eitaa logo
🏴امام زمان (عج) 🏴
10.7هزار دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
6هزار ویدیو
1.1هزار فایل
📞پاسخگویی: @Majnonehosain 💞مهدیاران: @emamzaman_12 🌷عطرشهدا: @atre_shohada 📱اینستاگرام: Www.instagram.com/emamzaman.12 👥گروه: https://eitaa.com/joinchat/2504065134Cf1f1d7366b 💕گروه‌مهرمهدوی: @mehr_mahdavi12
مشاهده در ایتا
دانلود
🌼🌸🌼 🌸🌼 🌼 طرح فایل های امام حسینی💕 تا حالا شده بشینی گوشیتو 📲بررسی کنی؟ ببینی واقعا تو گوشیت چی داری؟ چه آهنگایی؟ چه عکسایی؟ چه فیلمایی؟ آیا واقعا این فایلا تاثیر خوب دارن؟ اگه حضرت امام حسین علیه السلام گوشیتو بخواد از دادنش خجالت زده نمیشی❓ ما میخوایم طرحی رو شروع کنیم و روزی چند تا فایل تو کانال بزاریم😊 یادمون باشه موبایل یه عضو جدایی ناپذیر از زندگیمون شده. با موبایل میشه بدترین گناها رو انجام داد و میشه بهترین کارها رو ... تو کدومشو انتخاب میکنی❓ من شروع کردم فایلایی که به کارم نمیاد رو حذف کنم و جایگزینش کنم با فایل های امام حسینی.❤️ توچیکار میکنی؟ 🌼 🌸🌼 🌼🌸🌼
4_5785172779930223183.mp3
1.39M
ای باغری قان رقیه آرام جان رقیه 🎤 محمدباقرمنصوری ✨🏴الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج🏴✨ 🆔 @emamzaman
🌺🌸🌺 🌸🌺 🌺 از همراهان حسین بن علی در واقعه کربلا بود. حر از خاندان معروف عراق و از رؤسای قبایل کوفیان بود. به‌درخواست ابن زیاد، برای مبارزه با حسین فراخوانده شد. او به سرکردگی هزار سوار برگزیده گشت. گفته‌اند وقتی از دارالاماره کوفه، با مأموریت بستن راه بر حسین بیرون آمد، ندایی شنید که: «ای حر! مژده باد تو را بهشت …» در کربلا حر با سپاهش در منزل «قصر بنی مقاتل» یا «شراف»، راه را بر حسین بست و مانع از حرکت او به سوی کوفه شد. کاروان حسین را همراهی کرد تا به کربلا رسیدند و حسین در آنجا فرود آمد. حر وقتی فهمید کار جنگ با حسین بن علی جدی است، صبح عاشورا به بهانه آب دادن اسب خویش، از اردوگاه عمر سعد جدا شد و به کاروان حسین پیوست. توبه کنان کنار خیمه‌های حسین آمد و اظهار پشیمانی کرد، سپس اذن میدان طلبید. بنا به روایات ابن نما: حر به امام حسین علیه‌السلام عرض کرد: چون ابن زیاد مرا به‌سوی تو روانه کرد از قصر بیرون آمدم پسندایی از پشت سر شنیدم که می‌گفت: یا حر ابشر بالجنه ای حر! مژده باد بر تو به بهشت! برگشتم کسی را ندیدم پس امام به او فرمود: هر آیینه به اجر و ثواب رسیدی. مرحوم عبدالله مامقانی از ابن جوزی روایت می‌کند که: امام به حر فرمود: آن بشارت‌دهنده حضرت خضر علیه‌السلام بود. قابل‌ذکر است که نام حر دو مرتبه در زیارت رجبیه و یک مرتبه در زیارت ناحیه مقدسه به فیض سلام حضرت امام زمان –عج‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف- نائل