#پرواز _شمع
🌹 *خاطرات سردار شهید محمدباقر، صادقجوادی*
🍃 به من در مورد تربیت بچهها ﻣﻰﮔﻔﺖ: *«اﻳﻨﻬﺎ آﻳﻨـﺪهﺳـﺎزان ﻣﻤﻠﻜـﺖ ﻫـﺴﺘﻨﺪ. ﺑـﻪ ﺑﭽﻪﻫﺎ اﺣﺘﺮام ﺑﮕﺬارﻳﺪ و ﺑﻪ آﻧﻬﺎ ﺷﺨﺼﻴﺖ ﺑﺪﻫﻴﺪ.»* ﺧﻮد ﻧﻴﺰ ﺑﻪ ﺑﭽﻪﻫﺎ ﺧﻴﻠﻰ ﻣﺤﺒﺖ ﻣـﻰﻛـﺮد و آﻧﻬـﺎ را اﻣﺎﻧﺘﻬﺎى اﻟﻬﻰ ﻣﻰداﻧﺴﺖ.
🌷 *ﻓﻮق اﻟﻌﺎده ﻣﻬﺮﺑﺎن و دﻟﺴﻮز ﺑﻮد.* ﻫﺮ ﺣﺮﻓﻰ ﺑﻪ دﻳﮕﺮان ﻣﻰﮔﻔﺖ، ﻧﻤﻮﻧﻪ ﻛﺎﻣـﻞ آن در ﺧـﻮدش ﻣﺘﺠﻠّـﻰ ﺑﻮد.
🍃 *اﮔﺮ ﻣﻰﮔﻔﺖ: «ﻧﻤﺎز را اول وﻗﺖ ﺑﺨﻮان» ﺑﻪ ﻃﻮر ﻣﺴﻠﻢ ﺧﻮدش ﺑﻪ ﺑﺮﭘﺎﻳﻰ ﻧﻤﺎز اول وﻗﺖ ﻣﻌﺘﻘﺪ ﺑﻮد.*
🌷 او اﻧﺴﺎن ﺑﺎ ﮔﺬﺷﺘﻰ ﺑﻮد و ﻫﻤﻴﺸﻪ از ﺟﻨﺠﺎل دورى ﻣﻰﻛﺮد. *ﺗﻮاﺿﻊ ﺑﺎرزﺗﺮﻳﻦ ﺻﻔﺖ او ﺑﻮد.*
🍃 *ﻧﻤﺎز ﺟﻤﻌﻪ را ﺗﺮك ﻧﻤﻰﻛﺮد.* اﮔﺮ ﻣﻴﻬﻤﺎن داﺷﺘﻴﻢ، ﺑﺎ ﻣﻴﻬﻤﺎنها دﺳـﺘﻪ ﺟﻤﻌـﻰ ﺑـﻪ ﻧﻤﺎز ﺟﻤﻌﻪ ﻣﻰرﻓﺘﻴﻢ.
🌐 emamraoof.com
#پرواز _شمع
🌹*شهید عبدالله باقری*
🔶 عبدالله بعد از ازدواجش، محافظ رئیس جمهور شد و آموزشها و ماموریتهایش فشرده. هر چه یاد میگرفت به من هم یاد میداد. بار اولی که اسلحهاش را آورد خانه، صدایم کرد که بیا بشین. ریز و درشت و زیر و زبرش را مثل استادی ماهر نشانم داد، نحوه دست گرفتن، ماشهکشی و ...
🍃🔸 دفاع شخصی را هم از عبدالله یادگرفتم. به همین ها اکتفا نکرد. جمعهها با چند تا از دوستانش میرفتیم خارج از شهر و تمرین میکردیم، همۀ فنون رزمی و حفاظت، حتی راپل و چتربازی.
🍃🔸 از سپاه انصار نامه زده بودند که اگر نیایید درجههایتان را بگیرید توبیخ میشوید. یک سری کارهای قانونی داشت. نامه را دید؛ ولی باز هم نرفت. تا اینکه بعد از شهادتش رفتم دنبال کارهای ترفیع درجهاش. با شهادتش شد ستوان دوم.
🌷 *نمیدانم عبدالله رفیقم بود یا برادر، یا رفیقی که از برادر نزدیکتر است. فقط این را میدانم که توی این دنیای به این بزرگی هیچکس برای من عبدالله نمیشود.*
✍🏼 راوی: برادرشهید
📚 «برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
🌐 emamraoof.com
#پرواز _شمع
🌹 *«شهید علی ماهانی»*
🍃 از خصوصیات مهم ایشان این بود که *سفت و سمج نبود.* راه را میشناخت. نمی خواست کسی را بهاجبار به راه بیاورد. هر چند با او که همراه میشدی، تا آخر میرفتی.
◻️ اوایل به شکلی گریز پاییام را در لفافه گوشزد میکرد. میدانستم میخواهد مرا تو خط بیاورد.
◻️ *شبی بیدارم کرد* و گفت: «نمیخواهی نماز بخوانی؟»
وقتی دیدم در آن سرمای زمستان منطقه ذبیدات که سنگ هم میترکید، یک فاصلۀ طولانی را رفته و با آب تانکر یخزده وضو گرفته و میخواهد نماز شب بخواند، خجالت میکشیدم که بلند نشوم. میگفتم: «همین الان بلند میشوم .»
اما هنوز قدمی از من دور نشده بود که در خواب غفلت میافتادم و صبح بیدار میشدم!
🍃 *علی آقا برای هر کسی روشی داشت.* زور نمیگفت؛ اما تلاش میکرد لذت عمل را بچشاند، بعد دیگر کاری به کارَت نداشت. چندین شب، کار علی آقا همین بود. وضوگرفته میآمد و بیدارم میکرد؛ اما دریغ که چند ثانیه بعد دوباره در بستر خواب میافتادم.
🍃 *با این احوال، علی آقا کسی نبود که به این راحتی برنامهریزی خودش را قطع کند.*
◻️ شبی، به هرسختی که بود، بلند شدم. وقتی آب سرد، خواب را از سرم پراند، تازه متوجه شدم چه لذتی دارد در این شبهای خلوت، با خدای خودت تنها باشی و حرف بزنی. همان جا به زمین نشستم دستانم را به آسمان بلند کردم. لذت اولین نماز شب چنان در روحم اثر کرد که هنوز فراموش نکردهام.
🍃 دیگر هیچوقت نشنیدم علیآقا حتی یک کلام در مورد نماز شب با من حرف بزند. *به اصطلاح افتاده بودم تو خط.*
📚 «راوی: یوسف علویان، همرزم شهید
كتاب «روز تيغ» صفحه ۱۲۶ و ۱۲۷»
🌐 emamraoof.com
#پرواز _شمع
🌹 *«شهید محمود شهبازی»*
🌷 محمود شهبازی مبارز، انقلابی، دانشجوی فاتح لانه جاسوسی آمریکا و عضو شورای هماهنگی کل سپاه در سال ۵۸، لذت گمنامی را با هیچ چیز معاوضه نمیکرد.
🍃 مدیریت فرماندهی این مهاجر اصفهانیالاصل در سپاه همدان شاگردانی را تربیت کرد که لشکر ۳۲ انصارالحسین را تأسیس کردند و خود به همراه حاج احمد متوسلیان لشکر ۲۷ محمدرسولالله را در میثاق حج در سال ۱۳۶۰ بنا نهاد، او که به حق خطبۀ بلند گمنامی است.
🌷 فرمانده از همان روزهای کودکی و نوجوانی نبوغش را نشان داد. نبوغی که در بحبوحۀ انقلاب، غائلۀ کردستان و بالاخره جنگ تحمیلی خود را نشان و عملا کلید عملیات الیبیتالمقدس در دستان او قرار داد.
🍃 فرماندهی که پدر و مادرش گمان میکردند باغبان سپاه همدان است و نهجالبلاغه را خوب میداند و اهل کتاب و مطالعه است؛ اما اینها همه حاج محمود ۲۴ سالهای نیست که «مهاجر» نام گرفته و لحظهای آرام و قرار ندارد تا به قرب پروردگارش نائل آید.
🌷به پدر و مادرش دروغ نگفته بود، او در سپاه همدان باغبانی هم میکرد. صبحها خودش باغچه و باغ را آب و جارو و سرویس بهداشتی را نظافت میکرد.
🍃 حتی وقتی پدرش در همدان به دیدنش آمد، به چشمانش دید که جوان برومند مهندسش باغچه را آب میدهد، پس رو به فرزند گفت: «آخه تو این همه درس خوندی که بیای اینجا باغبون بشی؟! لااقل بیا اصفهان. همون جا کار کن.»
او هم پاسخ داده بود:«آخه من پاسدار سپاه هستم. هرجا بگن باید برم.»
⬜️◽️ *او چنان گمنامی را دوست داشت که تا روز شهادتش مادر و پدرش هم ندانستند که فرزندشان سردار رشید اسلام، جانشین تیپ محمد رسولالله، حاج محمود شهبازی است، به گفته خودش «مگه فرقی میکنه که کی باشم فقط بنده خوبی برای خدا باشم»*
📚 «فارس نیوز»
🌐 موسسه علمیه السلطان علیبنموسیالرضا علیهالسلام در فضای مجازی:
سایت
| بله | ایتا
#پرواز _شمع
🌹 *«شهید غلامعلی پیچک»*
🌷 غلامعلی با موفقیت و نمرههای عالی، دوره ابتدایی را به پایان برد و هر سال شاگرد ممتاز شد. وارد دبیرستان شد و به تحصیل ادامه داد و در سن ۱۶ سالگی با بهترین معدل، مدرک دیپلم را دریافت کرد و همان سال در کنکور و رشته انرژی اتمی وارد دانشگاه شد.
