🔰 ماجرای خواب مرحوم آیت الله هستهای
🍁 من خیلی دوست داشتم که در عزای حضرت سیّدالشّهداء (ع) در مجلسی که موردنظر حضرت زهرا (س) است شرکت داشته باشم.
لذا خیلی توسّل میکردم که به من بنمایاند کدام مجلس مورد توجّه ایشان است. من خیلی به این موضوع پافشاری میکردم.
🍁 تا اینکه روزی عصر، (اوّل محرّم) پیش از آنکه برای انجام وظیفه از مجلس خارج شوم استراحت میکردم، حضرت را درخواب دیدم. از ایشان سؤال کردم که سیّدتی و مولاتی، اینهمه مجلس در عزای فرزند بزرگوار شما، سیّدالشّهداء (ع) وجود دارد، کدامیک از این مجالس مورد توجّه شماست؟
فرمودند: هر جاییکه پرچم عزای حسین ما خورده باشد ما آن مجلس را دوست داریم و به آن مجلس توجّه داریم.
🍁 من دوباره پرسیدم چون غرض من آن بود مجلس خاص الخاصّی را معرفی بفرمایند.. مجدّداً در جواب همانرا فرمودند....
سه باره پرسیدم.... و باز فرمودند: هرجا که پرچم عزای حسین ما خورده باشد ما آنجا را دوست داریم و به آنجا توجّه داریم.
🍁امّا اینکه تو میپرسی،(نام و آدرس یک مجلسی را در سوهانپزخانه دادند که تقریباً اسم رایجی بود، مثلاً منزل مؤمنه خانم، نه اینکه این باشد، بطور مثال...) و گفتند خود ما هم در این شرکت میکنیم، امّا هرجا که پرچم عزای حسین ما زده شود ما آنجا را دوست داریم و به آن توجّه داریم.
مرحوم آقای هستهای گفته بود من وقتی ازخواب بیدار شدم آدرس آنجا را گرفتم، آن محل را نمیشناختم.
رفتم و راهنمایی شدم. وقتی به آن محل وارد شدم، یک جوی آبی بود و خانمی سر جوی آب نشسته بود، داشت استکان میشست (هنوز آنموقع در تهران لولهکشی آب نبود).
🍁 نام آن شخص را که درخواب بمن گفته بودند سؤال کردم، گفت: من هستم.
گفتم: آیا شما مجلس روضه دارید؟
گفت: بله داریم.
نشان داد، انتهای یک کوچهٔ بن بستی یک پرچم سیاهی زده بودند، این پرچم آنقدر کهنه شده بود که سیاهی آن به سفیدی میزد. معلوم بود سالیان متمادیست این پرچم عزا اینجا زده میشود.
گفتم: شما روضه خوان هم دارید؟
گفت: از کسی دعوت کرده بودیم، آمد وقتی دید کسی نیست ناراحت شد و رفت...
🍁 آقای هستهای یک سخنران معتبر بود، عالم بود، فروتنی کرد و گفت: اجازه میدهید من به اینجا بیایم برای شما روضه بخوانم؟ آن خانم استقبال کرد و گفت: بفرمایید.
گفت من وقتی وارد آن منزل شدم یک اتاق داشت، آنقدر آن منزل محقّر بود که من همانروز اوّل قصد قربت کردم که هیچ وجهی از آنجا نگیرم، فقط قربه الی الله بیایم و بروم. معلوم بود کسیکه این روضه را گرفته فقیر است.
یک صندوقخانهای داشت و چای هم میریخت از صندوقخانه میآورد، چند نفر از زنان همسایه هم میآمدند، گاهی یک بچّه میآمد چای را میآورد و میگذاشت. و آن زن فقیر هم داخل صندوقخانه مینشست و گریه میکرد، همزمان با صدای گریهٔ او صدای گریهٔ دیگری را هم میشنیدم. تا دهه تمام شد...
🍁 جمعیّت زیادی هم نمیآمدند، فقط چند نفر زنهایی بودند که گاهی کم و زیاد میشدند، ولی روضه، زنانه بود. من هم اصلاً نمیخواستم وجهی بگیرم، لذا وقتی روز آخر از منبر آمدم عجله کردم که اصلاً من را صدا نزند بخواهد وجهی بدهد.
دیدم آن زن درپشت سر من سرعت گرفت، مدام من را صدا میکرد. گفتم: ممنون هستم، خیر شما قبول، از شما به ما رسیده است. تا بمن رسید و گفت: نه، شما باید این وجه را بگیرید. باز من اصرار کردم واو هم اصرار کرد.
🍁 عاقبت بمن گفت: من از شما رِندتر هستم.
