eitaa logo
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
11هزار دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
6.4هزار ویدیو
1.2هزار فایل
📞پاسخگویی: @Majnonehosain 💞مهدیاران: @emamzaman_12 🌷عطرشهدا: @atre_shohada 📱اینستاگرام: Www.instagram.com/emamzaman.12 👥گروه: https://eitaa.com/joinchat/2504065134Cf1f1d7366b 💕گروه‌مهرمهدوی: @mehr_mahdavi12
مشاهده در ایتا
دانلود
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
🌱🌸🌱 #گنج_سخن به‌قول‌ استاد پناهیان : مانندڪودڪۍڪہ‌انگشت‌پدر رادرخیابان‌در‌دست‌گرفته...🌱 وقتۍ‌از‌خ
✨🌸✨ 🌸✨ ✨ هی نگو من منو قبول نمیکنه... روم نمیشه با حرف بزنم... به قول استاد دولابی؛ مال بد بیخ ریش صاحب شه...! تو مخلوقِ خدایی... 🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤 🆔 @EmamZaman
چگونه عبادت کنم_43.mp3
9.67M
۴۳ 🤲 عبادت درست، کم کم، قلبمون رو یک جهت میکنه. از یه قلبِ هرجایی، که دائم با هرچیزی بالا و پایین میشه ...راحت میشیم. بشرطی که واقعاً عبادت کنیم. 🔉 🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤 🆔 @EmamZaman
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
🌸🌸🌸 🌸🌸 🌸 #رجعت #قسمت_سوم ⭕️ شیعه و رجعت 🔹 در روایات باور به رجعت، در میان اعتقادات شیعه از جایگا
🌼🌾🌼 🌾🌼 🌼 ⭕️ مُبلّغ رجعت باش! 🔹 همانند قرآن و روایات، در ادعیه و زیاراتِ ما نیز به موضوع رجعت اشاره شده است. 🔸 در زیارت جامعه کبیره که امام هادی (ع) آن را به ما آموخته اند، اینگونه آمده است: «... من به بازگشت شما ایمان دارم، رجعتتان را تصدیق میکنم... و برای یاری شما آماده ام...» 🔺 طبق این زیارت، شیعیان علاوه بر ایمان به بازگشتِ ائمه، باید تصدیق کننده‌ی رجعت بین مردم باشند. در این صورت خودشان نیز جزء رجعت کنندگان خواهند بود و میتوانند ائمه را در آن دوران یاری کنند. 🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤 🆔 @EmamZaman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
⭕️✨⭕️ ✨⭕️ ⭕️ #رهایی_از_رابطه_حرام 3 ☢️ اولین مرحله برای مدیریت روابط در فضای حقیقی و مجازی اینه که
⭕️✨⭕️ ✨⭕️ ⭕️ 4 ⭕️ یکی دیگه از اثرات این ارتباط ها اینه که آدم خیلی زود دچار خواهد شد. 💢 بله درسته که اولین روزهای ارتباط با نامحرم ظاهرا شیرین هست ولی چون این شیرینی چیزی از جنس هوای نفسه، خیلی زود تبدیل به "تکراری شدن و دل زدگی و حتی نفرت" خواهد شد. 👈🏼 به طور کلی دنیا طوری خلق شده که هر لذت سطحی که آدم میبره رو کوفتش میکنه!😬😐 آدم عاقل میگه بابا بی خیال! نخواستیم این لذت رو...😒 🚫 در واقع هر نوع اطاعت از هوای نفس باعث افسردگی و بی نشاطی آدم میشه و بعد از مدتی دیگه از هیچ چیزی لذت نخواهد برد.... اصلا "قدرت لذت بردن آدم از بین میره". 🔸 از نظر طبی هم هر موقع انسان گناه کنه بدنش دچار غلبه سودا میشه و بیماری های روحی و فکری پیدا خواهد کرد. 🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤 🆔 @EmamZaman
