🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
مرحوم آیت الله موسوی اصفهانی در کتاب *مکیال المکارم* با توجه به آیات و روایات ، بیش از هشتاد وظیفه ب
ب)حق شناسی
شناخت حق ، علاوه برشناخت عظمت و شخصیت امام ، موجب دل دادگی به آن حضرت میشود ؛ زیرا امام بر انسان ها حقوقی دارد که شناخت این حقوق و مراعات آن بسیار لازم و پر نتیجه است.
*حق وجود و حق بقای در دنیا*
خداوند متعال به برکت معصومان ، موجودات را آفریده است و امروز وجود و هستی ما مرهون و مدیون امام زمان است و همچنین
روایات زیادی ، قلب عالم امکان و هسته مرکزی جهان هستی را امام زمان معرفی میکند. و اینکه اگر یک روز زمین از حجت خالی باشد ، اهل خود را فرو میبرد ؛ بنابراین بقای ما مرهون وجود امام عصر است.
*حق خویشاوندی با پیامبر*
بر اساس آیه « قل لا اسئلکم علیه اجراً الّا المودّة فی القربی » امام مهدی حق قرابت و خویشاوندی با پیامبر را دارا است که باید آن را مراعات کرد.
*حق پدر بر فرزند و حق امام بر مردم*
امام حق پدری بر همه مردم دارد . بر اساس روایت امام رضا که میفرماید : امام ؛ همدم همراه و پدر مهربان است » امام مهدی پدر هستی محسوب میشود و وظیفه همگان ، احسان به او است و از آنجا که حضرت امام زمان ما است در جایگاه رهبر هم بر ما حقوقی دارد و به گفته امام محمد باقر که درباره حق امام بر مردم از ایشان پرسیدند فرمودند : حق او بر آنها این است که آنچه امام میفرماید بشنوند و از او اطاعت کنند .
*حق سید بر بنده*
همانطور که در زیارت جامعه کببره درباره اهل بیت آمده است ، آنان سید و سرور عالم هستند . انسان ها باید سخنان آنها را با گوش جان شنیده و به آنها عمل کنند و از امام کاظم روایت شده که فرمودند : مردم ، در اطاعت کردن ، بندگان ما هستند.
#مهدویت
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅
شخصى نزد امام صادق رفت و گفت
من از #لحظه_مرگ بسيار ميترسم
چــه کنــم؟
امام صادق(ع) فرمودند⇩
#زيـارت_عاشـورا را زيـاد بخوان..
آن مرد گفت: چگونه با خواندن زيارت
عاشورا از خوف آن لحظه در امان باشم؟
امام صادق فرمود: مگر
در پايان زیارت عاشورا نمى خوانيد؟
•{ اَللّهُمَّارْزُقْنیشَفاعَهَالْحُسَیْنِیَوْمَالْوُرُودِ }•
یعنی خدايا #شفـاعت_حسين علیـهالسلام
را هنگام ورود به قبر روزى من کن.
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
Narimani-ma-basijiha (1).mp3
5.81M
❀
رزقمعنوےشبانه
#مداحی_شهدایی 😍✌️
✨ما بسیجیها پیرو خط دین و قرآنیم
✨تا ابد پای عهد دلهامان با شهیدانیم
🎤🎤 #سید_رضا_نریمانی
حتما بشنوید👌
هفتهبسیج مبارکمون باشه 🌷😇🌷
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
🙇♀💛🙇♀💛🙇♀💛🙇♀ #رمان #بی_تو_هرگز #پارت_سی_ام برای چند لحظه واقعا بریدم. - خدایا، بهم رحم کن،حال
🙇♀💛🙇♀💛🙇♀💛🙇♀
#رمان
#بی_تو_هرگز
#پارت_سی_یکم
دنبالم، توی راهروی بیمارستان، راه افتاد. می خواستم گریه کنم، چشم هام مملو از التماس بود:
_تو رو خدا دیگه نیا
صدام کرد:
- دکتر حسینی؟ دکتر حسینی پیشنهاد شما برای آشنایی بیشتر چیه؟
ایستادم و چند لحظه مکث کردم:
- من چطور آدمی هستم؟؟
جا خورد:
- شما شخصیت من رو چطور معرفی می کنید؟؟ با تمام خصوصیات مثبت و منفی!
