#شعرمهدوی
ای که از امدن منجی حق با خبری
تا به کی از گنهت در دل خود بر حذری
گشته چشمان همه منتهی بر روز ظهور
باز چنین غافل از این روز بزرگ می گذری
حالِ دنیا بنگر نیست که جز جنگ و جدل
اتش و زلزله و سیل به یک خون جگری
شیعه از ظلم شده در پی منجی زمان
کی چنین روز شده شیعه بدین در به دری
در یمن یار یمانی به مدد اماده است
در پی یاریِ زمان گشته یار دگری
لشکر دون بنگر در پی کشتار بزرگ
سوی کعبه شده اند سیصدوسیزده نفری
نادم از دیدن اوضاع به تب و تاب فتاد
همچو حرّ گشته پشیمان ز گناه بشری
🍃#شعرمهدوی
سـرم را می گذارم در خـیـالـم من به درگاهـی
بـه امــیــد نگـاهـی کـو ، بـرون آیـد ز درگاهـی
به هر جـمـعـه نگاهـم سـوی ره باشـد که او آید
چو سیلی اشک من آید ز چشمانم به همـراهی
به شوق دیدن رویش روم هر جا که شاید من
درون خـیمـه اش یابـم گلـم را در سـحـرگاهـی
بـیـا دست مـرا گیـر ، ای عـزیـز بـهـتـر از جـانـم
رهـان تو یوسـف روحم به لطفـت از تـه چاهـی
توئی حاضر منم درچاه غیبت میخورم حسـرت
دعـا کـن تا کـه یابـم من بـرون رفتی از آن راهی
اگـر گـویـم غـم هجران فـزون گـردد غـزلخـوانی
مفصلخوان ازین مجمل کهگفتم شعرکوتاهی
بسـوزم من بسـی جانا ز هـجـرانـت نگاهـی کن
خــریــدارم بـشــو آقـا بــه ســوز دل بـه یک آهـی
چه خوش باشـد اگـر گـردد محـرّم مـاه پـیـدائـی
تو یـابی در جهـان آیـا چو ماه خون مگـر ماهـی