گشته است. «السلام علی الحر بن یزید الریاحی» ظاهراً حر با اذن امام حسین اولین فردی است که به میدان رفت و در خطابهای مؤثر، سپاه کوفه را به خاطر جنگیدن با حسین توبیخ کرد. چیزی نمانده بود که سخنان او، گروهی از سربازان عمر بن سعد را تحت تأثیر قرار داده از جنگ با حسین منصرف سازد، که سپاه عمر سعد، او را هدف تیرها قرار داد. نزد حسین بازگشت و پس از لحظاتی دوباره به میدان رفت و با رجزخوانی، به مبارزه پرداخت و به شهادت رسید. ✨🏴الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج🏴✨ 🆔 @emamzaman 🌸 🌺🌸 🌸🌺🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤔چرا حجاب؟ ✨🏴الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج🏴✨ 🆔 @emamzaman
🌺🌸🌺 🌸🌺 🌺 (س) *آخرﯾﻦ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ (ع) ﺑﺎ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﻗﯿﻪ (ع):* ﻭﺩﺍﻉ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ (ع) ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﻋﺎﺷﻮﺭﺍ ﺑﺎ ﺍﻫﻞ ﺑﯿﺖ (ع) ﺻﺤﻨﻪ ﺍﻯ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺟﺎﻧﺴﻮﺯ ﺑﻮﺩ، ﻭﻟﻰ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺻﺤﻨﻪ ﺩﻟﺨﺮﺍﺵ ﻭ ﺟﮕﺮ ﺳﻮﺯ،ﻭﺩﺍﻉ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﺑﺎ ﺩﺧﺘﺮﻯ ﺳﻪ ﺳﺎﻟﻪ ﺑﻮﺩ: ﻫﻼﻝ ﺑﻦ ﻧﺎﻓﻊ ،ﮐﻪ ﺍﺯ ﺳﺮﺑﺎﺯﺍﻥ ﺩﺷﻤﻦ ﺑﻮﺩ، ﻣﻰ ﮔﻮﯾﺪ: ﻣﻦ ﭘﯿﺸﺎﭘﯿﺶ ﺻﻒ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ. ﺩﯾﺪﻡ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ (ع)، ﭘﺲ ﺍﺯ ﻭﺩﺍﻉ ﺑﺎ ﺍﻫﻞ ﺑﯿﺖ ﺧﻮﺩ،ﺑﻪ ﺳﻮﻯ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﻣﻰ ﺁﯾﺪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻧﺎﮔﺎﻩ ﭼﺸﻤﻢ ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮﮐﻰ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺧﯿﻤﻪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺑﺎ ﮔﺎﻣﻬﺎﻯ ﻟﺮﺯﺍﻥ،ﺩﻭﺍﻥ ﺩﻭﺍﻥ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ(ع)ﺷﺘﺎﻓﺖ ﻭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺳﺎﻧﯿﺪ. آﻧﮕﺎﻩ ﺩﺍﻣﻦ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺻﺪﺍ ﺯﺩ: «ﯾﺎ ﺍﺑﻪ ! ﺍﻧﻈﺮ ﺍﻟﻰ ﻓﺎﻧﻰ ﻋﻄﺸﺎﻥ.» ﺑﺎﺑﺎ ﺟﺎﻥ ، ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﻨﮕﺮ،ﻣﻦ ﺗﺸﻨﻪ ﺍﻡ. ﺷﻨﯿﺪﻥ ﺍﯾﻦ ﺳﺨﻦ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﻭﻟﻰ ﺟﮕﺮ ﺳﻮﺯ ﺍﺯ ﺯﺑﺎﻥ ﮐﻮﺩﮐﻰ ﺗﺸﻨﻪ ﮐﺎﻡ،ﻣﺜﻞ ﺁﻥ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺯﺧﻤﻬﺎﻯ ﺩﻝ ﺩﺍﻏﺪﺍﺭ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ (ع) ﻧﻤﮏ ﭘﺎﺷﯿﺪﻩ ﺑﺎﺷﻨﺪ. ﺳﺨﻦ ﺍﻭ ﺁن چناﻥ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ (ع) ﺭﺍ ﻣﻨﻘﻠﺐ ﺳﺎﺧﺖ ﮐﻪ ﺑﻰ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭ ﺍﺷﮏ ﺍﺯ ﺩﯾﺪﮔﺎﻧﺶ ﺟﺎﺭﻯ شد. ﺑﺎ ﭼﺸﻤﻰ ﺍﺷﮑﺒﺎﺭ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺩﺧﺘﺮ ﻓﺮﻣﻮﺩ: «ﺍﻟﻠﻪ ﯾﺴﻘﯿﮏ ﻓﺎﻧﻪ ﻭﮐﯿﻠﻰ.» ﺩﺧﺘﺮﻡ،ﻣﻰ ﺩﺍﻧﻢ ﺗﺸﻨﻪ ﻫﺴﺘﻰ ﺧﺪﺍ تو رﺍ ﺳﯿﺮﺍﺏ ﻣﻰ ﮐﻨﺪ،ﺯﯾﺮﺍ ﺍﻭ ﻭﮐﯿﻞ ﻭ ﭘﻨﺎﻫﮕﺎﻩ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ. ﻫﻼﻝ ﻣﻰ ﮔﻮﯾﺪ: ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ: ﺍﯾﻦ ﺩﺧﺘﺮﮎ ﮐﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﭼﻪ ﻧﺴﺒﺘﻰ ﺑﺎ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ (ع) ﺩﺍﺷﺖ؟ ﺑﻪ ﻣﻦ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩﻧﺪ: ﺍﻭ ﺭﻗﯿﻪ (س) ﺩﺧﺘﺮ ﺳﻪ ﺳﺎﻟﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ (س)ﺍﺳﺖ. ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﻟﺐ ﺗﺸﻨﻪ ﭘﺪﺭ ﺁﺏ ﻧﺨﻮﺭﺩ! : ﻋﺼﺮ ﻋﺎﺷﻮﺭﺍ ﮐﻪ ﺩﺷﻤﻨﺎﻥ ﺑﺮﺍﻯ ﻏﺎﺭﺕ ﺑﻪ ﺧﯿﻤﻪ ﻫﺎ ﺭﯾﺨﺘﻨﺪ، ﺩﺭ ﺩﺭﻭﻥ ﺧﯿﻤﻪ ﻫﺎ ﻣﺠﻤﻮﻋﺎ ۲۳ ﮐﻮﺩﮎ ﺍﺯ ﺍﻫﻞ ﺑﯿﺖ (ع) ﺭﺍ ﯾﺎﻓﺘﻨﺪ. ﺑﻪ ﻋﻤﺮ ﺳﻌﺪ ﮔﺰﺍﺭﺵ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ۲۳ ﮐﻮﺩﮎ،ﺑﺮ ﺍﺛﺮ ﺷﺪﺕ ﺗﺸﻨﮕﻰ ﺩﺭ ﺧﻄﺮ ﻣﺮﮒ ﻫﺴﺘﻨﺪ. ﻋﻤﺮ ﺳﻌﺪ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺩﺍﺩ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺁﺏ ﺑﺪﻫﻨﺪ. ﻭﻗﺘﻰ ﮐﻪ ﻧﻮﺑﺖ ﺑﻪ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﻗﯿﻪ (ع)ﺭﺳﯿﺪ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﻇﺮﻑ ﺁﺏ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺩﻭﺍﻥ ﺩﻭﺍﻥ ﺑﻪ ﺳﻮﻯ ﻗﺘﻠﮕﺎﻩ ﺣﺮﮐﺖ ﮐﺮﺩ. ﯾﮑﻰ ﺍﺯ ﺳﭙﺎﻫﯿﺎﻥ ﺩﺷﻤﻦ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﮐﺠﺎ ﻣﻰ ﺭﻭی؟ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﻗﯿﻪ (س) فرمود: ﺑﺎﺑﺎﯾﻢ ﺗﺸﻨﻪ ﺑﻮﺩ.ﻣﻰ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺍﻭ ﺭﺍ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﻨﻢ ﻭ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﺁﺏ ﺑﺒﺮﻡ. ﺍﻭ ﮔﻔﺖ: ﺁﺏ ﺭﺍ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺨﻮﺭ.پدرت ﺭﺍ ﺑﺎ ﻟﺐ ﺗﺸﻨﻪ ﺷﻬﯿﺪ ﮐﺮﺩﻧﺪ ! ﺣﻀﺮﺕ ﺭﻗﯿﻪ (ع)ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﻰ ﮐﺮﺩ، ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﭘﺲ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺁﺏ ﻧﻤﻰ ﺁﺷﺎﻣﻢ. (س): ﺯﻧﺎﻥ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﻧﺒﻮﺕ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﺖ ﺍﺳﯿﺮﻯ ﺣﺎﻝ ﻣﺮﺩﺍﻧﻰ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺩﺭ ﮐﺮﺑﻼ ﺷﻬﯿﺪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺑﺮ ﭘﺴﺮﺍﻥ ﻭ ﺩﺧﺘﺮﺍﻥ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﭘﻮﺷﯿﺪﻩ ﻣﻰ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﻭ ﻫﺮ ﮐﻮﺩﮐﻰ ﺭﺍ ﻭﻋﺪﻩ ﻣﻰ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﭘﺪﺭ ﺗﻮ ﺑﻪ ﻓﻼﻥ ﺳﻔﺮ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﺑﺎﺯ ﻣﻰ ﺁﯾﺪ،ﺗﺎ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﯾﺰﯾﺪ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ. ﺩﺧﺘﺮﮐﻰ ﺑﻮﺩ ﭼﻬﺎﺭ ﺳﺎﻟﻪ،ﺷﺒﻰ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﭘﺪﺭ ﻣﻦ ﺣﺴﯿﻦ (ع) ﮐﺠﺎﺳﺖ؟ ﺍﯾﻦ ﺳﺎﻋﺖ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﯾﺪﻡ.ﺳﺨﺖ ﭘﺮﯾﺸﺎﻥ ﺑﻮﺩ. ﺯﻧﺎﻥ ﻭ ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﺟﻤﻠﻪ ﺩﺭ ﮔﺮﯾﻪ ﺍﻓﺘﺎﺩﻧﺪ ﻭ ﻓﻐﺎﻥ ﺍﺯ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﺑﺮﺧﺎﺳﺖ. ﯾﺰﯾﺪ ﺧﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ، ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻣﺎﺟﺮﺍ ﺳﻮﺍﻝ ﮐﺮﺩ. ﺧﺒﺮ ﺑﺮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﻣﺎﺟﺮﺍ ﭼﻨﯿﻦ ﺍﺳﺖ. ﺁﻥ ﻟﻌﯿﻦ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﮔﻔﺖ: ﺑﺮﻭﻧﺪ ﺳﺮ ﭘﺪﺭ ﺭﺍ ﺑﯿﺎﻭﺭﻧﺪ ﻭ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺍﻭ ﻧﻬﻨﺪ. ﻣﻼﺯﻣﺎﻥ ﯾﺰﯾﺪ ﺳﺮ ﺣﻀﺮﺕ ﺳﯿﺪﺍﻟﺸﻬﺪﺍ (ع) ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﻪ ﺩﺭ ﺧﺮﺍﺑﻪ ﺁﻣﺪﻧﺪ. ﭼﻮﻥ ﺍﻫﻞ ﺑﯿﺖ ﺩﺍﻧﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺳﺮ ﺍﻣﺎﻡ حسین(ع) ﺭﺍ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﻧﺪ،ﺗﻤﺎﻣﺎ ﺑﻪ ﺍﺳﺘﻘﺒﺎﻝ ﺁﻥ ﺳﺮ ﺷﺘﺎﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﺳﺮ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ (ع) ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ ﺍﺳﺎﺱ ﻣﺎﺗﻢ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺳﺮ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ،ﺑﻮﯾﮋﻩ ﺯﯾﻨﺐ کبری (س) ﮐﻪ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﻭﺍﺭ ﺑﻪ ﺩﻭﺭ ﺁﻥ ﺷﻤﻊ ﻣﺤﻔﻞ ﻧﺒﻮﺕ ﻣﻰ ﮔﺮﺩﯾﺪ. ﭘﺲ ﭼﻮﻥ ﻧﻈﺮ ﺁﻥ ﺻﻐﯿﺮﻩ ﺑﺮ ﺳﺮ مبارﮎ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﺍﯾﻦ ﺳﺮ ﮐﯿﺴﺖ؟ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺍﯾﻦ،ﺳﺮ ﻣﺒﺎﺭﮎ ﭘﺪﺭ ﺗﻮﺳﺖ. ﭘﺲ ﺁﻥ ﻣﻈﻠﻮﻣﻪ ﺁﻥ ﺳﺮ ﻣﺒﺎﺭﮎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻃﺸﺖ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺑﺮﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﮔﺮﯾﺴﺘﻦ ﻧﻤﻮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﭘﺪﺭ ﺟﺎﻥ،ﮐﺎﺵ ﻣﻦ ﻓﺪﺍﻯ ﺗﻮ ﻣﻰ ﺷﺪﻡ،ﮐﺎﺵ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﮐﻮﺭ ﻭ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ ﺑﻮﺩﻡ،ﻭ ﮐﺎﺵ ﻣﻰ ﻣﺮﺩﻡ ﻭ ﺩﺭ ﺯﯾﺮ ﺧﺎﮎ ﻣﻰ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﻧﻤﻰ ﺩﯾﺪﻡ ﻣﺤﺎﺳﻦ ﻣﺒﺎﺭﮎ ﺗﻮ ﺑﻪ ﺧﻮﻥ ﺧﻀﺎﺏ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﭘﺲ ﺍﯾﻦ ﻣﻈﻠﻮﻣﻪ ﺩﻫﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺩﻫﺎﻥ ﭘﺪﺭ ﺑﺰﺭﮔﻮﺍﺭ ﺧﻮﺩ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﻭ ﺁﻥ ﻗﺪﺭ ﮔﺮﯾﺴﺖ ﮐﻪ ﺑﯿﻬﻮﺵ ﺷﺪ و دیگر بلند نشد. ✨🏴الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج🏴✨ 🆔 @emamzaman 🌸 🌺🌸 🌸🌺🌸
4_5915621798682035693.mp3
12.38M
✨🏴الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج🏴✨ 🆔 @emamzaman
دم در هیئت دیدم سر بند حر بسته و خاک رس می زنه به لباس هرکسی که می خواد... یادمه همه از دستش فرارى بودن، کسی از ده تا کوچه اون طرف ترش هم رد نمى شد آخرشم با یه نسخه ى کامل افتاد زندان. ما که اونجا نبودیم اما اونا که بودن میگفتن شب چهارم مداح تو حسینیه زندان روضه ى حر رو خونده و غلام تا چند ساعت بعدش حالش دست خودش نبوده. اگه جرمم بیشتر از غلام نباشه کم تر نیست اما تو منو بخر شب چهارم-حر ✨🏴الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج🏴✨ 🆔 @emamzaman
هدایت شده از  🏴امام زمان (عج) 🏴
هر شب با 🏴الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج🏴 🆔 @emamzaman
شب کوچک ترین شاگرد فراق توست... شب های بی خیر را بخیر کن... ⚫️اللهمَّ عجِّل لولیِّک الفَرَج ⚫️ 🆔 @emamzaman
#ذکر_روز_جمعه ✨🏴اللهمَّ عجِّل لولیِّک الفَرَج 🏴✨ 🆔 @emamzaman
#هر_روز_یک_صفحه_از_قرآن ⭐️ صفحه۴۴۴_سوره ی یس⭐️ ✨🏴اللهمَّ عجِّل لولیِّک الفَرَج 🏴✨ 🆔 @emamzaman
هدایت شده از  🏴امام زمان (عج) 🏴
#دعای_عهد #هرروز ✨🏴الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج🏴✨ 🆔 @emamzaman
سلام مولای بی همتا از خواب چو برخیزم اول تو به یاد آیى #مولانا ✨🏴الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج🏴✨ 🆔 @emamzaman
چای هیات مـستـم مــیکند... #پروفایل_حسینی ✨🏴الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج🏴✨ 🆔 @emamzaman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نوحه سوزناک 🎤حاج محمود کریمی ✨🏴الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج🏴✨ 🆔 @emamzaman
چرخید خداوند به دور ســر تو زد بوسه به پاره پاره ی پیکر تو والله که کشتی نجات همه است گهواره ی کوچک علی اصغر تو (ع) 🏴 @emamzaman
نوحه_ترکی_بسیار_زیبا_حضرت_علی_اصغر.mp3
6.72M
🎤مجید بنی فاطمه ‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ✨🏴الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج🏴✨ 🆔 @emamzaman
