eitaa logo
حوزه علمیه امام صادق علیه‌السلام
1.3هزار دنبال‌کننده
27.2هزار عکس
20.1هزار ویدیو
765 فایل
🔹کانال حوزهٔ علمیهٔ امام صادق (ع) گرگان مدرسهٔ علمیهٔ امام صادق علیه‌السلام گرگان (محمدتقی خان سابق) در سال ۱۳۵۴ه.ش توسط مرحوم آیت‌الله حاج سید حبیب‌الله طاهری گرگانی تجدید بنا شد 🔹سایت : www.emamsadegh.ir 🔹ارتباط با ادمین @Treasure1
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از مرکز خدمات‌ حوزه‌
🔶عمده هدف انبیای الهی تبیین بود؛ حقیقت را بیان کنید؛ چون آن چیزی که موجب می شود انسان ها گمراه بشوند این است که حقیقت را نمی شناسند... العلماء ورثۀ الانبیاء؛ شما میراث بر انبیاء هستید. از جمله در این قضیه؛ مسأله تبیین. «مقام معظم رهبری حفظه الله» 📣فراخوان مشارکت «» با 14 موضوع مرتبط با ابعاد و زوایای مختلف طلبگی... ✅همه ما می توانیم در ترسیم ابعاد و زیبایی های مختلف شریک باشیم... ✅همراه با 42 به نفرات برتر: 💥14 جایزه 500 هزار تومانی 💥14 جایزه 400 هزار تومانی 💥14 جایزه 300 هزار تومانی ✅شما هم می توانید یکی از برندگان ما باشید...🌷 🔸در قالب های متنوع: و ... ✅ آثار خود را از طریق آدرس زیر برای ما ارسال کنید: 🌐http://ravesh.me/tFIcW 📢 کانال روابط عمومی حوزه‌های علمیه Go2l.ir/CSIS_Eta 🆔 :ایتا
تصویری از دلنوشته وخانم مسیحی که دیشب(۲۷ اسفند۱۴۰۲ )در پاتوق گفتگوی چهارباغ اصفهان،شهادتین گفته ومسلمان شد آوردن 🆔https://eitaa.com/emamsadegh_ir
⭕️ مردم عادی چند بار این نوشته را بخوانند مسئولین از جمله مسئولینی که دل در گرو غرب دارند هر روز و هر لحظه آنهایی که در آن سالهای جنگ در غرب بودند و در حال تحصیل و .... این نوشته را بخوانند و ببینند شرمنده شهدا خواهند شد یا خیر ⭕️راضی نیستم شهید بشم! بهمن۱۳۶۵/شلمچه،عملیات کربلای ۵ یک دستگاه نفربر بی.ام.پی که جهت آوردن مهمات به جلوترین حد ممکن آمده بود،دقایقی کنار پست امداد توقف کرد. مجروحین بدحال را که غالبا دست و پا قطع بودند، سوار آن کردیم.راننده مدام می‌گفت: "زود باشید،فرصت نیست،الانه که تانک های عراقی بزنند." ولی ما بدون توجه ،تا آن‌جا که جا داشت مجروح‌ها را سوار کردیم.حتی آنها را به هم فشار می‌دادیم تا تعداد بیشتری جا شوند. نالۀ بیشتر آنها بلند شد ولی کاری نمی‌شد کرد. معلوم نبود وسیلۀ دیگری برای بردن آنها بیاید.به‌زور درِ نفربر را بستیم و از بیرون قفل کردیم. نفربر با تکانی از جا کنده شد و به راه افتاد.هرچه سلام و صلوات که به ذهن‌مان رسید،نذر کردیم تا سالم از سه‌راه مرگ رد شود. همین که به سه‌راه رسید ،تانکی که همچون گرگی گرسنه در کمین نشسته بود،از سمت چپ به طرفش شلیک کرد. در مقابل چشمان وحشت‌زده و مبهوت ما، گلولۀ مستقیمِ تانک به پهلوی نفربر خورد و آن را جر داد و با ورود به داخل، درجا منفجر شد و نفربر را به کنار خاکریز پرتاب کرد.به‌دنبال آن،باران خمپاره باریدن گرفت. به هیچ وجه نمی‌شد کاری کرد.درِ نفربر از بیرون قفل بود و مجروح‌ها که لای همدیگر فشرده بودند ،میان آتش می‌سوختند.صدای دل‌خراش جیغ که از حلقوم آنها به هوا برمی‌خاست،تنم را به لرزه انداخت.هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم جیغ مَرد،این‌گونه سوزاننده باشد. به زمین و زمان فحش می‌دادم و بیشتر به خودم که هرچه راننده گفت: بسه دیگه،جا نداره! به حرفش گوش ندادم و تعداد بیشتری را سوار آن ارابۀ آتشین مرگ کردم.خودم را روی سینۀ سرد خاکریز ول کردم و همچون کودکان مادرمُرده، زار می‌زدم و هق‌هق می‌گریستیم.