eitaa logo
منتظران ظهور
25.2هزار دنبال‌کننده
10.7هزار عکس
10.7هزار ویدیو
177 فایل
💠کپی مطالب حلال میباشد لطفاً از صلوات برای سلامتی و تعجیل در فرج مولایمان امام زمان علیه السلام فراموش نشود💠 دوستان عزیز تبلیغات که در کانال قرار میگیره نه تایید میشه نه رد میشه ❌❌ جهت فقط تبلیغات 👇 https://eitaa.com/joinchat/3119186409C93601e6c26
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام صبحتون معطر به ذکرصلوات برمحمدوآل محمد(صلی الله علیه و آله وسلم)🌷 به رسم ادب هرصبح: السلام علی رسول الله وآل رسول الله❤️ السلام علیک یابقیة الله فی ارضه(عج)❤️ السلام علیک یااباعبدالله الحسین❤️ السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا❤️ السلام علیکم جمیعاو رحمت الله و برکاته💐 و لعن الله علی اعدائهم اجمعین...🔥 ⬇️⬇️ https://eitaa.com/joinchat/2182676614C2c2ec1c207
♥️ هرچند که دیدگانم به راه آمدنتان سپید شد ... هرچند قلب خسته ام در آرزوی دیدارتان شرحه شرحه شد ... هرچند در رویای مداوم ظهورتان پیر شدم ... اما ایمان دارم که یکی از همین روزهای سبزِ نزدیک ، بازمی گردید ... و من تمام رنج یتیمی رو در بهشت معطر ظهورتان از یاد می برم ... 🌤 ⬇️⬇️ https://eitaa.com/joinchat/2182676614C2c2ec1c207
🌼منتظران ظهور 🛑 به خاطر اینکه اهل طاعت و عبادتید، سر منت نذارید! ✍بعد از آنکه حضرت ایوب و مصیبت ها و آزمایش های سخت گرفتار شد، گروهی به دیدار او رفتند و با شگفتی به او نگاه کردند و گفتند: 🔰این چه بلاییست که ایوب به آن دچار گردیده است؟ ✍کسی گفت: خدا لابد به سبب گناهی که آن را از دیگران مخفی کردی به این بلا مبتلا شده اید،آن عمل را به ما بگویید؟ 🌹ایوب دل شکسته از این حرفا به محراب رفت و گفت: خداوندا اگر مجلسی به محاکمه مقرر داشتی در پیشگاه تو حجت خود را ابراز می‌کردم... 🛑آنگاه ابری پدید آمد و پروردگار در آن به تکلم درآمد که: حجت خود را بازگو! 🍃 ایوب گفت: خدایا تو میدانی که پیوسته در میان اوامر تو دشوار ترین آنها را انتخاب کرده و انجام می دادم و همواره به شکر و تسبیح تو مشغول بودم.... ✍باز ابر با هزاران زبان ندا آمد که: با آن که مردم در غفلت و بی‌خبری بودند چه شد که تو در آن زمان به حمد و سپاس و عبادت می پرداختی؟! 🔆مگر تو را با بقیه مردم چه تفاوتی بود؟ 💥جز این بود که توفیق و لطف الهی شما شامل حال تو شد که در بین خلق گمراه و گناهکار در اندیشه ذکر خدا و عبادت شدی؟؟ 🌟آیا چیزی جز دستگیری و رحمت ما در کار بوده؟حال کاری را که از ما و به توفیق ما بوده بر ما منت می گذاری؟ این ماییم که شایسته منت گذاری بر تو هستیم... 🔆ایوب مشتی خاک از زمین برداشته و بر دهان خود افکند و عرض کرد: خدایا به هر مصیبتی که فرمایید سزاوارم و هر مکافاتی کنی مستحقم.. آری تو بودی که توفیق دادی... 📕استعاذه دستغیب ص ۲۳ 🍃🌹🌸🍃🌹🌸🍃🌹🌸🍃 ⬇️⬇️ https://t.me/joinchat/QK1TVHnfoCxFslU0
اگر مادر نباشد زندگی نیست به خورشید فلك تابندگی نیست خدا عشق است و مادر كعبه‌ی عشق به آنان بندگی، شرمندگی نیست ❤️عاشقتم مادر عزیزم❤️ ⬇️⬇️ https://eitaa.com/joinchat/2182676614C2c2ec1c207
