#شعر_امام رضایی
با خود اگر آورده بودم چشم گریان را
احساس میکردم کنار صحن باران را
ساکن نمیماند کسی حتی زمین؛وقتی..
سُکنایِ خود کردی شمال شرق ایران را
قطعا به جای مردم شیراز اگر بودم
یکجا به نامت میزدم دروازه قرآن را
باشد ضمانت کردی اما در عوض یک عمر
آواره کرد این کارت آهویِ بیابان را
با خود عصایش را نیاورده است نابینا
حتما یقین دارد که خواهد دید سلطان را
السلام علیک يَا عِيسَی بْنِ مَرْيَم ..
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا ..
التماس دعا ..
🆔 @emamreza0
#شعر_امام رضایی
باز شد دربِ حرم ، عطــرِ خــدا پیچیده
همهجا ذکرِ مناجــات و دعـــا پیچیــده
مست شد زائرتــان بسکــه میانِ حرمت
نغمهٔ این همه زائــر همــه جا پیچیـده
هیچکس نیست بپرسد وسطِ اینهمهشور
صوتِ این زاغکِ بیچـــاره چـرا پیچیده؟
این گـناهـان شده انگـــار بلایِ جانم
مثلِ یک پیچَکِ سمّی که به پا پیچیــده
چه طبیبی است همین پنجرهفولادِ شما
باز هم نسخــهٔ درمـانِ مـرا پیچیـــده
هوسِ سـفـرهٔ شاهــانهتان را کــردم
در میــانِ حــرمت بویِ غـــذا پیچیـــده
باز امضا شده یک تذکره و ، گلبانگِ ...
هـرکـه دارد هوسِ کـربُبلا پیچیـــده
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا ..
التماس دعا ..
🆔 @emamreza0