معلوم بود متوجه منظورم شده که پرسید:
- پس علائق تون چی؟؟
- مثلا اینکه رنگ مورد علاقه ام چیه؟ یا چه غذایی رو دوست دارم؟؟
واقعا به نظرتون اینها خیلی مهمه؟؟
مثلا اگر دو نفر از رنگ ها یا غذای متفاوتی خوششون بیاد نمی تونن با هم زندگی کنن؟؟
چند لحظه مکث کردم:
_طبیعتا اگر اخلاقی نباشه و خودخواهی غلبه کنه، ممکنه نتونن.
در کنار اخلاق بقیه اش هم به شخصیت و روحیه بستگی داره است.
اینکه موقع ناراحتی یا خوشحالی یا تحت فشار، آدم ها چه کار می کنن یا چه واکنشی دارن؟
اما این بحث ها و حرف ها تمومی نداشت، بدون توجه به واکنش دیگران مدام میومد سراغم و حرف می زد.
با اون فشار و حجم کار، این فشار و حرف های جدید واقعا سخت بود.
دیگه حتی یه لحظه آرامش یا زمانی برای نفس کشیدن، نداشتم.
دفعه آخر که اومد،با ناراحتی بهش گفتم:
- دکتر دایسون میشه دیگه در مورد این مسائل صحبت نکنیم؟ و حرف ها صرفا کاری باشه؟؟
خنده اش محو شد ،چند لحظه بهم نگاه کرد:
- یعنی شما از من بدتون میاد خانم حسینی؟؟
چند لحظه مکث کردم، گفتن چنین حرف هایی برام سخت بود، اما حالا:
- صادقانه بگم دکتر، من اصلا به شما فکر نمی کنم.
نه به شما، که به هیچ شخص دیگه ای هم فکر نمی کنم.
نه فکر می کنم، نه ...
بقیه حرفم رو خوردم و ادامه ندادم.
دوباره لبخند زد:
- شخص دیگه که خیلی خوبه ،اما نمی تونید واقعا به من فکر کنید؟؟
خسته و کلافه ،تمام وجودم پر از التماس شده بود:
- نه نمی تونم دکتر دایسون،نه وقتش رو دارم، نه...
چند لحظه مکث کردم..
_ بدتر از همه شما دارید من رو انگشت نما و سوژه حرف دیگران می کنید!
- ولی اصلا به شما نمیاد با فکر و حرف دیگران در مورد خودتون توجه کنید!
یهو زد زیر خنده:
_ اینقدر شناخت از شما کافیه؟ حالا می تونید بهم فکر کنید؟؟
- انسان یه موجود اجتماعیه دکتر، من تا جایی حرف دیگران برام مهم نیست که مطمئن باشم کاری که می کنم درسته.
حتی اگر شما از من یه شناخت نسبی داشته باشید، من ندارم.
بیمارستان تمام فضای زندگی من رو پر کرده، وقتی برای فکر کردن به شما و خصوصیات شما ندارم.
حتی اگر هم داشته باشم من یه مسلمانم و تا جایی که یادم میاد، شما یه دفعه گفتید، از نظر شما، خدا، قیامت و روح وجود نداره!
در رو بازکردم:
- خواهش می کنم دیگه تمومش کنید دکتر!
و از اتاق رفتم بیرون...
👈ادامه دارد…
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
🙇♀💛🙇♀💛🙇♀💛🙇♀ #رمان #بی_تو_هرگز #پارت_سی_یکم دنبالم، توی راهروی بیمارستان، راه افتاد. می خواستم
🙇♀💛🙇♀💛🙇♀💛🙇♀
#رمان
#بی_تو_هرگز
#پارت_سی_دوم
برنامه جدید رو که اعلام کردن، برق از سرم پرید.
شده بودم دستیار دایسون.
انگار یه سطل آب یخ ریختن روی سرم. باورم نمی شد، کم مشکل داشتم که به لطف ایشون، هر لحظه داشت بیشتر می شد.
دلم می خواست رسما گریه کنم!
برای اولین عمل آماده شده بودیم، داشت دست هاش رو می شست، همین که چشمش بهم افتاد با حالت خاصی لبخند زد. ولی سریع لبخندش رو جمع کرد:
- من موقع کار آدم جدی و دقیقی هستم، و با افرادی کار می کنم که ریزبین، دقیق و سریع هستن و ...
