إِنَّا لِلّهِ وَ إِنَّـا إِلَیْهِ رَاجِعونَ
بدینوسیله درگذشت پدر بزرگوار شهیدان ماشا الله ، صیاد الله و سیف الله شکری را تسلیت عرض نموده و از درگاه خداوند متعال برای آن مرحوم رحمت و غفران الهی و برای خانواده محترم آن سفر کرده ، صبر جمیل و اجر جزیل مسئلت می نماییم.
همچنین با قرائت فاتحه ای یاد آنمرحوم را گرامی میداریم.
🏴🏴🏴🏴🏴
امام جماعت ، هیئت امنا ، نمازگزاران و بسیج مسجد امام جعفر صادق (ع)
حاج غيبعلي شكري (پدر معظّم شهيدان؛ «صيّادالله»، «ماشاءالله» و «سيفالله» شكري)
عمـرپـربـركـت
تنها دخترِ محمّد از دو همسربود. همين باعث شده بود كه پيش پدر عزيز باشه. نميذاشتن دست به سياه و سفيد بزنه، نه قالي...!، نه كارِ تو باغ و زمين...! ونه حتّي كارهاي خونه...! فقط بازي ميكرد.
محمّد كشاورز بود و گندم و جو ميكاشت. «شَكَر» بعد از ازدواج، با به دنيا آوردن « غيبعلي» به زودي فوت كرد؛ به همين سبب از مادر چيزي به خاطر ندارد. محمّد هم بعد از مدّت كوتاهي، از دنيا رفت.
دو برادر از مادر خودش و دو برادر از نامادرياش «شماما» خانم داشت.
غيبعلي، تنها خاطرهاي كه از كودكي به ياد دارد آن است كه وقتي روستا دچار قحطي شده بود، يك شبانه روز نان پخت و بين مستمندان روستا تقسيم كرد...
او از سال1307كه متولّد شده تا بيست سالگي و حتّي از خدمت سربازي، چيزي بيش از اين به ياد ندارد. سربازي را - زمان رضاخان- در زنجان به انجام رساند، ولي پيش از اعزام به خدمت، از «فاطمه جعفري» كه هم روستايي آنها بود و شناخت لازم را داشتند، خواستگاري كرد و او را به نامزدي خود در آورد.
فاطمه 5 سال از غيبعلي كوچكتر است و در همان روستاي «طارم» ميانه به دنيا آمده. پدرش «يعقوب» كشاورز بود و مادرش «ليلي» خانه داري ميكرد. فاطمه هم چون تنها دختر خانواده است و فقط يك برادر داشت، براي پدر و مادر بسيار عزيز بود و از او انتظار هيچ كاري نداشتند. يعني همسر و مادر غيبعلي در ناز پروردگي و تك دختر بودن، وجه اشتراك داشته اند.
فاطمه دركودكي پدرخود را از دست داد، امّا مادرشان تا 96 سال زندگي كرد. وقتي آن دو ازدواج كردند فاطمه 15 ساله بود و غيبعلي20 سال داشت و در آن زمان حرف آخر ازدواج را پدر آقاي شكري كه بزرگ فاميل بود و كسي حق مخالفت با او را نداشت زد و اينچنين، زندگي مشترك آن دو آغاز شد.
6/2/27 عقد و ازدواج به انجام رسيد. از آنجا كه غيبعلي براي انجام خدمت به زنجان رفت، عروس در خانهي پدر شوهرش ماند؛ فرزند اوّل آنها «معرفت الله» كه در خانه «فتح الله» ناميده ميشد در سال 1334و در طارم ميانه به دنيا ميآمد؛ دوّمين فرزند هم كه «مروَّتـعلي» است و در خانه او را «علي» صدا ميزدند، سال40 در همان روستا متولّد شد.
علي بر اثر موج گرفتگي و فشاري كه صداي انفجارات پي درپي توپ و خمپاره ـ در جبهه ـ بر اعصاب و روان او وارد ميكرد، دچار هواسپرتي شده و همين موضوع باعث شكستش در زندگي مشترك شد، او اكنون از همسر دوم، داراي 2 فرزند است.
غيبعلي، با پايان يافتن سربازي و داشتن دو پسر، به تهران مهاجرت كردند.
ـ ظلم ارباب و حق خوريهاي خان، نمي گذاشت كه ما تو روستا آيندهي روشني داشته باشيم، اين بود كه من مجبورشدم جمع كنم و بيايم تهران...
در تهران به كارگري و حمل بار ميپرداخت. با تهيّه ي يك چرخگاري بارهاي ديگران را جابجا ميكرد. 17 شهريور، در سرچشمه، براثر تيراندازيهاي عمّال رژيم، تير به پايش اصابت كرد و زخمي شد.
سال 1343، صحنه ي زندگي آنها، با تولّد «صيّادالله» كه در پنجم مرداد ماه به دنيا آمد، تغيير اساسي كرد. در داخل خانه، همه او را «سعيد» صدا ميزدند، و او واقعاً سعيد بود. حافظه ي غيبعلي پر از خاطرات بچّه هاست...
ـ يه روز اومد منزل، يه كيسه ي پلاستيكي پُر همراهش بود. كنار حوض حياط گذاشت و رفت. من سواد نداشتم كه بدونم چيه...؟! كيسه را برداشتم و پنهان كردم، سعيد اومد... همينكه ديد كيسه نيست، زد به گريه...!
گفتم: چي شده بابا...؟!
ـ كيسهاي را كه ورقه ي امتحاني بچّه ها توش بود، گم كردم...!!
ـ راستشو بگو پسرم...؟!
ـ بابا ح...قي...قتش اعلاميّه... بود...! بايد به بچّه ها ميرسوندم كه تقسيم كنن...
آوردم بهش دادم؛ نيم ساعت بعد 5ـ6 نفر از دوستاش اومدن و اعلاميّه ها رو بين خودشون تقسيم كردن، تا هر كدوم توي يه منطقه پخش كنه.
ديپلمش را كه گرفت، تعطيلي دانشگاه ها، باعث شد تصميم بگيرد براي ادامه ي تحصيل به خارج از كشور برود؛ جنگ كه شروع شد، از رفتن خارج منصرف شد و به جبهه رفت. [خانواده يك عكس از صيّادالله دارند كه داره پرچم آمريكا را در لانه ي جاسوسي آتيش ميزنه]
و باز از خاطرات سعيد در حافظه ي غيبعلي زنده ميشود...
- سربازي شو در سپاه گذروند. بعد از پايان خدمت، در جبهه دو بار مجروح شد. از جبهه مرتّب نامه مينوشت و اوضاع اونجا رو به ما اطّلاع ميداد...
آخرين بار قبل از اعزام، دختر دائي شو براش خواستگاري كرديم، شيريني خوردن ولي عقد نكردن، چون معتقد بود كه اختيار ما دست خودمون نيست...، بايد صبر كنيم تا جنگ تموم بشه...!
بالاخره 12/9/62 صيّادالله در « پنجوين» عراق، مفقودالجسد شد و بعد از 6 سال تنها پلاكش را آوردند.
فاطمه آوردن پلاك را مدركي در قطعي شدن شهادت صيّادالله ميداند...
- نامزد سعيد تا برگشتن پلاك منتظر بود و ازدواج نكرد. سعيد هميشه ميگفت:
- مادر...! من يا برادرام اگه شهيد شديم، نكنه گريه كنين. شهيد كه گريه نداره! افتخار داره. با گريه دشمن ما رو شاد نكنين. براي امام حسين(ع) گريه كنين...!
فاطمه هم وقتي جنازه ي صيّادالله (پلاكش) را آوردند به همه تذكّر داد:
ـ مبادا گريه كنين...!
و به همسرش (پدرشهيد) گفت:
ـ برو يه گوسفند بخر و بيار قرباني كن... اسفند دود كنين.، آخه داماد آوردن!
بعد از او، «ماشاءالله» كه درخانه «ماشالله» ناميده ميشد به دنيا آمده بود، ولي به ظاهر تاريخ تولّد آن دو يكي بود، 5/5/43. درحاليكه واقعيّت چيز ديگريست. ماشاءالله و صيّادالله، مثل بقيّهي بچّه هاي فاطمه با فاصله متولّد شدند.
ذهن پدر به اهميّت دادن ماشاءالله به درس و مدرسه كشيده ميشود.
ـ ماشاءالله تابستونا جبهه ميرفت و زمستونا درس ميخوند. كسب علم و آگاهي، اونقدر براش مهّم بود كه حتّي كتابهاشو با خودش به جبهه ميبرد و زير آتش و دود هم درس ميخوند. سال سوّم دبيرستان بود كه به شهادت رسيد. اونم مرتّب نامه ميداد. يه مرتبه نامه هاش قطع شد؛ من پدر به راه افتادم...، از هر يگان و پادگاني كه بود سراغشو گرفتم، تا اينكه معلوم شد در 22/1/62 به شهادت رسيده!
