eitaa logo
امامزادگان حمیده خاتون و رشیده خاتون درچه
1.1هزار دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
1.2هزار ویدیو
54 فایل
••°•﷽•°•• ‌🔰 کانال رسمی آستان مقدسه امامزادگان حمیده خاتون و رشیده خاتون (علیهما‌السلام) شهر درچه-اصفهان ‌‌‌🔰 پایگاه مقاومت بسیج شهدای امامزاده 🔰 هیئت حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) ادمین کانال جهت انتقادات و پیشنهادات شما: @Ebrahimi_313_ir ابراهیمی
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺🌺🌺 سلام به شما 🌸خجالتی شدن کودکان هم و هم داره ولی برخورد درست و بجای والدین و اطرافیان میتونه تا حدود زیادی به کودک کمک کنه 🌼در مواقعی که می‌دونید ممکنه فرزندتون نتونه مثل بچه های دیگه براحتی بازیشو بکنه اولین کاری که باید بکنید اینه که (مهمونی، جشن، بازی...)که قراره توش قرار بگیره رو قبل از رفتن خوب براش بدید، اینکه قراره چیکار کنن و چه کسایی اونجا هستن 🌸این باعث میشه تا حدودی بچه بریزه قدم بعدی اینه که خوب به حرفش کنید بهش اجازه بدید درباره رفتن به اون مکان حرف بزنه و از بین حرفهاش یا علل ترسش رو پیدا کنید 🌸 این ترس ممکنه بخاطر بدی از قبل بوده باشه ممکنه ترس از این باشه که از لحاظ مورد توجه منفی قرار میگیره ممکنه بخاطر ویژگی که داره از طرف بچه های دیگه پذیرفته نشه یا هر دلیل دیگه ای که باعث دلهره از ورود به جمع بچه ها و در نهایت چسبیدن به مادر بشه 🌼وقتی علت رو دادید به راحتی می‌تونید ترس و رو درباره اون محیط به و میل به حضور در اون موقعیت کنید 🌸مثلا کودک شما از اینکه نتونسته تو جمع بچه ها فلان کار رو خوب انجام بده و مورد قرار گرفته دیگه حاضر به حضور در جمع بچه ها نمیشه، و شما از بین حرفهاش متوجه شدید که به همین دلیل از تداعی خاطره فلان جشن و میهمانی ترس و دلهره داره که شما میتونید اون کار یا بازی رو خوب باهاش کنید تا با اعتماد بنفس بتونه با بچه های دیگه بازی کنه 🌼 البته برای بچه های بازی های خاصی هست که خدمتتون عرض میکنم: این بازی‌ها رو می‌‌تونید با توجه به سن و توانمندی‌های کودک در فرصت‌هایی که تمایل به بازی کردن داره، انجام بدید: 🌸۱ - مسابقه گویندگی ۲ - بازی مصاحبه تلویزیونی ۳ - بازی نقل خاطره، داستان، شعر، معما و لطیفه ۴ - بازی چه کسی می‌تواند دیگران رو بخندونه ۵ - بازی کامل کردن یک داستان ۶ - بازی کامل کردن یک شعر ۷ - بازی تکمیل جملات ۸ - بازی پاسخ به پرسش‌ها ۹ - بازی داستان سازی با تصاویر ۱۰ - بازی معلم بودن 🌼این اگه با گروه هم سن و سال کودک باشه خیلی موثرتر خواهد بود چون کودک برای برنده شدن و مورد توجه قرار گرفتن سعی در خوب انجام دادن بازی داره و به قول معروف دیگه و میتونه راحت توجمع بچه ها بدون خجالت حضور پیدا کنه. موفق باشید . 🌸🌸🌸🌺🌺🌸🌸🌸 🌹جهت مشاوره_خانواده به آیدی زیر مراجعه شود. ═══✼🍃🌹🍃https:/ @Moshaver2b2 @emamzade_dorche🕊
