eitaa logo
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
10.9هزار دنبال‌کننده
11.6هزار عکس
6.3هزار ویدیو
1.2هزار فایل
📞پاسخگویی: @Majnonehosain 💞مهدیاران: @emamzaman_12 🌷عطرشهدا: @atre_shohada 📱اینستاگرام: Www.instagram.com/emamzaman.12 👥گروه: https://eitaa.com/joinchat/2504065134Cf1f1d7366b 💕گروه‌مهرمهدوی: @mehr_mahdavi12
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5796627749766432822.mp3
7.99M
با امـام زمانت یه قـرار عـاشقانه بذارو هــر روز و دعای عهد رو بخون ❤️ همراه ما باشید... اینستاگرام|تلگرام|سهاگراف| مهدیاران|
AUD-20200814-WA0026.mp3
4.9M
♥️💫 |در زمان غیبت،خواندن دعا از امام عصر‌(عج)است| باصدای : مدت زمان : 26 دقیقه @EmamZaman ┄┅═✧❁✧═┅┄
|° منتظران‌ظهور‌امام‌مهدی‌علیه‌السلام‌برترین‌اهل‌هر‌زمان‌اند °| ♥️ @EmamZaman ┄┅═✧❁✧═┅┄
ایھـاالـ؏ـزیز♥️ این غیبتت نتیجه ی کار بد من است من را ببخش باعـــث تاخـیرتان شدم...
🦋بــســـــღــم ربــــــــ الزهــــــــرا🦋 ▪️علامه مجلسی 【رحمه الله 】 میفرماید؛ مرد شریف وصالحی را می شناسم به نام امیر اسحاق استرآبادی او چهل بار با پای پیاده به حج مشرف شده است، ودر میان مردم مشهور است که طی الارض دارد. او یک سال به اصفهان آمد، من حضورا با او ملاقات کردم تا حقیقت موضوع را از او جویا شوم. ▫️او گفت: یک سال با کاروانی به طرف مکه به راه افتادم. حدود هفت یا نه منزل بیش تر به مکه نمانده بود که برای انجام کاری تعلل کرده از قافله عقب افتادم. وقتی به خود آمدم، دیدم کاروان حرکت کرده وهیچ اثری از آن دیده نمی شد. راه را گم کردم، حیران وسرگردان وامانده بودم، از طرفی تشنگی آن چنان بر من غالب شد که از زندگی ناامید شده آماده مرگ بودم. ▪️(ناگهان به یاد منجی بشریت (علیه السلام) افتادم و) فریاد زدم ! یا اباصالح! راه را به من نشان بده! خدا تو را رحمت کند! در همین حال، از دور شبحی به نظر رسید، به او خیره شدم وبا کمال ناباوری دیدم که آن مسیر طولانی را در یک چشم به هم زدن پیمود ودر کنارم ایستاد، جوانی بود گندم گون وزیبا با لباسی پاکیزه که به نظر می آمد از اشراف باشد. بر شتری سوار بود ومشک آبی با خود سلام کردم. او نیز پاسخ مرا به نیکی ادا نمود. فرمود: تشنه ای؟ گفتم: آری اگر امکان دارد، کمی آب از آن مشک مرحمت بفرمایید! او مشک آب را به من داد ومن آب نوشیدم. آنگاه فرمود: می خواهی به قافله برسی؟ گفتم: آری. ▫️او نیز مرا بر ترک شتر خویش سوار نمود وبه طرف مکه به راه افتاد. من عادت داشتم که هر روز دعای حرزیمانی را قرائت کنم. مشغول قرائت دعا شدم. در حین دعا حرز یمانی را قرائت کنم. مشغول قرائت دعا شدم. در حین دعا گاهی به طرف من برمی گشت ومی فرمود: این طور بخوان! چیزی نگذشت که به من فرمود: این جا را می شناسی؟ نگاه کردم، دیدم در حومه شهر مکه هستم، گفتم: آری می شناسم. فرمود: پس پیاده شو! من پیاده شدم برگشتم او را ببینم ناگاه از نظرم ناپدید شد، متوجه شدم که او قائم آل محمد (صلی الله وعلیه وآله وسلم) است. از گذشته خود پشیمان شدم، واز این که او را نشناختم واز او جدا شده بودم، بسیار تأسف وناراحت بودم. ▪️پس از هفت روز، کاروان ما به مکه رسید، وقتی مرا دیدند، تعجب نمودند. زیرا یقین کرده بودند که من جان سالم به در نخواهم برد به همین خاطر بین مردم مشهور شد که من طی لارض دارم❕❕ @EmamZaman ┄┅═✧❁✧═┅┄
تعجیل‌ڪن‌عزیزدلــم‌دیــر‌میشـود...💔
🍃یکی از بچه های گردان آب قمقمه اش رو داشت خالی میکرد ... فریاد زدم: ما تو این عملیات کلی باید پیاده بریم!! با یه بغضی آروم گفت: حاجی خب میخواستین رمز عملیات رو نذارین علیه السلام ...😔 @EmamZaman ┄┅═✧❁✧═┅┄