مادر شهيد به ياد مي آورد:
ـ يه شب خواب ماشاءالله رو ديدم، وسط يه باغ، كنار حوض بود! اشاره كرد كه ببينيد صيّادالله كجا نشسته، اينجا جاي من و صيّادالله س!
ـ اين گنجشك چيه مادر...؟!
ـ اين...؟! بچّه ي صيّادالله س..!!
ـ از كانالهاي سبزي رد شديم، اشاره كرد و گفت:
ـ اينهم روزيِ ماست...!
پنجمين پسرِ غيبعلي و فاطمه «سيف الله» است كه درتاريخ1/1/46 متولّد شد. او هم وقتي محصّل بود، روز «عاشورا» در « بوكان» تير خورد. 4 روز در بيمارستان بود... دو بار عمل شد و بالاخره در اربعينِ ابا عبداللّه الحسين(ع)شهيد شد.
زماني كه سيف الله در بيمارستان، تحت مداوا قرار داشت، پدر و نادر به ملاقاتش رفتند. فاطمه براي آنكه عواطف مادرانه اش را كنترل كند، به نوازش سيف الله پرداخت
ـ من داشتم با دستمال دهنشو تميز ميكردم و حاج آقا كنار پنجره ايستاده بود، سيف الله بدون مقدّمه گفت:
ـ حاجي...! بيا پيش مامانم وايسا، تا يه مژده بهتون بدم...!
ـ چه مژدهاي بابا...؟! خوش خبر باشي ايشااللّه.
ـ الان باصيّادالله و ماشاءالله داشتيم غذا ميخورديم، همين الان، اونا دوتاشون لباساي تميزي پوشيده بودن! اينجا...، همينجا! با هم غذا خورديم...
بعد اشاره كرد و گفت:
ـ الان ماشاءالله دست چپ شما و صيّادالله دست راستتون ايستاده بودند! يه سيّدي هم روبروي شماست كه داره با شما صحبت ميكنه...
ـ حاج آقا رفت كه اشكاشو پاك كنه... سيف الله گفت:
ـ حاجي...! سيّد رفت؟!
حاج غيبعلي هرگز لحظات و صحنههاي تشييع سيف الله را فراموش نميكند.
ـ وقتي جنازهي سيف الله را آوردن، خيابون پرِ جمعيّت بود...! من داشتم شعر تركي ميخوندم. مضمون شعرها اين بود كه: «خواهر جنازه ي اكبر رو آوردم...» يه دفعه متوجّه شديم كه در بين جمعّيت جنازه گم شده...!! بعد از چند دقيقه فرزندم آقا فتح الله اومد و گفت:
ـ بابا...! اونو بردن تو مدرسه اش نماز ميخونن!
ـ وقتي رفتيم مدرسه، فهميدم كه سه ساله اون مرحوم پيش نماز اين مدرسه بوده...! همه ي بچّه هاي مدرسه و اهل محل، بر جنازهاش نماز و قرآن خوندن...
در حال حاضر حاج عينعلي و حاجيه خانم به پسران شهیدشان پیوستند
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
☀️ به ما بپیوندید 👇
https://eitaa.com/emamjafaresadeghdastgheyb
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
10.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💫نور نتابد مَگر از جَمال محمّد..
بعثت نبی مکرم اسلام صلوات الله علیه بر همهی مسلمین مبارک باد💐
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
☀️ به ما بپیوندید 👇
https://eitaa.com/emamjafaresadeghdastgheyb
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
❤️👈 ثواب#روزه #مبعث❤️
🌸 عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِ السَّلاَم قَالَ: صِيَامُ يَوْمِ سَبْعَةٍ وَ عِشْرِينَ مِنْ رَجَبٍ يَعْدِلُ عِنْدَ اللَّهِ صِيَامَ سَبْعِينَ سَنَة.🌸
🌺حضرت #امام_صادق علیهالسلام فرمودند:
روزه گرفتن در روز بیست و هفتم ماه رجب، نزد خداوند متعال برابر با روزه هفتاد سال است.🌺
📚 اقبال الاعمال، ج ۲ ص ۶۷۳
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
☀️ به ما بپیوندید 👇
https://eitaa.com/emamjafaresadeghdastgheyb
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ❤️🕊
#عید_مبعث
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
☀️ به ما بپیوندید 👇
https://eitaa.com/emamjafaresadeghdastgheyb
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
.
اعمال روز #عید_مبعث✨
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
☀️ به ما بپیوندید 👇
https://eitaa.com/emamjafaresadeghdastgheyb
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#رزقاولصبح🌙
از باقی مانده ماه رجب غافل نباشیم
مهم ترین عمل در ماه رجب
#ماه_رجب