eitaa logo
مسجد امام‌ حسین‌
87 دنبال‌کننده
631 عکس
457 ویدیو
10 فایل
💜ماح |مسجد امام حسین💜 👌استوری، اطلاعیه ، رمان ،حدیث، پاسخ به شبهات، و سوالات شرعی و.....💯💥 🔹️ارتباط با حجت الاسلام مقیمی(امام جماعت مسجد) @HRMoqimi❤ 🔸️ارتباط با مسؤل فرهنگی @Mohmmadmahdipiri 🧡 مکان🌍بلوار خاتمی خیابان امام جعفر صادق کوی ۱۶🌍
مشاهده در ایتا
دانلود
نگاهش سرشار از عشق و محبت است.❤️ وقتی که به صورتش خیره می شوم. واژه عشق برایم معنا می شود. 💔 درچشم هایش دلتنگی چندین ساله اش نمایان است.😔 بغض گلویم را رنجه کش می کند. می دانم فراق چه کسی را می‌کشد. دلتنگ پاره تنش! دلتنگ لبخند های او دلتنگ کسی که ۳۴ سال او را ندیده است. خودش با بغض برایم می گوید: انگار همین دیروز بود که لباس بسیجی به تن داشت و آمده بود برای خداحافظی. انگار همین دیروز بود که از جبهه برگشته و ترکش به گوشش اصابت کرده بود. یادم نمی رود در بیمارستان امام سجاد بستری بود سُرم و باند هایش را کَند. از بیمارستان فرار کرد و لباس بسیجی به تن کرد. تا دوباره عازم بشود. از سال ۶۷ تا ۷۷ خبری از او نشد. پیر شدم از بس خانه را آب و جارو کردم تا نکند پسرم بیاید و خانه نا بسامان باشد. شبها تا خود صبح در خانه را باز می‌گذاشتم تا پسرم پشت در تلف نشود. آه که چقدر خون دل خوردم.💔 بعد از ده سال استخوان هایی را آوردند و گفتند: این محمود تو است! با اعتراض و خشم گفتم: محمود من اینطور نبود. پسر رعنای من اینقدر کوچک نبود. خوابش را می‌بینم که جلوی صفه خانه ی مان با لباس بسیجی ایستاده است. با چشم های درخشنده اش به من خیره می شود. با صدای آرام و دلنشینش می‌گوید که : مادر جان این‌قدر بی تابی نکن. من که پیشت بر گشته ام! اگر این خواب را ندیده بود شاید تا الان هرشب در خانه را باز می‌گذاشت و هر روز خانه را آب و جارو می کرد.♦️ وقتی این مادر را می بینم حسرت وجودم را غرق خودش می‌کند. با خود می گویم این پدران و مادران، عزیز ترین کس خود را فدا کرده اند و ادعایی هم ندارند.😔 اما ما چه کرده ایم؟ 😔 ❤️تقدیم به مادر بزرگوار شهید محمود پیری اردکانی بی‌بی کشور زین‌الدینی (حفظ الله ان شاءالله) محمد مهدی پیری ✍
هدایت شده از نوشته های یک طلبه
بسم رب الشهدا نگاهش سرشار از عشق و محبت است. وقتی که به صورتش خیره می شوم. واژه عشق برایم پر رنگ می شود. درچشم هایش دلتنگی چندین ساله ای نمایان است. بغض، گلویم را رنجه کش می کند. می دانم فراق چه کسی را می‌کشد. او دلتنگ پاره تنش، دلتنگ فرزندش هست. این مادر، فراق کسی را می کشد که ۳۴ سال از نبودنش می گذرد. خودش با بغض برایم می گوید: انگار همین دیروز بود. لباس بسیجی به تن داشت. آمده بود برای خداحافظی. انگار همین روز گذشته بود. از جبهه برگشته بود و ترکشی به گوشش اصابت کرده بود. یادم نمی رود؛ جانباز شده بود. در بیمارستان امام سجاد بستری شد. سُرم و باند هایش را باز کرد. از بیمارستان فرار کرد. به خانه که آمد لباس های بیمارستان را در باغچه چال کرد. بجای آن لباس ها لباس بسیجی به تن کرد. تا دوباره عازم جبهه بشود. از سال ۶۷ تا ۷۷ خبری از محمود نشد. پیر شدم از بس خانه را آب و جارو کردم. نکند پسرم بیاید و خانه نا بسامان باشد. شبها تا خود صبح در خانه را باز می‌گذاشتم؛ تا پسرم پشت در تلف نشود. آه چقدر خون دل خوردم و منتظرش بودم. بعد از ده سال استخوان هایی را آوردند. گفتند: این محمود تو است! با اعتراض و خشم گفتم: محمود من اینطوری نبود! پسر رعنای من اینقدر کوچک نبود! خواب محمود را دیدم. جلوی صفه خانه ی مان با لباس بسیجی ایستاده بود. با چشم های درخشنده اش به من خیره شد. با صدای آرام و دلنشینش گفت: مادر جان! این‌ قدر بی تابی نکن. من بر گشته ام؛‌ اگر این خواب را ندیده بود. شاید تا الان هرشب در خانه را باز می‌گذاشت و هر روز خانه را آب و جارو می کرد. وقتی این مادر را می بینم. حسرت وجودم را خفه می‌کند. با خود می گویم: این پدران و مادران، عزیز ترین کس خود را فدا کرده اند. ادعایی هم ندارند. اما ما چه کرده ایم!؟ می توانیم جواب گوی این خون ها باشیم! تقدیم به مادر بزرگوار شهید محمود پیری اردکانی بی‌بی کشور زین‌الدینی (حفظ الله ان شاءالله) محمد مهدی پیری؛ میم، پ ۲۲ اسفند ۱۴۰۱