🍃🔸 در دانشگاه به خاطر کسب امتیاز بالا، بورس تحصیل در خارج از کشور به وی تعلق گرفت؛ ولی از پذیرفتن بورس سرباز زد و تحصیل در داخل کشور را به خارج ترجیح داد.
🌷 غلامعلی، همزمان با تحصیل در دانشگاه، از کسب معارف دینی غفلت نورزید و به آموختن و یاددادن به دیگران پرداخت. او «جامعالمقدمات» را بهخوبی یاد گرفت و برای دوستان و همسالان آموزش داد.
🍃🔹 پیچک اهل تقوا و ورع بود و در انجام فرائض دینی، تقید و تعبد خاصی داشت. از سن ۱۰ سالگی به نماز ایستاد. پس از انقلاب، نماز شبش ترک نشد. در نماز آن چنان حضور مییافت که خارج از خود را فراموش میکرد.
🍃🔸 نماز خواندن معلم شهید غلامعلی پیچک حال و هوای دیگری داشت. هر وقت او را در نماز میدیدی حالت خاصی داشت. رنگش دگرگون میشد و تغییر میکرد، طوری که احساس میکردی از این دنیا جدا شده و در این دنیا نیست. او مقیّد به نماز جماعت در اوّل وقت بود و هر جا هم جماعت نبود خودش نماز جماعت برپا میکرد.
🍃🔹 اهل مطالعه و کتاب بود. در عین اشتغال به کارهای نظامی، از فعالیتهای فرهنگی غافل نمیشد. سخنرانیهایش مشهور بود. در اخلاق و رفتار الگوی دیگران بود. شهامت و شجاعتش کمنظیر بود.
🌟 *مادر شهید پیچک میگوید: «روزهای اول پیروزی انقلاب هر کس چیزی داشت مثل طلا و پول .. برای جبهه میداد، من به علی گفتم: پسرم من چیزی ندارم بدهم، فوراًً گفت: من را که داری، مرا بده!»*
📚 «سایت همشهری آنلاین»
🌐 موسسه علمیه السلطان علیبنموسیالرضا علیهالسلام در فضای مجازی:
[سایت](http://emamraoof.com)
| [بله](https://ble.ir/Emamraoof_com) | [ایتا](https://eitaa.com/emamraoof_com)
#پرواز-شمع
🌹 *«سید شهیدان اهل قلم»*
🌷 شهید سید مرتضی آوینی در شهر ری، در خانوادهای مسلمان از طبقه متوسط متولد شد.
🔰 شیوۀ زندگی آوینی پس از سال ۱۳۵۷ تغییر کرد، همان زمانی که آوینی به ادبیات و مسائل معنوی علاقهمند شد.
✳️ *زندگی قبل و بعد از انقلاب او بسیار متفاوت است. پس از انقلاب، نوشتن را رها کرد و تمام نوشتههای خود را به قصد اعلام نابودی «خود» سوزاند.*
🔷 وی با ایدئولوژی آیت الله خمینی آشنا شد و بهعنوان پیرو خمینی توصیف میشد.
آوینی بهجای ورود به عرصۀ سیاست مانند بسیاری از همکارانش، و با توانایی انجام این کار، با ساخت فیلمهای مستند در انقلاب ایران شرکت کرد. سپس به تیم تلویزیونی جهاد سازندگی پیوست. فیلمسازی او دارای هدف ایدئولوژیک توصیف شده است.
🍃 و چه زیبا بیان میکند:
*«بعضیها ما را سرزنش میکنند که چرا دم از کربلا میزنید و از عاشورا؛ آنها نمیدانند که برای ما کربلا بیش از آنکه یک شهر باشد یک افق است که آن را به تعداد شهدایمان فتح کردهایم، نه یک بار نه دو بار، به تعداد شهدایمان!»*
🌹 وی در ۲۰ فروردین ۱۳۷۲ بر اثر انفجار مین در فکه، در شمال غربی استان خوزستان، بر اثر ترکش مین به شهادت رسید.
💠 یاد و نامش گرامی باد.
📙 «کتاب گنجینه آسمانی»
🌐 موسسه علمیه السلطان علیبنموسیالرضا علیهالسلام در فضای مجازی:
سایت
| بله | ایتا | تلگرام