eitaa logo
کانال مداحی و صوتهای مذهبی
124 دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
17.1هزار ویدیو
59 فایل
کانال امام حسین کتاب صوتی #شنود کتاب صوتی #آنسوی_مرگ کلیپ های #مذهبی و #خاص کپی حلال 🍃 التماس دعا🦋
مشاهده در ایتا
دانلود
D1737377T16543644(Web)-mc.mp3
1.33M
🎬 خداوند می بخشد 🎙حجت الاسلام سخنرانی های برتر 👇
سردی عاطفی همسران.mp3
6.85M
🎬سردی عاطفی همسران 🎙استاد 🎙حجت الاسلام سخنرانی های برتر
D1737787T16319572(Web)-mc.mp3
2.51M
🎬تفکّر و تعقّل، از عوامل عاقبت به خیری 🎙حجت الاسلام سخنرانی های برتر 👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پندانه رفاقت با امام زمان عجل الله... 🌺الّلهُـمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَـــرَج🌺 سخنرانی های برتر 👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپی زیبا از زیارت عاشورا به همراه متن با صدای علی فانی 💐اللهم عجل لولیک الفرج💐 سخنرانی های برتر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ: اعمال و عبادات قبول نمی شود مگر اینکه ... 👤 حجت الاسلام سخنرانی های برتر 👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ : جلسه خصوصی خدا در قیامت حجت الاسلام والمسلمین سخنرانی های برتر 👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌 شهید حسن باقری❣️🍃 ["نمیشه"تویِ کار نیارید.. زمین باتلاقی هم که باشه، برید فکر کنید چطور میشه ازش رد شد! هرچیزی یه راهی داره!] سخنرانی های عالی و رفیعی 👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 آیت الله بهجت داستان عجیب دو بودایی را تعریف میکند 👤مرحوم آیت الله رحمه‌الله علیه سخنرانی های عالی و
🔴 🔸بررســی اعمال بـه محض وارد شدن بـه برزخ تمام احساساتم از درون کودکی تازمانی کــه مـرده بودم دوباره زنــده شــد. حتی فـکـــــــر هـایـی کـــه از سرم گـذشـتــه بـــود را دوباره می‌دیدم. 🔹اکنون که در آغوش نور بودم و زندگیم را مرور می کردم تمام بدی ها و کتک کاری های خود را می دیدم! با این تفاوت که در مرور اعمالم، من بودم که کتک می خوردم! 🔹من بودم که تحقیر می شدم! هر ظلمی که به دیگران کرده بودم چندین برابر بر خودم وارد می شد. خجالت و ناراحتی وجودم را گرفته بود. نمی دانستم چه کنم... 📗 کتاب بازگشت اثر گروه شهید هادی سخنرانی های عالی و رفیعی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥امام صادق (ع) فرمودند در نزد خدا برابری میکند با ۷۰ حج مقبول شده 🎙استاد دانشمند سخنرانی های عالی و رفیعی
D1737525T15979422(Web)-mc.mp3
1.4M
🎬داستانی شنیدنی از امام علی (علیه السلام) و مرد سارق 🎙حجت الاسلام سخنرانی های برتر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️ دعایی با ثوابهای عجیب ملائکه ۷ آسمان تاقیامت نمی توانند ثوابش را بنویسند و خداوند او و پدر و مادرش را از جهنم آزاد می کندو شفاعت ۱۰۰۰ نفر را برایش می نویسد و... 📚منبع:کتاب عده الداعی سخنرانی های عالی و
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬من با امام حسین(علیه السلام) حسابم فرق می کنه... 🎙حجت الاسلام سخنرانی های برتر 👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀🥀 شهید حاج قاسم سلیمانی: من قدرت او را ، محبت مادری او را در هور دیدم. در قلب کانال ماهی دیدم. در وسط میدان مین دیدم.😭 🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊همیشه بهترین آدم ها اگر بدترین همراه هارو داشتند شکست خوردند و بالعکس بدترين آدم ها بهترین همراه ها رو داشتند و پیروز شدند.
«گفتم: «محسن جان! دیر میایی بچه‌ها نگرانت هستند». لبخندی زد و حرف از صمیم قلبش بیرون آمد؛ حرفی که زبانم را قفل زد. غیرتمند گفت: «هر چی من بیشتر کار کنم، نتانیاهو(نخست وزیر اسرائیل) کمتر خواب راحت به چشمش میاد؛ پس اجازه بده بیشتر کار کنم». ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🍂 🔻 گلستان یازدهم / ۵ زهرا پناهی / شهید چیت سازیان نوشته بهناز ضرابی ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🔸 چراغ علاء الدینی وسط اتاق بود که از در و لوله کتری رویش بخار بلند می‌شد. با وجود گرمای اتاق، از سرما می لرزیدم و دندان هایم به هم می‌کوبید. حس می‌کردم آرام آرام از درون در حال یخ زدنم. چند دقیقه که گذشت مادر آمد توی اتاق و آهسته گفت: «فرشته، بیا بریم بابات اجازه داده با داماد حرف بزنی.» قلبم داشت از قفسه سینه ام بیرون می زد. اختیار دست و پاهایم با خودم نبود. مادر جلو افتاد. به محض اینکه پایم را توی اتاق پذیرایی گذاشتم، چشمم سیاهی رفت. منصوره خانم و پسرش زیر پایم بلند شدند و با خوش رویی سلام و احوال پرسی کردند. بابا و مادر با منصوره خانم بیرون رفتند. داماد بالای اتاق ایستاده بود به نظرم قدبلند آمد. همان لحظه فکرم رسید، با یک جفت کفش پاشنه بلند ده سانتی هم‌قد او می‌شوم. سرش را پایین انداخته بود. از فرصت استفاده کردم و خوب نگاهش کردم. شلوار نظامی هشت‌جیب پوشیده بود، با اورکت کره ای و پیراهن قهوه ای، موهایی بور و ریش و سبیلی حنایی و بور داشت. چشم هایش را ندیدم زیرا در تمام مدت حتی یک لحظه هم سرش را بالا نگرفت. نمی‌دانستم باید چه کار بکنم. رویم را کیپ گرفتم؛ طوری که فقط بینی ام معلوم بود. وسط اتاق روی فرش یک جعبه شیرینی و یک دسته گل بود. عطر خوش گل اتاق را پر کرده بود. او بالای اتاق نشسته بود؛ کنار پنجره ای که به کوچه باز می‌شد و من سمت راست به دیوار تکیه داده بودم. چند دقیقه ای به سکوت گذشت. اما، بالاخره او شروع کرد. بسم الله الرحمن الرحيم. اسم من علی چیت سازیانه. من بسیجی‌ام. یه بسیجی پیرو خط امام. فاصله م با مرگ یه ثانیه است. دعا کنید شهادت نصیبم بشه. هر لحظه ممکنه شهید یا مجروح یا اسیر بشم. خیلی وقتا ماه به ماه همدان نمی ام. مکثی کرد. شاید منتظر بود من چیزی بگویم. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