نه فقط من،همۀ بچه‌ها همین احساس را داشتند. دود خاکستری و سیاه همراه با بوی گوشت سوخته، منطقه را پُر کرد.آفتاب خیلی زودتر داشت غروب می‌کرد و هوا تاریک می‌شد! شب که شد،نفربر هم از سوختن خسته شد و از نفس افتاد! دیگر چیزی برای سوختن نداشت.درِ آن را که باز کردند،یک مشت پودر استخوان سوخته کف آن جمع شده بود.معلوم نبود چندنفر بودند و کی بودند! قاطی کردم.هذیان می‌گفتم.کنترلم دست خودم نبود.اصلا نمی‌فهمیدم کجا هستم و چه می‌کنم.فقط به صدای جیغ آنها گوش می‌کردم که جلوی چشمانم داشتند می‌سوختند و من فقط تماشاچی بودم. رو کردم به آسمان.به هر کجا که احساس می‌کردم خدا آن‌جا نشسته و شاهد این اتفاق است.از ته دل فریاد زدم.چشمانم را بستم،دهانم را باز کردم و ...کفر گفتم.با های‌های گریه،عربده زدم: "خدایا ...اگه من رو شهیدم کنی،خیلی نامردی.اون دنیا جلوی شهدا می‌گم من نمی‌خواستم شهید بشم و این به‌زور من رو شهید کرد ... خدایا،بذار من بمونم ،برم توی این تهران خراب شده، یک ورق کاغذ بهم بده تا توی اون بگم توی سه‌راه مرگ شلمچه چی گذشت." نمی‌دانم روزنامه،فیس بوک،کتاب،اینستاگرام،مجله،توئیتر،ایتا،تلگرام و...توانسته بجای یک ورق کاغذ،حق سه‌راه شهادت را ادا کرده باشد؟! 💢حمید داودآبادی 🆔https://eitaa.com/emamsadegh_ir
✍️باورم شد که رفتی، سید مقاومت 📌سیدحسن را یک بار از نزدیک دیده بودم، بیش از بیست سال قبل در حرم حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها سخنرانی می کرد، وجودش پر از امید و اعتقاد به هدف بود. 📌روزهای نزدیک به شهادتت، فرمانده پشت فرمانده بود که از حزب الله گرفته می شد؛ باید کوه می بودی که فرو نریزی سید. ولی استوار بودی، چون مانند عمه جانت زینب(س) همه را زیبا می دیدی. 📌دشمن می خواست ابتدا بازوان تو را قطع کند، می خواست عَلَم مقاومت را از تو بگیرد تا علمدار نباشد، ولی نمی دانست که علمدار اصلی سیدعلی است نه سیدحسن. اوست که باید عَلَم را به دست صاحبش یعنی امام زمان علیه السلام بدهد. ولی سید، نبودی تا ببینی شهادتت چه داغی رو دل سیدعلی گذاشت و او را چقدر عزادار کرد. 📌امروز نیز یاد امیرالمومنین علیه السلام افتادم که روی سنگی نشست و به شمشیرش تکیه زد، آنگاه یاد یاران کرد و فرمود: أَيْنَ عمار؟ أَيْنَ ابْنُ التَّيِّهَانِ‏ وَ أَيْنَ ذُو الشَّهَادَتَيْن‏؟ آنگاه دست به محاسن گرفت و بسیار گریست.(نهج البلاغه، خطبۀ 182) 📌شاید این روزها، حال و هوا و سخن علمدار همین باشد: أَيْنَ حاج قاسم؟ أَيْنَ سیدابراهیم؟ أَيْنَ عماد مغنیه؟ أَيْنَ اسماعیل هنیه؟ أَيْنَ سیدحسن نصرالله؟ 📌علمدار تو رو خوب می شناخت که هر روز برای سلامتی ات دعا می کرد و صدقه می داد. حاج قاسم هم تو را خوب می‌شناخت که می‌گفت قلب و کبد و ... را تقدیم دو نفر می‌کند؛ یکی تو و یکی هم آقا. 📌شهادت حق تو بود سید. ولی فکری به حال دلتنگی ما کن. شهادت تو نیز مانند شهادت تمام سرداران جبهۀ حق مایۀ جوشش هزاران سردار می شود؛ چنانکه وقتی حاج عماد مغنیه شهید شد، به صهیونیست ها اعلام کردی که «حاج عماد، دهها هزار مبارز بر جای گذاشته است». باورت دارم سید. سخنت، هدفت و راهت را. 📌 تشییع پیکرت مانند تشییع پیکر مادر پهلو شکسته ات نبود، گفتند که بدنت سالم بوده. چه بگویم؟ یا حسین. 📌راستی سید، دلمان برای حاج قاسم و سیدابراهیم تنگ شده. داغشان کهنه نمی شود. سلام ما را برسان و بگو هوای دل سیدعلی را داشته باشند. 🙏به امید دیدار سید. منتظر خبر آزادی قدس باش. ✍️محمدحسین فاریاب 🆔https://eitaa.com/emamsadegh_ir