eitaa logo
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
10.9هزار دنبال‌کننده
11.6هزار عکس
6.3هزار ویدیو
1.2هزار فایل
📞پاسخگویی: @Majnonehosain 💞مهدیاران: @emamzaman_12 🌷عطرشهدا: @atre_shohada 📱اینستاگرام: Www.instagram.com/emamzaman.12 👥گروه: https://eitaa.com/joinchat/2504065134Cf1f1d7366b 💕گروه‌مهرمهدوی: @mehr_mahdavi12
مشاهده در ایتا
دانلود
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
⭕️✨⭕️ ✨⭕️ ⭕️ #رهایی_از_رابطه_حرام 22 ✅ یکی از نکاتی که در مورد توبه خوبه دقت بشه اینه که هر گناهی ک
23 ⭕️ نکته بعد در مورد توبه اینه که هر موقع آدم توبه کنه دقیقا فرداش زمینه های انجام همون گناهی که ازش توبه کرده براش پیش میاد! 💢 مثلا تا آدم بخواد تماشای صحنه های مستهجن یا رابطه با نامحرمی رو ترک کنه و از این کار توبه کنه، فرداش هر طور شده دوباره زمینه‌ش پیش میاد که با طرف مقابل ارتباط برقرار کنه! ⭕️ خیلی از افراد وقتی چنین اتفاقی می‌افته از دست خدا شاکی میشن! میگن خدایا من که خالصانه و با دل شکسته اومدم در خونت و توبه کردم! پس این گناه دیگه چی بود سر راهم گذاشتی؟!😐 ✅ اینجاست که باید به این نکته توجه کرد که: اتفاقا خدا عمدا بعد از هر توبه ای دوباره صحنه گناه رو خیلی زود برای آدم پیش میاره!☺️ 🔵 این کار دو تا دلیل عمده داره: یکی اینکه گناه کردن مثل یه ماده سمی هست که آدم بخوره. وقتی که ماده سمی رو خورد، بدن واکنش نشون میده و فرد، حالت تهوع بهش دست میده و هر چی خورده بالا میاره! ⭕️ وقتی آدم گناه میکنه و توبه میکنه آدم یه مقدار و هم پیدا میکنه! فکر میکنه که دیگه واقعا خالص شده و حسابی نورانی شده! 😒 اما فرداش که گناه کرد میفهمه که بعد از توبه ذره‌ای نباید دچار تکبر بشه. ببینه که اگه لطف خدا نباشه آدم به چه کثافت کاری کشیده میشه... 💐الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج💐 💠 @emamzaman
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
💫📿💫 📿💫 💫 #نكات_نماز 💢نماز و زنده كردن ارزشها💢 🍃از مهم ترين ارزشهاى اسلامى، عدالت ورزى و عدالت گس
📿💫📿 💫📿 📿 💢نداى نماز از گهواره تا گور💢 🔹هنگام تولّد نوزاد، اذان گفتن در گوش او سفارش شده و نيز هنگام دفن مرده نماز واجب شده است، هيچ عبادتى از لحظه تولّد تا لحظه مرگ، اين چنين ملازم انسان نيست. 📗کتاب ۱۱۴ نکته درباره نماز، محسن قرائتی ╭─┅──🌼🌤🌼──┅─╮ @EmamZaman ╰─┅──🌼🌤🌼──┅─╯
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
🌸✨🌿 ✨🌿 🌿 #نهج_البلاغه 💫۶- وَ قَالَ ( علیه السلام ) : صَدْرُ الْعَاقِلِ صُنْدُوقُ سِرِّهِ وَ الْبَش
🌸✨🌿 ✨🌿 🌿 💫۷- َ قَالَ ( علیه السلام ) : الصَّدَقَةُ دَوَاءٌ مُنْجِحٌ وَ أَعْمَالُ الْعِبَادِ فِی عَاجِلِهِمْ نُصْبُ أَعْیُنِهِمْ فِی آجَالِهِمْ .✔️ 💫و درود خدا بر او فرمود: صدقه دادن دارویی ثمربخش است، و کردار بندگان در دنیا، فردا در پیش روی آنان جلوه گر است.✔️ 📗 ╭─┅──🌼🌤🌼──┅─╮ @EmamZaman ╰─┅──🌼🌤🌼──┅─╯