از این سخن او تعجّب کردم که یعنی چه من از شما رِندتر هستم؟!
گفتم: منظور شما چیست؟
گفت: من یکسال بمنزل مردم میروم آنجا خدمتگزاری میکنم تا اینکه وجهی را فراهم کنم برای عزای سیّدالشّهداء (ع) صرف کنم. خدمتکاری میکنم، حالا شما میخواهید این پول را از من نگیرید؟نمیشود!!
🍁 مرحوم آقای هستهای گفت: من خیلی تعجّب کردم، فکر این را نمیکردم واقعاً کسی اینطور باشد. اصلاً عظمت این زن من را شکست که این زن چقدر باعظمت بود. اگر کسی یکسال به منزل مردم برود و خدمتکاری کند، با همهٔ سختی که اینکار دارد، مبلغی را پسانداز کند تا صرف این وادی کند. گفت من خیلی تعجّب کردم، عظمت این زن من را شکست و من از او این وجه را گرفتم. وقتی گرفتم، گفتم: سؤالی از شما دارم، گفت: بفرمایید.
گفتم: شما در صندوقخانه گریه میکردید من صدای گریهٔ دیگری هم از صندوقخانه میشنیدم، او که بود؟ عروس شماست؟ دختر شماست..؟ گفت: مگر درخواب بشما نگفتند خود ما هم میآییم درمجلس شرکت میکنیم؟ دیدم عجب زنی!! حتّی ازخواب من هم خبر دارد. من خیلی مبهوت شده بودم.
عجب مجالسی، که ما از آن خبر نداریم.
گفتم: خواهر، من سال آینده هم بیایم در اینجا روضه بخوانم؟
گفت: تشریف بیاورید.
سال بعد رفتم و دیدم فوت کرده است... رؤیای صادقهای که حتّی صدق آن درعالم خارج هم واقع شده بود.
حضرت فرموده بودند:
هرجا پرچم عزای حسین ما زده شود ما آنجا را دوست داریم و به آنجا میرویم.
#حکایت
#حکایت
✅زنده شدن مرده توسط امام حسین(ع)
✍️يحييبنامّطويل كه از چهرههاي برجسته مكتب تشيّع بوده و ساليان زيادي از عمر خود را نزد حضرت سيّدالشهدا و امام زين العابدين(ع) گذرانده است نقل ميكند که روزي خدمت حضرت سيّدالشهدا(ع) مشرّف شدم و با حضرت در مورد مسائل ديني گفتگو ميكردم، ناگهان جواني كه در حال گريه و ناله بود به منزل حضرت آمد، به ايشان سلام كرد و گفت: مولاي من! لحظاتي پيش مادرم از دنيا رفت و من با مشكلي مواجه شدهام. حضرت فرمود: مشكلت را بازگو كن.
او گفت: مادرم ثروت فراواني داشت و اجازه تصرّف در مال را به من نميداد؛ و میگفت تا خودم چگونگي تصرف مالم را به تو بیان نکردهام، حق نداري از آن استفاده نمايي و تا آخر عمر در اين مورد صحبتي نكرد و هم اكنون دارفاني را وداع گفت. حال نميدانم چگونه از اين مال استفاده كنم. حضرت رو به من و آن جوان كرد و فرمود: با هم به منزل اين جوانِ مصیبت زده برويم. به همراه حضرت وارد منزل آن جوان شديم، جنازه اين مادر در وسط اتاق بود و پارچهاي بر روي آن كشيده شده بود. حضرت در گوشهای به پروردگار عرض كرد: خدايا! اين زن را لحظاتي زنده كن تا مشكل فرزند خود را حل كند.
ناگهان ديدم آن زن پارچه را از روي جسد خود برداشت و بر روي زمين نشست. ذكر شهادتين را بر زبان جاري كرد و بار ديگر به وحدانيت پروردگار و رسالت رسولخاتم(ص) اقرار نمود؛ سپس به اطراف خود نگاه كرد و متوجّه شد حضرت سيّدالشهدا(ع) در گوشهای ايستاده است. به حضرت عرض كرد: مولاي من! چرا وارد اتاق نميشويد! امام وارد اتاق شده و در گوشهاي نشستند و فرمودند: براي اموالت وصيّت كن، زيرا بايد به زودي به سراي باقي بازگردي.
