فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 | آهای نفس!
حواست جمع باشه، صاحب داری!
🌀گاهی وقتا لازمه آدم به نَفسش تلنگر بزنه‼️
#استاد_متوسل 👤
#خود_ارضایی 🔥
@EmamZaman
┄┅═✧❁✧═┅┄
"جهاد همچنان ادامه دارد..."
🌸 #شهيد_عبدالله_ميثمی :
در مسئله دفاع،بحث توان مطرح نيست؛
اگر دشمن يك ميليون برابر ما توان داشته باشد؛
و ما يك باشيم!!
وظيفه داريم در مقابل او بايستيم...
#شهیدان
@EmamZaman
┄┅═✧❁✧═┅┄
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
#رمان #تا_تلاقی_خطوط_موازی #پارت_دوم لبخندم اینبار تلخ بود.تلخیش به قدری حالم را بهم زد که با گ
#رمان
#تا_تلاقی_خطوط_موازی
#پارت_سوم
در وضعیتی بودم که هرگز به فکر ازدواج نبودم.گذشته ها را فراموش کرده بودم ونمیشد گفت دائم در یادش بودم
اما خب گاهی مثل یک خُره به جانم می اُفتاد ورهایم نمیکرد.
این بود که تمایلی برای ازدواج نداشتم.گاهی که
حرفش جدی مطرح میشد؛ یاد گذشته می اُفتادم ودست وپایم میلرزید.
خودم را لایق زن بودن برای یک زندگی نمیدانستم.
هیچوقت درک نمیکردم حوریه وفرحناز چطور توانستند
اینقدر راحت فراموش کنند وبسیار راحت تر از آن تشکیل خانواده بدهند.
شاید به این خاطر بود که همان لحظه
هردو با گریه ولابه خود را تخلیه کردند واین من بودم که تنها با یک بُهت وبغض ماندم.
شاید اگر من هم ضجه
میزدم و در خود نمیریختم،حالا مرگ تدریجی نمیشدم.
حوریه وفرحناز که دیدند من وعذاب وجدانم دست وپاگیر هستیم هردو تِز دادند که دیگر همدیگر را نبینیم واین
برای هر سه امان بهتر است.
گفتند این جدایی به نفع ماست وما مجبوریم که جداباشیم.اما وقتی یکسال بعد،درحالی که حتی یک زنگ هم
بهم نزده بودیم؛ هر دو را در پاساژ معروف شهر دیدم،دلم بدجور شکست.
قرارمان این نبود.قرار ما این نبود که من تک باشم وآنها باهم.
قرار ما این بود که هرسه برویم و حاجی حاجی
مکّه! نه اینکه آن دو دست در دست بدون آنکه سرشان بر سنگ خورده باشد با قهقهه از کنارم رد بشوند.
مثل یک غریبه ی آشنا.بهت زده صدایشان زدم وهردوبرگشتند.
کم کم شناختند و کم کم لِه شدم.
حوریه از همان اول هم گستاخ تر بود،
اما فرحناز کمی سرخ وسفیدشد.
حوریه: اوا! ببین چه اتفاقی!
و من اما با کوله باری از احساسات مختلف؛تنها با ماتم نگاهشان میکردم.
فرحناز به خودش آمد و گفت :
_خوبی عزیزم؟ این جا چی کار میکنی؟
تنها یک "پوزخند" تلخ جواب آنها بود.
گفتم که حوریه رو دار بود.خودش را جمع وجور کرد وفوراً موضع خودش را حفظ کرد.
_اونطوری پوزخند نزن، ما راه دیگه ای نداشتیم.
گریه ام گرفته بود اما خشمم زورش میچربید.دستانم را مشت کردم وتمام تلاشم را کردم تا صدایم بالا نرود،از
پرروئی اش خنده ی حرصی کردم وگفتم:
_واقعاً؟؟ فقط من تو جمعتون اضافی بودم؟؟
چشمانش غمگین شد وآهسته دستم را گرفت اما پسش زدم وادامه دادم:
_میدونید من چی کشیدم ؟؟ بخاطر شما احمقا نابود شدم.
چنگی به گلویم زدم تا درد بغضم کمترشود
فرحناز اشکش جاری شد وآرام گفت:
_قربونت بشم عزیزم بخدا ما دوستت داریم.اما اینکه پیشمون بودی همش......
حوریه ادامه داد:
_ببین بهار جان،تو دائم میترسیدی.این اصلا خوب نبود و...
دستم را به نشانه ی فهمیدن بالا آوردم وگفتم:
_خیلی خب! ادامه ندید. میرم گورمو گم میکنم.
چادرم را روی صورتم کشیدم وپشت به آنها راه اُفتادم.درحالی که میدانستم لرزش شانه هایم را میبینند...
#ادامه_دارد
@EmamZaman
┄┅═✧❁✧═┅┄
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
#رمان #تا_تلاقی_خطوط_موازی #پارت_سوم در وضعیتی بودم که هرگز به فکر ازدواج نبودم.گذشته ها را فراموش
#رمان
#تا_تلاقی_خطوط_موازی
#پارت_چهارم
حس حماقت میکردم. انگار همان بی وجدانی بهتر است. طوری گونه هایشان گل انداخته بود وآب زیر پوستشان
رفته بود که انگار نه انگار چه فاجعه ای در زندگی هرسه امان رخ داده است!
