🌷۲۱ آبان سالروز شهادت شهید مدافع حرم محمدرضا دهقان امیری گرامی باد🌷
مراسم هیئت که تمام شد به سمت حیاط امامزاده رفتیم،🥀
شور و اشتیاق عجیبی داشت و تأکید میکرد که به حرفش گوش بدهم. با انگشت اشاره کرد و گفت:
وقتی شهید شدم مرا آنجا دفن کنید. من که باورم نمیشد، حرفش را جدی نگرفتم.
نمیدانستم که آن لحظه شنونده وصیت پسرم هستم و روزی شاهد تدفین او در آن حیاط میشوم....
دایی شهیدش به همراه دیگر شهدا ، خبر شهادت محمدرضا را برای مادر آوردند!
حدود ساعات دو تا سه نصفه شب خواب عجیبی دیدم، خانه مان نورانی شده بود و من به دنبال منبع نور بودم.🥀
دیدم پنجره آشپزخانه تبدیل به در شده و شهدا یکی یکی وارد خانه ام شده اند.
همه جا را پر کردند و با لباس نظامی و سربند روی سرشان دست در گردن یکدیگر به هم لبخند می زنند.🥀
مات، نگاهشان کردم و متوجه شدم منبع نور از دو قاب عکس برادران شهیدم هست.🥀
آن شب برادر شهیدم محمدعلی به خوابم آمد و در حالتی روحانی سه بار به من گفت که نگران نباش، محمدرضا پیش ماست.🥀
آن شب تا صبح اشک ریختم و دعا خواندم.
بعدها گفتند همان ساعت سه هواپیمای حامل پیکر محمدرضا و بقیه شهدا روی زمین نشست🔷💠🌹(به نقل از مادر شهید)
برگرفته از کتاب: «یک روز بعد از حیرانی» زندگینامه و خاطرات شهید مدافع حرم محمدرضا دهقان امیری
#شهید_محمد_رضا_دهقان_امیری
#اللهم_ارزقنا_شهادت
@emamjavad_mosque