🌼منتظران ظهور 🌹در زمانهای قدیم مردمی بادیه نشین زندگی میکردند که در بین انها مردی بود که مادرش دچار الزایمر و نسیان بود و میخواست در طول روز پسرش کنارش باشد و اين امر مرد را ازار ميداد فكر ميكرد در چشم مردم کوچک شده است . 🌸هنگامی که موعد کوچ رسید مرد به همسرش گفت مادرم را نیاور بگذار اینجا بماند و مقداری غذا هم برایش بگذار تا اینجا بماند و از شرش راحت شوم تا گرگ او را بخورد یا بمیرد. 🌼 همسرش گفت باشه انچه میگویی انجام میدهم! همه اماده کوچ شدند زن هم مادر شوهرش را گذاشت و مقداری اب و غذا در کنارش قرار داد و کودک یک ساله ی خود را هم پیش زن گذاشت و رفتند. 🌹 انها فقط همین یک کودک را داشتند که پسر بود و مرد به پسرش علاقه ی فراوانی داشت و اوقات فراقت با او بازی میکرد و از دیدنش شاد میشد. 🌸وقتی مسافتی را رفتند تا هنگام ظهر برای استراحت ایستاند و مردم همه مشغول استراحت و غذا خوردند شدند مرد به زنش گفت پسرم را بیاور تا با او بازی کنم زن به شوهرش گفت او را پیش مادرت گذاشتم مرد به شدت عصبانی شد و داد زد که چرا اینکار را کردی همسرش پاسخ داد ما او را نمیخواهیم زیرا بعد او تو را همانطور که مادرت را گذاشتی و رفتی خواهد گذاشت تا بمیری. 🌼 حرف زن مانند صاعقه به قلب مرد خورد و سریع اسب خود را سوار شد و به سمت مادرش و فرزندش رفت زیرا پس از کوچ همیشه گرگان بسمت انجا می امدند تا از باقی مانده وسایل شاید چیزی برای خوردن پیدا کنند. 🌹 مرد وقتی رسید دید مادرش فرزند را بلند کرده و گرگان دور انها هستند و پیرزن به سمتشان سنگ پرتاب میکند و تلاش میکند که کودک را از گرگها حفظ کند. 🌸مرد گرگها را دور کرده و مادر و فرزندش را بازمیگرداند و از ان به بعد موقع کوچ اول مادرش را سوار بر شتر میکرد و خود با اسب دنبالش روان میشد و از مادرش مانند چشمش مواظبت میکرد و زنش در نزدش مقامش بالا رفت. 🌼انسان وقتی به دنیا می آید بند نافش را میبرند ولی جایش همیشه می ماند تا فراموش نکند که برای تغذیه به یک زن بزرگ وصل بوده 🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃 ⬇️⬇️ https://eitaa.com/joinchat/2182676614C2c2ec1c207
اگر نباشی پدر دلم که هیچ دنیا هم تنگ می شود… ❤️عاشقتم پدر عزیزم❤️ ⬇️⬇️ https://eitaa.com/joinchat/2182676614C2c2ec1c207
🌼 منتظران ظهور 🌹با پدرم جدول حل ميکردم که گفتم : پدرنوشته دوست, عشق , محبت و چهار حرفيه... 🌸اتفاقا" دو حرف اولشم در اومده بود , يعني ب و الف يه دفعه پدرم گفت فهميدم عزيزم ميشه 🌟بابا🌟 🌼با اينکه ميدونستم بابا ميشه ولي بهش گفتم نه اشتباهه... گفت ببين اگه بنويسي بابا عموديشم در مياد ... 🌹.... تو چشام اشک جمع شده بود و گفتم ميدونم ميشه بابا ولي ... 🌼اينجا نوشته چهار حرفي، ولي تو که حرف نداري 🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃 ⬇️⬇️ https://eitaa.com/joinchat/2182676614C2c2ec1c207
خواهــرم ... 💭اگر به این باور بِرِسي کـه ایــن همان چادریست که پشت دَر سوخت ؛ولي از سَرِ نَیُفتاد...َ هًٍرًٍگٍزً ٍ از سَرَتْ شُـــلْ نمي شود... ⬇️⬇️ https://eitaa.com/joinchat/2182676614C2c2ec1c207
🌼‍ منتظران ظهور 👌👌حتماااا بخونید ⬇️⬇️ 🌼لاک جیغ قرمز.. مانتوی جلو باز آلبالویی.. کفشای خوشرنگ ده سانتی.. موهای شینیون شده.. به قول مادر جون هفت قلم آرایش! تولد شیدا بود؛حسابی شیک و پیک کرده بودم! کفشا اذیتم میکرد؛پام چند باری پیچ خورد..اما مهم نبود! توی مسیر برگشت از پسرای سیکس پک دار خیابون ونک کلی تعریف و تمجید شنیدم و ذوق کردم! 