داشتم از خجالت نگاه ها و حالت های بقیه آب می شدم، زیرچشمی بهم نگاه می کردن و بعضی ها لبخندهای معناداری روی صورت شون بود.
چند قدم رفتم سمتش و خیلی آروم گفتم:
- اگر این خصوصیاتی که گفتید در مورد شما صدق می کرد، می دونستید که نباید قبل از عمل با اعصاب جراح بازی کنید، حتی اگر دستیار باشه!
خندید، سرش رو آورد جلو:
- مشکلی نیست.
انجام این عمل برای من مثل آب خوردنه.
اگر بخوای، می تونی بایستی و فقط نگاه کنی!
برای اولین بار توی عمرم، دلم می خواست از صمیم قلب بزنم یه نفر رو له کنم.
با برنامه جدید، مجبور بودم توی هر عملی که جراحش، دکتر دایسون بود حاضر بشم.
البته تمرین خوبی هم برای صبر و کنترل اعصاب بود، چون هر بار قبل از هر عمل، چند جمله ای در مورد شخصیتش نطق می کرد و من چاره ای جز گوش کردن به اونها رو نداشتم!
توی بیمارستان سوژه همه شده بدیم به نوبت جراحی های ما می گفتن، جراحی عاشقانه.!
یکی از بچه ها موقع خوردن نهار رسما من رو خطاب قرار داد:
- واقعا نمی فهمم چرا اینقدر برای دکتر دایسون ناز می کنی.
اون یه مرد جذاب و نابغه است و با وجود این سنی که داره تونسته رئیس تیم جراحی بشه!
همین طور از دکتر دایسون تعریف می کرد و من فقط نگاه می کردم.
واقعا نمی دونستم چی باید بگم یا دیگه به چی فکر کنم.
برنامه فشرده و سنگین بیمارستان، فشار دو برابر عمل های جراحی، تحمل رفتار دکتر دایسون، که واقعا نمی تونست سختی و فشار زندگی رو روی من درک کنه، حالا هم که ...
چند لحظه بهش نگاه کردم، با دیدن نگاه خسته من ساکت شد.
از جا بلند شدم و بدون اینکه چیزی بگم از سالن رفتم بیرون.
خسته تر از اون بودم که حتی بخوام چیزی بگم.!
سرمای سختی خورده بودم، با بیمارستان تماس گرفتم و خواستم برنامه ام رو عوض کنن.
تب بالا، سر درد و سرگیجه؟ حالم خیلی خراب بود.
توی تخت دراز کشیده بودم که گوشیم زنگ زد.
چشم هام می سوخت و به سختی باز شد ، پرده اشک جلوی چشمم، نگذاشت اسم رو درست ببینم، فکر کردم شاید از بیمارستانه،اما دایسون بود.
تا گوشی رو برداشتم بدون مقدمه شروع کرد به حرف زدن:
- چه اتفاقی افتاده؟ گفتن حالتون اصلا خوب نیست؟
گریه ام گرفت ،حس کردم دیگه واقعا الان میمیرم.
با اون حال حالا باید جواب اونم بدم.
حالم خراب تر از این بود که قدرتی برای کنترل خودم داشته باشم:
- حتی اگر در حال مرگ هم باشم اصلا به شما مربوط نیست.
و تلفن رو قطع کردم به زحمت صدام در می اومد.
صورتم گر گرفته بود و چشمم از شدت سوزش، خیس از اشک شده بود...
👈ادامه دارد…
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
❀
✨🌙🌟
#دعای_فرج
قرائت هرشب دعا فرج به نیت ظهور
✨🌙🌟
#مهدی_جان
توخواهی آمد....
#شب_بخیر_تمام_زندگی_ام❤️
#شبتون_امام_زمانی
✨🌙🌟
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
1_324271782.mp3
1.78M
❀
#دعای_عهد
#استاد_فرهمند
🌸امام خمینی (ره):
اگر هرروز (بعد از نماز صبح) #دعای_عهد خواندی،مقدراتت عوض میشود....⚡️
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
#سلام_امام_زمانم❣
#سلام_پدر_مهربانم💚
توهماڹصبحعزيزۍودلیلِنفسۍ..
أللَّـھُــمَ ؏َجـِّلْ لِوَلیِـڪْ الفَرَج🌱
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