اما این وسط من بودم که به اندازه ی
ده سال شکسته تر شدم. آنقدر غیرعادی وزن کم کرده بودم که تمام آشناها نگرانم شده بودند.
بازویم کشیده شد.با پشت دست اشک روی گونه هایم را تندی پس زدم و وحشیانه غریدم:
_هان؟؟ دیگه چی میگید؟ مگه همینو نمیخواستید؟
حوریه با عصبانیت ادامه داد:
_چرا بچه بازی در میاری؟ ما نگران خودتم بودیم. نمیخواستیم پات گیر بیفته. اونم بی خود و بی جهت.
_بی خود وبی جهت؟؟؟
نگاه سرد وبی احساسش تنم را لرزاند.
_البته که بی خود وبی جهت. من وفرحناز هیچی یادمون نمیاد.
چشمانم از حدقه در آمد.با حیرت به فرحناز نگاه کردم.او هم آرام گفت:
_بهار من دارم ازدواج میکنم، دوست ندارم مشکلی برام پیش بیاد.
حوریه ادامه داد:
_راست میگه، بهتره مرده پرستی رو ول کنی وبه فکر زنده ها باشی. ادای آدم خوبارم در نیار. ما سه نفر
قلبامون سیاهه. مثل این چادری که جدیداً روی سرته!
_بهتره خفه شی حوریه.من قلبم سیاه نبود .تو سیاهش کردی. تو منو فرحناز رو سیاه کردی.
(قهقهه اش ترسناک
بود.خودم را کمی عقب کشیدم) که گفت;
_من ؟؟ ببینم؟! تو مگه هفده سالت نبود!؟ تو گول منوخوردی؟!
نگو که خودتم نمیخواستی بهار!
فرحناز لب گزید و چیزی نگفت. رو به هر دوی آنها گفتم:
_کافیه حوری.همون بهتر که شرّتون از زندگیم کم شد.
خاک برسر من که بهترین سالهای عمرم رو با تو گذروندم.
به حالت نمایشی آب دهانم را طرفی پرت کردم وبرای همیشه بهشان پشت کردم.
حالا شش سال از آخرین دیدارمان میگذشت ومنه احمق دلتنگشان بودم.
دورادور از بچه های هنرستان شنیده بودم که حوریه دوقلو به دنیا آورده وفرحناز هم یک پسرپنج ساله
دارد.
هرچه باشد ما عمری را باهم گذراندیم.
حتی میدانستم حوریه هم قلباً دوستم دارد.اصلا من وفرحنازعاشق
همین اخلاق تندش بودیم! ته قلبش هیچ نبود.
با درد چشمانم را بستم وسعی کردم خاطرات بی رحمی را که یکی
پس از دیگری در ذهنم نقش میبندد را پس بزنم.
ما سه دوست از دوران مهدمان بودیم که درسن هفده سالگی از
هم جدا شدیم.حالا تمام خاطرات کودکی تا نوجوانی امان در ذهنم نقش بسته بود.
#ادامه_دارد..
@EmamZaman
┄┅═✧❁✧═┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
..
.
مَن سَرَم گَرمِ گُناهاَست..
سَرَم داد بِزَن..
.
#اللهمعجلالولیکالفرج..💔
.
@EmamZaman
┄┅═✧❁✧═┅┄
🔅 #امام_صادق علیه السلام:
✍️ منْ سَرَّهُ اَنْ يَكُونَ مِنْ اَصْحابِ الْقائِمِ فَلْيَنْتَظِرْ، وَلْيَعْمَلْ بِالْوَرَعِ وَ مَحاسِنِ الاَْخْلاقِ وَ هُوَ مُنْتَظِرٌ.
🔴 كسى كه مايل است جزء ياران حضرت مهدى عجل الله تعالی فرجه الشریف قرار گيرد بايد منتظر باشد و اعمال و رفتارش در حال انتظار با تقوى و اخلاق نيكو توأم گردد.
📚بحارالأنوار، جلد ۵۲، صفحه ۱۴۰
#حدیث_مهدوی
@EmamZaman
┄┅═✧❁✧═┅┄
قرائت هرشب دعای فرج به نیت ظهور
#دعای_فرج🌸
🌱خودت گفتے وعده در بهاراسٺ
🌱بهار آمد دلم در انتـــظار اسٺ
🌱بهار هرڪسے عید اسٺ ونوروز
🌱بهار عاشقان دیدار یــــاراسٺ💓
#شب_بخیر_آرامشم ⭐️💫
@EmamZaman
┄┅═✧❁✧═┅┄
4_5796627749766432822.mp3
7.99M
#دعای_عهد
با امـام زمانت یه قـرار عـاشقانه بذارو هــر روز، بعـد نماز صبح❤️
همراه ما باشید...
اینستاگرام|تلگرام|سهاگراف| مهدیاران|
|گوشت وشیر،
گوشت می رویانندواستخوان هارااستحکام میبخشند.|
#حدیث_گرافی🌸
@EmamZaman
┄┅═✧❁✧═┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 هشدار سخنگوي ارشد نيروهاي مسلح به کانديداهاي رياست جمهوري
سردار شکارچي: سربازي را وارد وعده هاي انتخاباتي خود نکنيد
🔷 چهل درصد کسری نیرو داریم، بیش از 8 هزار کیلومتر از مرزهای کشور توسط همین سربازان حفاظت میشود
#سیاسی
#انتخابات
@EmamZaman
┄┅═✧❁✧═┅┄