🍃دستش رو محکم گرفتم گفتم: بحثو عوض نڪن!
این سوختگے دستت چیه؟
خندید. سرشو پایین انداخت و گفت:
یه شب شیطون اومد سراغم،
منم اینجوری ازش پذیرایی کردم!
(📖برگرفته از کتاب پسرک فلافل فروش، زندگی نامه و خاطرات شهید مدافع حرم محمد هادی ذوالفقاری)
🌺
#شهید_محمدهادی_ذوالفقاری
#شهید_ابراهیم_هادی
#اللهم_ارزقنا_شهادت
____________________________
ایتا↙️
https://eitaa.ir/emamjavad_mosque
روبیکا↙️
https://rubika.ir/emamjavad_mosque