🕗 ۲۰ صلوات خاصه امام رضا (ع): اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِیِّ النَّقِیِ‏ وَ حُجَّتِکَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّیقِ صَلاَةً کَثِیرَةً تَامَّةً زَاکِیَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً کَأَفْضَلِ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِیَائِکَ‏. ╭─┅──🌼🌤🌼──┅─╮ @EmamZaman ╰─┅──🌼🌤🌼──┅─╯
🦉🖤🌳 ❤ پر های قلبی شکل جغد عقابی جنگلی 😍 💚 الگوی روی پرهای جغد عقابی جنگلی شبیه قلب است. جیغی که این پرنده هنگام خطر تولید میکند شبیه جیغ انسان است. ✨ الله اکبر 🌸 🌐 @EmamZaman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
💞✨💞 ✨💞 💞 📖 #رمان_جان_شیعه_اهل_سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»😍 🖋 #قسمت_چهل_و_هفتم آوای آواز پرند
💞✨💞 ✨💞 💞 📖 ... عاشقانه ای برای مسلمانان»😍 🖋 _هشتم در برابر نگاه پرسشگر ما، شلنگ را در حوض رها کرد و رو به مجید ادامه داد: «صبح اومدم بالا ببینم الهه چطوره، دیدم خونه نیس! هر چی هم زنگ می‌زدم هیچ کدوم جواب نمی‌دادید! دلم هزار راه رفت!» تازه متوجه شدم موبایلم را در خانه جا گذاشته‌ام که مجید خجالت زده سرش را پایین انداخت و گفت: «شرمنده مامان! گوشیم سایلنت بود.» به سمتش رفتم، رویش را بوسیدم و با خوشرویی عذرخواهی کردم: «ببخشید مامان! یواش رفتیم که بیدار نشید!» از عذری که آورده بودم، داغ دلش تازه شد و باز اعتراض کرد: «از خواب بیدار می‌شدم بهتر بود! همین که از خواب بیدار شدم گفتم دیشب تنها بودی بیام بهت سر بزنم! دیدم خونه نیستی! گفتم خدایا چی شده؟ این دختره کجا رفته؟» شرمنده از عذابی که به مادرم داده بودم، سرم را پایین انداختم که مجید چند قدمی جلو آمد و گفت: «تقصیر من شد! من از الهه خواستم بریم بیرون! فکر نمی‌کردم انقدر نگران بشید!» سپس شلنگ را برداشت و با مهربانی ادامه داد: «مامان شما برید، بقیه حیاط رو من می‌شورم.» مادر خواست تعارف کند که مجید دست به کار شد و من دست مادر را گرفتم و گفتم: «حالا بیاید بریم بالا یه چایی بخوریم!» سری جنباند و گفت: «نه مادرجون! الآن ابراهیم زنگ زده داره میاد اینجا، تو بیا بریم.» به شوق دیدن ابراهیم، پیشنهاد مادر را پذیرفتم و همراهش رفتم. داخل اتاق که شدیم، پرسیدم: «مگه امروز نرفته انبار پیش بابا؟» و همه ماجرا همین بود که مادر آهی کشید و پاسخ داد: «چی بگم؟ یه نیم ساعت پیش زنگ زد و کلی غُر زد! از دست بابات خیلی شاکی بود! گفت میام تعریف می‌کنم.» سپس زیر سماور را روشن کرد و با دلخوری ادامه داد: «این پدر و پسر رو که میشناسی، همیشه مثل کارد و پنیر می‌مونن!» تصور اینکه ابراهیم بخواهد مقابل مجید از پدر بدگویی کند، ناراحتم می‌کرد، اما مجید مشغول شستن حیاط بود و نمی‌توانستم به هیچ بهانه‌ای بخواهم که به اتاق خودمان برود و دقایقی نگذشته بود که ابراهیم آمد. حسابی از دست پدر