#روایت_عشق🌸
مےگفت :
توی گودال شهید پیدا کردیم
هرچه خاک بیرون میریخت باز
برمیگشت..!
اذان شد گفتیم بریم فردا برگردیم
شب خواب جوانی را دیدم
که گفت : دوست دارم گمنام بمانم
بیل را بردار و برو ...
#شهید_گمنام💔
@emamzadeganeshgh
🥀🕊
#روایت_عشق
هر موقع به بهشت زهرا میرفت...
آبۍ برمیداشت و قبور شهدارو مۍشست!
میگفت: با شهدا قرار گذاشتم که من غبار رو
از روۍِ قبرهاۍ آنها بشورم و آنها هم غبارِ
گناه رو از روۍِ دل من بشورند.... :)))
#شهید_رسول_خلیلی
╭🥀🕊 ┅────────┅╮
@emamzadeganeshgh
╰ ┅ ───────── ┅ ┅ ╯
🌷🕊
#روایت_عشق^'💜'^
⚘عباسآقا،خادمِمسجدِامامرضا علیھالسلام
تعریفمیکرد؛
یہروزنشستہبودمتوحیاطِمسجد.
مھدیآمدکنارمنشست.چشمشاُفتادبہ عکسِشھدا
کہبالایِدیوارِمسجدنصبشدهبود.
روبہمنکردوباحَسرتگفت:
یعنیمیشھیہروزهمعکسِمنوبزنندآنبالـاپیشِشھدا؟
گفتم: "آنهابراۍزمانخودشانبودند.
توبایدبریزمانِخودتروپیداکنی..!"
⚘حالاعباسآقاداشتدنبالِعکسمھدی
میگشتتابزندآنبالاپیششھدا..
#شهید_مهدی_عزیزی♥️🕊
╭🌷🕊 ┅────────┅╮
@emamzadeganeshgh
╰ ┅ ───────── ┅ ┅ ╯