🌸خستگی از سروکولم بالامیرفت کلید درو چرخوندم؛وارد که شدم جلوی در ورودی یه جفت پوتین خاکی دیدم.. قطره های خون روش خودنمایی میکرد.. بی توجه به اون،رفتم سمت پذیرایی تا یکم روی مبل لم بدم ،خستگیم در بره.. شالم رو برداشتم که پرت کنم روی مبل؛ یهو با صدای سرفه یه مرد و یالا گفتنش شالی رو که معلق بود بین زمین وهوا گرفتم و انداختم روی سرم.. سربه زیر گفت سلام! من اما زل زدم بهش و گفتم سلام! مثل پسرای کوچه بازار چشماش چار تا نشد و از حدقه نزد بیرون.. حتی یه لحظه نگاهمم نکرد! نیشش تا بناگوش باز نشد..! انگار نه انگار یه دختر با اینهمه رنگ و لعاب جلوش وایستاده.. فقط عرق شرم وخجالت روی پیشونیش نقش بست.. من برعکس اون؛ در ریلکس ترین حالت ممکن بودم! 🌹با چشم غره ی وحید خودمو جمع کردم رفتم آشپزخونه.. مادر جون گفت دوست وحیده؛تازه از ماموریت اومده... خیره به گلای یاس روی میز ناهارخوری رفتم تو فکر.. [چرا خجالت کشید؟! چرا مثل بعضی از آقایون منو برانداز نکرد!] صدای مادر جون منو به خودم آورد لیلی جان بیا برای خداحافظی.. رفتم برای بدرقه.. آستین سمت چپش کاملا خونی بود!خونی که خشک شده... پرسیدم دستتون زخمیه؟ گفت نه..! خون زخمای دوستمه... تو بغل خودم شهید شد؛امروز آوردیمش.. منم هنوز فرصت نکردم لباسامو عوض کنم.. [مادر جون] خیر از جوونیت ببینی پسرم...جونتو گذاشتی کف دستت.. [آقا محسن] وظیفه ست مادر... هر قطره ی خون من فدای تار موی ناموسم.. تا اینو گفت سنگینی نگاه مادر جونو رو خودم حس کردم کمی موهامو زدم زیر شال... 🌼آقا محسن برای حفظ حریم من و امثال من می جنگید... اونوقت من ندای آزادی سر داده بودم! آزادی پوچ! 🌸یاعلی گفت و رفت! من موندم و چار دیواری اتاق و یه پازل بهم ریخته توی ذهنم! پوتین وخاک وخون.. ناموس و تار مو... مانتوی جلو باز و حیا... کفش جیغ و لاک جیغ..! حجاب و حجاب و حجاب! یه شهید و یه پلاک! 🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃 ⬇️⬇️ https://eitaa.com/joinchat/2182676614C2c2ec1c207
Ostad AliAkbar Raefipour2_5298820286878056466.mp3
زمان: حجم: 16.5M
🔹استاد رائفی پور( ) 🌹کلیپ 🎵 لطفا این فایل صوتی روحتما بدین و بدین تا به دست یه سری اقایون برسه که بدونن دارن پا روی خون چه کسایی میذارن ⬇️⬇️ https://eitaa.com/joinchat/2182676614C2c2ec1c207
🎓 ڪــ🎒ــــلاس درس مهدویت 💠 (عج) ⬅️(103ویژگی مؤمن) 3⃣1⃣قسمت سیزدهم 1⃣3⃣- «مُسْتَبْشِراً بِفَقْرِهِ..» فقر را بشارت می انگارد. یعنی فقر را با آغوش باز می پذیرد و بر او سخت نیست. زیرا احساس فقر به درگاه الهی همراه با اینکه بدانیم ما هیچ وقت بی نیاز از خدای متعال نیستیم، این خیلی احساس خوبی است. البته نه اینکه خودش را فقیر مالی بکند و خوشحال بشود، این منظور نیست! بحث از فقر؛ یکی بحث فقر علمیست و یکی هم مثلا در طول زندگی فقری خدای ناکرده پیش آمد این را از جانب خدای متعال می داند و سعی می کند با زندگی خوب و با برنامه ریزی خوب آن را برطرف کند. یعنی فقر اگر پیش آمد دیگر کفر نمی گوید، مثل بعضی ها که متأسفانه چنین کاری را می کنند. 2⃣3⃣- «وَ أَصْلَدَ مِنَ الصَّلْدِ..» از سنگ سخت تر است. یعنی مباحثی که غیر حق و غیر حقیقت است در او نفوذ نمی کند، اما در برابر حق خیلی خاضع و نرم است و نفوذ پذیر است. و از سنگ سخت تر یعنی؛ مشکلات او را از پای در نمی آورد. بعضی ها هستند تا یک مشکلی پیش می آید سریع همه چیز را بی خیال می شوند، نه نماز می خوانند! نه عبادت و ارتباطی با خدا! اما می گوید مؤمن این طوری نیست. 🔹ادامه دارد.... 🎤استاد احسان عبادی 🍃🌸🌹🍃🌹🌸🍃🌹🌸🍃 ⬇️⬇️ https://eitaa.com/joinchat/2182676614C2c2ec1c207