دلخور بود و ظاهراً برای شکایت نزد مادر آمده بود. خدا خدا می‌کردم تا مجید در حیاط است، حرفش را بزند و بحث را تمام کند و همین که چای را مقابلش گذاشتم، شروع کرد: «ببین مامان! درسته که از این باغ و انبار چیزی رسماً به اسم من و محمد نیس، ولی ما داریم تو این نخلستون‌ها جون می‌کَنیم!» مادر نگاهش کرد و با مهربانی پرسید: «باز چی شده مادرجون؟» و پیش از آنکه جوابی بدهد، مجید وارد اتاق شد و ابراهیم بدون توجه به حضور او، سر به شکایت گذاشت: «بابا داره با همه مشتری‌های قبلی به هم می‌زنه! قراردادش رو با حاج صفی و حاج آقا ملکی به هم زده! منم تا حرف می‌زنم میگه به تو هیچ ربطی نداره! ولی وقتی محصول نخلستون تلف بشه، خب من و محمد هم ضرر میدیم!» مجید سرش را پایین انداخته و سکوت کرده بود که مادر اشاره کرد تا برایش چای بیاورم و همزمان از ابراهیم پرسید: «خُب مادرجون! حتماً مشتری بهتری پیدا کرده!» و این حرف مادر، ابراهیم را عصبانی‌تر کرد: «مشتری بهتر کدومه؟!!! چند تا تاجر عرب مهاجرن که معلوم نیس از کجا اومدن و دارن با هزار کلک و وعده و وعید، سهم خرمای نخلستون‌ها رو یه جا پیش خرید می‌کنن!» چای را که به مجید تعارف کردم، نگاهم کرد و طوری که ابراهیم و مادر متوجه نشوند، گفت: «الهه جان! من خسته‌ام، میرم بالا.» شاید از نگاهم فهمیده بود که حضورش در این بحث خانوادگی اذیتم می‌کند و شاید هم خودش معذب بود که بی‌معطلی از جا بلند شد و با عذرخواهی از مادر و ابراهیم رفت. کنار ابراهیم نشستم و پرسیدم: «محمد چی میگه؟» لبی پیچ داد و گفت: «اونم ناراحته! فقط جرأت نمی‌کنه چیزی بگه!» مادر مثل اینکه باز دل دردش شروع شده باشد، با دست سطح شکمش را فشار می‌داد، ولی گلایه‌های ابراهیم تمام نمی‌شد که از شدت درد صورت در هم کشید و با ناراحتی رو به ابراهیم کرد: «ابراهیم جان! تو که میدونی بابات وقتی یه تصمیمی بگیره، دیگه من و تو حریفش نمی‌شیم!» و ابراهیم خواست باز اعتراض کند که به میان حرفش آمدم و گفتم: «ابراهیم! مامان حالش خوب نیس! حرص که می‌خوره، دلش درد میگیره...» ولی به قدری عصبی بود که حرفم را قطع کرد و فریاد کشید: «دل دردِ مامان خوب میشه! ولی پول و سرمایه وقتی رفت دیگه بر نمی‌گرده!» و با عصبانیت از جا بلند شد و همچنانکه بد و بیراه می‌گفت، از خانه بیرون رفت. ..... ✍نویسنده: 🆔 @EmamZaman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💡💡💡 💡💡 💡 به گوش کن او همه چیز را خودش به زیبایی مرتب می کند، مرتب به زیبایی دانه های سرخ انار ببین چقدر قشنگ آن ها را کنار هم چیده وقتی تمام آسمان مراقب توست تو فقط آرام باش، حتی اگر هیچ چیز به میل تو نیست، حتی اگر همه بر خلاف آن چه که دوست داری عمل می کنند. امتحان های الهی را خوب می شناسم، بعد از این روزهای بی تابی، یک شب رویایی نه ،هزاران شب رویایی در پیش است. همیشه صبر و اعتماد به زیبا ترین جواب های دنیا را می دهد 🌸✨ ظهور نزدیک است ✨🌸 🆔 @emamzaman