❤️❤️❤️ ❤️❤️ ❤️ : *بدون تو هرگز* با اون پای مشکل دارش، پا به پای همه کار می کرد . برمی گشت خونه اما چه برگشتنی ،گاهی از شدت خستگی، نشسته خوابش می برد . می رفتم براش چای بیارم، وقتی برمی گشتم خواب خواب بود .نیم ساعت، یه ساعت همون طوری می خوابید و دوباره می رفت بیرون ، هر چند زمان اندکی توی خونه بود ولی توی همون زمان کم هم دل بچه ها رو برد . عاشقش شده بودن ؛ مخصوصا زینب . هر چند خاطره ای ازش نداشت اما حسش نسبت به علی قوی تر از محبتش نسبت به من بود .توی التهاب حکومت نوپایی که هنوز دولتش موقت بود ،آتش درگیری و جنگ شروع شد .کشوری که بنیان و اساسش نابود شده بود، ثروتش به تاراج رفته بود ،ارتشش از هم پاشیده شده بود ،حالا داشت طعم جنگ و بی خانمان شدن مردم رو هم می چشید و علی مردی نبود که فقط نگاه کنه و منم کسی نبودم که از علی جدا بشم .سریع رفتم دنبال کارهای درسیم . تنها شانسم این بود که درسم قبل از انقلاب فرهنگی و تعطیل شدن دانشگاه ها تموم شد . بلافاصله پیگیر کارهای طرحم شدم . اون روزها کمبود نیروی پزشکی و پرستاری غوغا می کرد... ... نویسنده : ✨💖الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج💖✨ 🆔 @emamzaman ❤️ ❤️❤️ ❤️❤️❤️
❤️❤️❤️ ❤️❤️ ❤️ : *رگ یاب* اون شب علی مثل همیشه دیر وقت و خسته اومد خونه . رفتم جلوی در استقبالش ، بعد هم سریع رفتم براش شام بیارم ، دنبالم اومد توی آشپزخونه . _چرا اینقدر گرفته ای؟ حسابی جا خوردم ،من که با لبخند و خوشحالی رفته بودم استقبال!! با تعجب، چشم هام رو ریز کردم و زل زدم بهش ، خنده اش گرفت . _ این بار دیگه چرا اینطوری نگام می کنی؟ _علی جون من رو قسم بخور تو ذهن آدم ها رو می خونی؟ صدای خنده اش بلندتر شد .نیشگونش گرفتم. _ساکت باش بچه ها خوابن . صداش رو آورد پایین تر . هنوز می خندید... _قسم خوردن که خوب نیست ولی بخوای قسمم می خورم ، نیازی به ذهن خونی نیست ، روی پیشونیت نوشته. رفت توی حال و همون جا ولو شد. _دیگه جون ندارم روی پا بایستم . با چایی رفتم کنارش نشستم. _راستش امروز هر کار کردم نتونستم رگ پیدا کنم . آخر سر، گریه همه در اومد . دیگه هیچکی نذاشت ازش رگ بگیرم . تا بهشون نگاه می کردم مثل صاعقه در می رفتن . _اینکه ناراحتی نداره .بیا روی رگ های من تمرین کن. _جدی؟ لای چشمش رو باز کرد. _رگ مفته ، جایی هم که برای در رفتن ندارم. و دوباره خندید . منم با خنده سرم رو بردم دم گوشش . _پیشنهاد خودت بود ها . وسط کار جا زدی، نزدی . و با خنده مرموزانه ای رفتم توی اتاق و وسایلم رو آوردم . ... نویسنده : ✨💖الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج💖✨ 🆔 @emamzaman ❤️ ❤️❤️ ❤️❤️❤️
غلی لای لای.mp3
7.19M
ترکی علی لای لای😭 ✨🏴الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج🏴✨ 🆔 @emamzaman
جان زهـرا ز پس پـرده غیبـت برگـرد مهدی ای منتقم خون شه کرب و بلا ✨🏴اللهُـــمَّ عَجِّــــــلْ لِوَلِیِّکَــــــ الْفَــــــــرَج🏴 🆔 @emamzaman