🔸تو با این کار، مرا تا پایان عمر مرید خودت کردی!🔸 به مناسبت درگذشت محمد علی کشاورز 🔹 عید نوروز سال 1386 بود. محمد علی کشاورز، بازیگر پیشکسوت و نام آشنای سینمای ایران به شیراز آمده بود. از طریق فرزند خواهرش که ساکن شیراز بود، آشنایی با ایشان پیدا کرده بودم به حدی که به اسم کوچک صدایم می‌کرد و هر از گاهی احوالی می‌گرفت. این بار تماس گرفت و گفت در این سفر که شیرازم پدر شما را در ایام کریسمس در شبکه یک در کلیسا دیده بودم و این حرکت را خیلی پسندیدم، می‌خواهم ولو کوتاه ایشان را زیارت کنم. با پدر مطرح کردم. استقبال کردند و بنا شد بعد از ظهر در یکی از پروژه‌های اطراف شیراز همدیگر را ببینند. 🔹 دیدار، به غایت در صمیمت گذشت. پدر میوه را پوست می‌کند و با دست خود به دهان کشاورز می‌گذاشت. کشاورز خاطرات شیرین بازیگری‌اش را می‌گفت: مثلاً می‌گفت در سریال هزار دستان در صحنه‌ای که باید با گیوه به دهان مشایخی می‌زد، آنچنان محکم زده که دندان جلویش لق می‌شود و چند روزی با او قهر می‌کند! یا در صحنه‌ای دیگر، ده دست کله پاچه می‌خورد تا صحنه همانجور که علی حاتمی می‌خواست در بیاید. 🔹 در خلال خاطرات، سؤالی هم محمد علی کشاورز از پدر پرسید که مدتی است خواب به چشمم نمی‌آید. هرچه تلاش می‌کنم در شبانه روز یکی دو ساعت بیشتر خوابم نمی‌برد. پدر گفتند از اضطراب است. شما حال دانش آموزی را دارید که فردا امتحان دارد، اما درس نخوانده و ترس معلم را دارد، اما از ترس این معلم باید به خود او پناه برد تا آرام شد. هیچ کس جز او نمی‌تواند این اضطراب را درمان کند. 🔹 بعد از بیان خاطرات، پدر پیشنهاد کرد در همین نزدیک کارخانه‌ای هست که کارگرانش مشغول کارند، برویم و سری به آنها بزنیم. شما را ببینند خوشحال می‌شوند. قوت قلبی برای ایشان است. رفتیم بسمت کارخانه. نزدیک کارخانه آقای کشاورز با حجب و حیای خاصی و سر پایین رو به ابوی کردند و گفتند: «این کارگرها وقتی مرا ببینند، چون ایام نوروز است توقع عیدی دارند و من هم چیزی همراه ندارم» پدر لبخند شیرینی زد، بعد یک دسته اسکناس صد تومانی خشک به آقای کشاورز دادند و گفتند: «این هم تحویل شما» وارد کارخانه شدیم. کارگرها که محمد علی کشاورز را شناخته بودند، همه گِردش حلقه زدند. کشاورز هم به یادگار و هم به عنوان عیدی، اسکناس‌های صد تومانی را امضا می‌کرد و به ایشان می‌داد. شور و شعف خاصی بین کارگرها حاکم شد. پدر هم به دقت برخورد پدرانۀ کشاورز با کارگرها را زیر نظر گرفته بود که چگونه به ایشان محبت می‌کند. 🔹 در وقت برگشتن، در ماشین آقای کشاورز که حدود یک سوم اسکناس‌ها را اضافه آورده بود، آن‌ها را دو دستی به ابوی تعارف کرد. ابوی اسکناس‌ها را گرفت و در جیب پیراهن کشاورز فرو کرد. بعد گفت: حضور شما بین کارگرها خیلی تأثیر گذار بود. بعد بی مقدمه دست کشاورز را بوسید! 🔹 یکّه خوردم. صحنه به حدی عجیب بود که تمام موی تنم سیخ شد و وجودم مور مور شد و البته در ماشین به غیر من احدی نبود. کشاورز که منقلب شده بود، دو دستی دست پدر را گرفت و با اصرار در برابر تقلای پدر که دستش را داشت می‌کشید دست ایشان را بوسید و گفت: تو مرا تا پایان عمر مرید خودت کردی. 🔹 تا سالها بعد که هنوز هوش و حواسی برایش باقی مانده بود به من تماس می‌گرفت و می‌گفت: «به پدر بگو یکی از مَرَده (جمع مرید به فتح میم و راء) سلام می‌رساند» 📝 دکتر علی حائری شیرازی (فرزند مرحوم آیت الله حائری شیرازی) از پدر: 👈 @haerishirazi 🔰 پایگاه مقاومت بسیج شهداۍ امامزاده ╭━━━⊰❀🌹❀⊱━━━╮ @emamzade_dorche ╰━━━⊰❀💠❀⊱━━━╯