🐍🦎 🔴 مارها نمی توانند چشمان شان را ببندند چون این خزندگان فاقد پلک هستند! 👁 🟢 یکی از چیزهایی که باعث ترسناک شدن ظاهر مار می شود ، نگاه خیره ی آن است.نگاه خیره و نافذ مار باعث ترساندن طعمه می شود. برخی از حیوانات با دیدن نگاه ثابت و غضبناک مار از ترس برجای خود میخکوب می شوند. ولی این کار عمدی نیست. در واقع مارها نمی توانند پلک بزنند ؛ زیرا فاقد پلک اند. در عوض ، پولکی شفاف روی چشمشان را می پوشاند. به این ترتیب ، چشمان مار حتّی در موقع خواب هم ، باز به نظر می رسد. 🍀 الله اکبر ❣ 🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤 🆔 @EmamZaman
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
#منجی_در_ادیان #امام‌زمان‌عج‌در‌ادیان‌و‌مذاهب‌مختلف🗞#مراحل_ظهور_مسیح_در_مکاشفه_یوحَنّا مرحله 1️⃣ س
🗞 🔹 مسیحیان به لحاظ تاریخی با یهود مشترک هستند؛ یعنی پیشینه تاریخی شان یکی است. در واقع بزرگان یهودیت همان بزرگان مسیحیت هستند. 📚 متی باب۱۵، آیه۱۷ 🔺اما آیا حضرت عیسی، همان منجی و موعودی بود که در کتب اشعیا، ذکریا و دانیال مطرح شده؟! 🔸بعضی یهودیان معتقد بودند حضرت عیسی، ماشیح و منجی ست اما بعضی از آنها این را نپذیرفتند، به همین دلیل حضرت عیسی و پیروانش را مورد آزار شدیدی قرار دادند!! در حقیقت بر سرِ دار شدنِ عیسی، کار همین کاهنان یهود بود... @EmamZaman
عـلـم 🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤 🆔 @EmamZaman
امانتهای زندگی من_3.mp3
12.22M
۳ 💛 خدا محبت خدا رابطه‌ی تو و خدا بزرگترین امانت زندگی توست .... اما نحوه‌ی تمام امانت‌داریهای زندگی تو، روی این امانت بزرگت، اثر دارند! چقدر برای حفظ این اَمانت، تلاش کردی؟ 🔉 🆔 @EmamZaman
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
✍️ #رمان_تنها_میان_داعش #قسمت_سی_و_هفتم 💠 چانه‌ام روی دستش می‌لرزید و می‌دید از این #معجزه جانم به
✍️ 💠 حیدر چشمش به جاده و جمعیت رزمنده‌ها بود و دل او هم پیش جا مانده بود که مؤمنانه زمزمه کرد :«عاشق و !» سپس گوشه نگاهی به صورتم کرد و با لبخندی فاتحانه شهادت داد :«نرجس! به‌خدا اگه نبود، آمرلی هم مثل سنجار سقوط می‌کرد!» و در رکاب حاج قاسم طعم قدرت را چشیده بود که فرمان را زیر انگشتانش فشار داد و برای خط و نشان کشید :«مگه شیعه مرده باشه که حرف و روی زمین بمونه و دست داعش به کربلا و نجف برسه!» 💠 تازه می‌فهمیدم حاج قاسم با دل عباس و سایر شهر چه کرده بود که مرگ را به بازی گرفته و برای چشیدن سرشان روی بدن سنگینی می‌کرد و حیدر هنوز از همه غم‌هایم خبر نداشت که در ترافیک ورودی شهر ماشین را متوقف کرد، رو به صورتم چرخید و با اشتیاقی که از آغوش حاج قاسم به دلش افتاده بود، سوال کرد :«عباس برات از چیزی نگفته بود؟» و عباس روزهای آخر آیینه حاج قاسم شده بود که سرم را به نشانه تأیید پایین انداختم، اما دست خودم نبود که اسم برادر شیشه چشمم را از گریه پُر می‌کرد و همین گریه دل حیدر را خالی کرد. 