#یادنامه
#دلنوشته
#بیاد دوست عزیزمون مرحوم شیخ هادی مرتضوی
💠بسم الله
✍دلنوشته
هادی طلبه با صفا و شوخ طبعی بود
تو کارهای جهادی و مسجد همیشه پیشقدم بود
از بلند صلوات فرستادن بگیر تا تعقیبات خوندن و نصب پارچه های مناسبتی اهل بیت علیهم السلام، توزیع چای و پذیرایی مراسمات، جارو زدن مسجد و جمع کردن مهرهای نماز همه را یه تن انجام می داد...
یه بار بهش گفتم آقای مرتضوی بچه ها صداشون زیاده، مراسم مسجد بهم نخوره؛ یکم ارومشون کن! با یه لبخند ملیحانه گفت: باشه اینا بچه های خودمونن براشون چای میآم ساکت میشن...
هر موقع طلبه ای را می دید عمامش بهم ریخته می گفت داداش جون خوبی بیا عمامتو درست کنم تو سربازی، سرباز امام زمان باید خوش تیپ باشه هذا تیجان الملائکه...
دو سال قبل با یکی از دوستان قرار بود برای اربعین تا مرز با هم بریم. هر جا توقف می کردیم می گفت صبر کنید من وضو بگیرم، بدون طهارت نباید کربلا رفت😭
دلش خیلی پاک بود و بی آلایش دوست داشت دستگیری دیگران کنه، یه روز بهش گفتم هادی چرا ایام کرونا نمیایی کمک بچه های بسیج محله، گفت من دیدم اینجا نیرو مکفیه رفتم نیروگاه... حتی ایام تبلیغی کرونا هم یکی از مساجد محروم نیروگاه می رفت. گاهی مورد معرفی میکرد و یه چیزایی براش جور میکردیم.
یه روز بهش گفتم یک مورد نیازمند از تهران بهم معرفی کردند میری تحقیق و تفحص گفت باشه، کمتر از یک هفته رفت شرایطشون از همسایه ها و کاسبها پرسید. گفت طرف نیازمنده نتونسته اجاره بده برگشته روستاشون تو همدان وسائلش هم گذاشته انبار یکی از همسایه....
گاهی باهاش شمالی حرف می زدم. یه بار گفت بوریم مزار شهید؟ گفت شمالیتم بد نیست. بوریم بوریم از شهدا مدد بگیریم....
✍آقایی، بسیج مسجد
🕌@emameaskarimasjed