آن زن خطاب به حضرت عرض كرد: مولاي من! يك سوّم از اموالم را به شما ميبخشم؛ زيرا ميدانم شما براي مصارف شخصي خود استفاده نميكنيد، بلكه اين اموال را براي پيشبرد اهداف اسلامي مصرف ميكنيد. از آن جايي كه فرزند ديگري ندارم، باقي اموال را به پسرم ميدهم؛ امّا براي استفاده از آن شرطي دارم. اگر فرزندم به شما علاقهمند است و مكتب شما را ميپذيرد، ميتواند از اموالم استفاده كند؛ امّا اگر با شما مخالفت كند، راضي نيستم در اموالم تصرف كند.
💥آن زن در ادامه به حضرت گفت: درخواستي از شما دارم. حضرت فرمود: چه درخواستي داری؟ آن زن عرضه داشت: بعد از مرگم، شما مرا به خاك سپرده و بر جنازهام نماز بخوانيد. بعد از اين گفتوگو آن زن به سراي باقي شتافت و حضرت به وصاياي اين زن عمل نمود.
📚برگرفته از کتاب آئین اشک و عزا در سوگ سیدالشهدا(ع) نوشته استاد حسین انصاریان
📣🌏عالم همه برمدار عشق💫 است و دایره دار ان حسین♥️علیه السلام است.
🕌 برسرسفره امامحسین (ع)مهمانیم 👇🏻
🕌[ @emamhoseniam ]
#حکایت
✅زنده شدن مرده توسط امام حسین(ع)
✍️يحييبنامّطويل كه از چهرههاي برجسته مكتب تشيّع بوده و ساليان زيادي از عمر خود را نزد حضرت سيّدالشهدا و امام زين العابدين(ع) گذرانده است نقل ميكند که روزي خدمت حضرت سيّدالشهدا(ع) مشرّف شدم و با حضرت در مورد مسائل ديني گفتگو ميكردم، ناگهان جواني كه در حال گريه و ناله بود به منزل حضرت آمد، به ايشان سلام كرد و گفت: مولاي من! لحظاتي پيش مادرم از دنيا رفت و من با مشكلي مواجه شدهام. حضرت فرمود: مشكلت را بازگو كن.
او گفت: مادرم ثروت فراواني داشت و اجازه تصرّف در مال را به من نميداد؛ و میگفت تا خودم چگونگي تصرف مالم را به تو بیان نکردهام، حق نداري از آن استفاده نمايي و تا آخر عمر در اين مورد صحبتي نكرد و هم اكنون دارفاني را وداع گفت. حال نميدانم چگونه از اين مال استفاده كنم. حضرت رو به من و آن جوان كرد و فرمود: با هم به منزل اين جوانِ مصیبت زده برويم. به همراه حضرت وارد منزل آن جوان شديم، جنازه اين مادر در وسط اتاق بود و پارچهاي بر روي آن كشيده شده بود. حضرت در گوشهای به پروردگار عرض كرد: خدايا! اين زن را لحظاتي زنده كن تا مشكل فرزند خود را حل كند.
ناگهان ديدم آن زن پارچه را از روي جسد خود برداشت و بر روي زمين نشست. ذكر شهادتين را بر زبان جاري كرد و بار ديگر به وحدانيت پروردگار و رسالت رسولخاتم(ص) اقرار نمود؛ سپس به اطراف خود نگاه كرد و متوجّه شد حضرت سيّدالشهدا(ع) در گوشهای ايستاده است. به حضرت عرض كرد: مولاي من! چرا وارد اتاق نميشويد! امام وارد اتاق شده و در گوشهاي نشستند و فرمودند: براي اموالت وصيّت كن، زيرا بايد به زودي به سراي باقي بازگردي.
آن زن خطاب به حضرت عرض كرد: مولاي من! يك سوّم از اموالم را به شما ميبخشم؛ زيرا ميدانم شما براي مصارف شخصي خود استفاده نميكنيد، بلكه اين اموال را براي پيشبرد اهداف اسلامي مصرف ميكنيد. از آن جايي كه فرزند ديگري ندارم، باقي اموال را به پسرم ميدهم؛ امّا براي استفاده از آن شرطي دارم. اگر فرزندم به شما علاقهمند است و مكتب شما را ميپذيرد، ميتواند از اموالم استفاده كند؛ امّا اگر با شما مخالفت كند، راضي نيستم در اموالم تصرف كند.
💥آن زن در ادامه به حضرت گفت: درخواستي از شما دارم. حضرت فرمود: چه درخواستي داری؟ آن زن عرضه داشت: بعد از مرگم، شما مرا به خاك سپرده و بر جنازهام نماز بخوانيد. بعد از اين گفتوگو آن زن به سراي باقي شتافت و حضرت به وصاياي اين زن عمل نمود.
📚برگرفته از کتاب آئین اشک و عزا در سوگ سیدالشهدا(ع) نوشته استاد حسین انصاریان