💠 ردیف ماشین‌ها به راه افتادند، دوباره دنده را جا زد و با نگرانی نگاهم می‌کرد تا حرفی بزنم و دردی جز داغ عباس و عمو نبود که حرف را به هوایی جز هوای بردم :«چطوری آزاد شدی؟» حسم را باور نمی‌کرد که به چشمانم خیره شد و پرسید :«برا این گریه می‌کنی؟» و باید جراحت جالی خالی عباس و عمو را می‌پوشاندم و همان نغمه ناله‌های حیدر و پیکر کم دردی نبود که زیر لب زمزمه کردم :«حیدر این مدت فکر نبودنت منو کشت!» 💠 و همین جسارت عدنان برایش دردناک‌تر از بود که صورتش سرخ شد و با غیظی که گلویش را پُر کرده بود، پاسخ داد :«اون شب که اون نامرد بهت زنگ زد و می‌کرد من می‌شنیدم! به خودم گفت می‌خوام ازت فیلم بگیرم و بفرستم واسه دخترعموت! به‌خدا حاضر بودم هزار بار زجرکشم کنه، ولی با تو حرف نزنه!» و از نزدیک شدن عدنان به تیغ غیرت در گلویش مانده و صدایش خش افتاد :«امروز وقتی فهمیدم کشونده بودت تو اون خونه خرابه، مرگ رو جلو چشام دیدم!» و فقط مرا نجات داده و می‌دیدم قفسه سینه‌اش از هجوم می‌لرزد که دوباره بحث را عوض کردم :«حیدر چجوری اسیر شدی؟» 💠 دیگر به ورودی شهر رسیده و حرکت ماشین‌ها در استقبال مردم متوقف شده بود که ترمز دستی را کشید و گفت :«برای شروع ، من و یکی دیگه از بچه‌ها که اهل آمرلی بودیم داوطلب شناسایی منطقه شدیم، اما تو کمین داعش افتادیم، اون شد و من زخمی شدم، نتونستم فرار کنم، کردن و بردن سلیمان بیک.» از تصور درد و که عزیز دلم کشیده بود، قلبم فشرده شد و او از همه عذابی که عدنان به جانش داده بود، گذشت و تنها آخر ماجرا را گفت :«یکی از شیخ‌های سلیمان بیک که قبلا با بابا معامله می‌کرد، منو شناخت. به قول خودش نون و نمک ما رو خورده بود و می‌خواست جبران کنه که دو شب بعد فراریم داد.» 💠 از که عشقم را نجات داده بود دلم لرزید و ایمان داشتم از کرم (علیهم‌السلام) حیدرم سالم برگشته که لبخندی زدم و پس از روزها برایش دلبرانه ناز کردم :«حیدر نذر کردم اسم بچه‌مون رو حسن بذاریم!» و چشمانش هنوز از صورتم سیر نشده بود که عاشقانه نگاهم کرد و نازم را خرید :«نرجس! انقدر دلم برات تنگ شده که وقتی حرف می‌زنی بیشتر تشنه صدات میشم!» دستانم هنوز در گرمای دستش مانده و دیگر تشنگی و گرسنگی را احساس نمی‌کردم که از جام چشمان مستش سیرابم کرده بود. 💠 مردم همه با پرچم‌های و برای استقبال از نیروها به خیابان آمده بودند و اینهمه هلهله خلوت عاشقانه‌مان را به هم نمی‌زد. بیش از هشتاد روز در برابر داعش و دوری و دلتنگی، عاشق‌ترمان کرده بود که حیدر دستم را میان دستانش فشار داد تا باز هم دلم به حرارت حضورش گرم شود و باور کنم پیروز این جنگ ناجوانمردانه ما هستیم. نویسنده: 🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤 🆔 @EmamZaman