🏴#مولایمن
▪️وارث خون خدا و پسر خون خدا
به خدا خون خدا منتظر توست بیا...
▪️صبح هم منتظر صبح ظهور تو بُوَد
روز ما و شب ما منتظر توست بیا...
▪️بر سر گنبد زرین حسین بن علی
پرچم کرب و بلا منتظر توست بیا...
#اللهمعجللولیکالفرج
تعجیل در فرج مولایمان صلوات
#شبتونمهدوی🌙
▪️شنیده ایم علامه ی امینی نویسنده ی کتاب الغدیر فرمودند:
🔸شب و روز #عاشورا، برای سلامتی امام زمان صدقه دهید،
چون قلبِ حضرت شان، اندوهناک جَدِّ غریب شان،حضرت سیدالشهداء علیه السلام است!...
🔸با خودم فکر می کنم:
صدقه، برای سلامتی شما کم است!...
ما، اگر زندگیمان را هم به طُفیلِ وجودی شما بدهیم، نمی توانیم
گوشه ای از سایه ی سَر بودن تان را جبران کنیم!...
جان "من بلاگردان تو"دوست نداریم برای لحظه ای، گُلِ وجودتان پژمرده گردد!...
🔸می گویند: دوست، به دردِ لحظه های سخت می خورد!... دردَت به جانم؛ صدقه سَرِ شما،جانم را هدیه می کنم!...
و هر روز برایتان صدقه می دهم!...
یک روز و دَه روز، بهانه است!...
🔅وارثِ تنهای بی نشانی ها!...
🏴آجرک الله یا صاحب الزمان
فی مصیبه جدک الحسین(علیه السلام)!...
#امام_زمان #امام_حسین
#مولا_جانم
🍁تقصیر ماست اینکه بیابان نشین شدی
محروم مانده ایم ز درک حضور یار...
🍁ما از چه نیستیم شب و روز یاد تو؟!
وقتی که هست أفضل أعمال انتظار...
#امام_زمان
تعجیل در فرج مولایمان صلوات
♨️داستان سید عبدالکریم کفاش
سید عبدالکریم کفاش شخصی بود که مورد عنایت ویژه #امام_زمان قرار داشت و حضرت دائماً به او سر می زد.
روزی حضرت به حجره کفاشی او تشریف آوردند در حالی که او مشغول کفاشی بود. پس از دقایقی حضرت فرمودند: «سید عبدالکریم، کفش من نیاز به تعمیر دارد ، برایم پینه می زنی؟»
سید عرض کرد: آقاجان به صاحب این کفش که مشغول تعمیر آن هستم قول داده ام کفش را برایش حاضر کنم، البته اگر شما امر بفرمائید چون امر شما از هر امری واجب تر است، آن را کنار می گذارم و کفش شما را تعمیر می کنم. حضرت چیزی نگفتند و سید مشغول کارش شد.
پس از دقایقی مجدداً حضرت فرمودند: «سید عبدالکریم! کفش من نیاز به تعمیر دارد، برایم پینه می زنی!؟»
سید کفشی را که در دست داشت کنار گذاشت، بلند شد و دستانش را دور کمر مبارک حضرت حلقه زد و به مزاح گفت : قربانت گردم اگر یک بار دیگر بفرمایید "کفش مرا پینه می زنی" داد و فریاد می کنم آی مردم آن امام زمانی که دنبالش می گردید، پیش من است، بیایید زیارتش کنید !
حضرت لبخند زدند و فرمودند: «خواستیم امتحانت کنیم تا معلوم شود نسبت به قولی که داده ای چقدر مقید هستی.»
📚 کتاب روزنه هایی از عالم غیب؛ آیت الله سید محسن خرازی