_ir🌸
هدایت شده از بهشت ثامن الائمه
🕊کبوتری که آزاد شد. کبوتری سفید و چاق روی ریسه‌، نشسته بود. حتی تکان هم نمی خورد. اولین شب قدر بود و خادم‌ها از ظهر فرش‌ها را کف صحن پهن کرده‌ بودند. روی یکی از فرش‌ها، روبه روی همان ریسه‌‌ای که کبوتر نشسته بود، نشستم. دعای جوشن کبیر را از مفاتیح پیدا کردم. صحن انقلاب از جمعیت لبریز بود. کتاب‌های آبی حرم دست به دست بین زائرها می‌چرخید و (خلصنا من نار یا رب) بود که از در و دیوار حرم، بالا می‌رفت. دعای جوشن با صد فراز خوانده شد و کبوتر سفید هنوز چشم در چشم گنبد نشسته بود. ناراحت شدم که شب قدر، در حرم امام‌رضا، جای توبه و دعا فکرم روی یک کبوتر متمرکز مانده. خادمی با دسته‌ی جارو سراغ ریسه رفت. ریسه را تکان داد اما کبوتر فقط بال زد و دوباره تکان نخورد. اینجا بود که فهمیدم فقط فکر من درگیر کبوتر نیست. هرکس آن شب به گنبد صحن انقلاب نگاه می‌کرد، کبوتر را می‌دید و شاید به اینکه چرا کبوتر این همه ساعت یک جا نشسته، فکر می‌کرد. مداحی، سخنرانی و مراسم قرآن به سر هم تمام شد. پنج، شش ساعت بود که کبوتر نشسته بود. سحر شب قدر از راه می‌رسید، مراسم تمام شده بود و زائرها بر خوردن سحری از حرم بیرون می‌رفتند. کبوتر شروع کرد به بال زدن. پاهای کبوتر به ریسه‌ها گیر کرده بود. تمام این پنج ساعت او برای آزادی از بند، چشم در چشم گنبد نشسته بود. چادر نمازم را توی کیف گذاشتم و آماده‌ی رفتن شدم. چشمم هنوز به کبوتر بود. بی وقفه بال می‌زد. آنقدر بال زد که پایش از ریسه باز شد و رفت. هرکس توی صحن مانده بود، چشمش به کبوتر بود. کبوتر چندباری دور گنبد چرخید. بعد روی گنبد نشست و دیر زمانی تکان نخورد. ایامی بود که شهید حججی تازه شهید شده بود و شنیده بودم که چندی قبل از شهادت به حرم آمده بود. برای جدا شدن از ریسه‌های دنیا به امام مهربانی التماس کرده بود و زمانی نه چندان دراز خبر پروازش، چشم‌ همه را باز کرده بود. این کبوتر و التماسش برای آزادی بهترین خاطره‌ای بود که از شب قدر حرم برایم ماند. شاید این چند سحر باشد که به مقصد برسیم. 🌸 به قلم یکی از اعضای کانال بهشت‌ثامن‌الائمه 💐شما هم می‌توانید خاطرات‌تان را برای ما ارسال کنید. (خاطرات خادمی‌ها، اردوها، مشهد، امام رضا، شب قدر، هیات و...) 🆔 @beheshtesamen