11.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فتنه 88
یکی را لخت کردند
و دیگری را هم سوزاندند
و اکنون فتنه ای با محوریت تورم
❗️ما فریب نمیخوریم
💠 امام زمان (عج)💠
🍃🌺🍃🌺 🌺🍃🌺 🍃🌺 🌺 📝#خلاصه_زندگینامه_حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها #قسمت_چهارم #خواستگاری_و_ازدواج
🍃🌺🍃🌺
🌺🍃🌺
🍃🌺
🌺
📝#خلاصه_زندگینامه_حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#قسمت_پنجم
#زندگی_مشترک_با_حضرت_علی(ع)
در گزارشهای تاریخی و روایی آمده است حضرت فاطمه(س) به حضرت علی(ع) به گونههای متفاوت و حتی در حضور پیامبر(ص) محبت میکردند و او را بهترین همسر میخواندند. احترام به حضرت علی(ع) نیز یکی از خصوصیات فاطمه (س)معرفی شده است. نقل شده است فاطمه(س) در خانه، علی(ع) را با کلمات محبتآمیز و در میان مردم با کنیه اباالحسن خطاب میکرد. در گزارشهایی آمده است که فاطمه(س) در خانه با عطر و وسایل زینتی خود را میآراست که در مواردی گردنبند و دستبند زینتی خود را انفاق کرد.
دوره نخست زندگی فاطمه(س) و علی(ع) با شرایط دشوار اقتصادی همراه بود تا آنجا که در برخی زمانها غذایی برای سیر کردن حسنین(ع) نمییافتند؛ اما فاطمه(س) به وضع موجود اعتراض نمیکرد و گاه برای کمک به همسر خود در تأمین معاش، پشمریسی میکرد.
فاطمه(س) تمایل داشت کارهای درون منزل را خود انجام دهد و امور خارج از منزل را به علی(ع) واگذارد.حتی زمانی که پیامبر(ص) خادمی به نام فضه را به خانهاش فرستاد، نیمی از کارهای خانه را خود انجام میداد و نیمی دیگر را به فضه میسپرد. بر اساس برخی از گزارشها به توصیه فاطمه(س) یک روز فضه در خانه کار میکرد و روز دیگر فاطمه(س) خود خانهداری میکرد.
#ادامه_دارد..
📚منابع
📘ابنابیالحدید، ابوحامد عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، مصر، دار احیاء الکتب العربیة، چاپ اول، ۱۳۷۸ق.
📕ابنابیالحدید، عزالدین، شرح نهجالبلاغة، تحقیق محمدابوالفضل ابراهیم، داراحیاء الکتب العربیة، ۱۳۷۸ق.
📒ابنابیشیبه کوفی، عبدالله بن محمد، المصنف فی الاحادیث و الآثار، تحقیق سعید لحام، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۹ق.
و.....
💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐
🆔 @EmamZaman
🌸
🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
💠 امام زمان (عج)💠
🍃🌺🍃🌺 🌺🍃🌺 🍃🌺 🌺 📝#خلاصه_زندگینامه_حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها #قسمت_پنجم #زندگی_مشترک_با_حضرت_ع
🍃🌺🍃🌺
🌺🍃🌺
🍃🌺
🌺
📝#خلاصه_زندگینامه_حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#قسمت_ششم
#فرزندان
منابع شیعه و اهل سنت همرأیاند که حسن ، حسین، زینب و امکلثوم چهار فرزند فاطمه و علی هستند.در منابع شیعه و برخی از منابع اهل سنت از فرزند پسر دیگری نام برده شده که بر اثر آسیبی که در جریان حوادثِ پس از پیامبر بر فاطمه وارد شد سقط گردید. نام او مُحسِن یا مُحَسَّن ذکر شده است.
#وقایع_پایان_زندگی
در چند ماه پایانی زندگی فاطمه(س) حوادث ناگواری برای او اتفاق افتاد؛ چنانکه گفته شده در این دوره هیچ کس زهرا(س) را خندان ندید.درگذشت پیامبر(ص)،ماجرای سقیفه، غصب خلافت، مصادره فدک توسط ابوبکر و خواندن خطبه فدکیه در حضور صحابه مهمترین وقایع پایانی زندگی اوست. حضرت فاطمه(س) در کنار حضرت علی(ع) یکی از مخالفان اصلی شورای سقیفه و خلافت ابوبکر بود؛ به همین دلیل مورد تهدید دستگاه خلافت قرار گرفتند که نمونه آن تهدید به آتش زدن خانه حضرت فاطمه(س) است. بیعت نکردن حضرت علی(ع) و مخالفان ابوبکر و تحصن آنان در خانه حضرت فاطمه(س) موجب شد یاران خلیفه به خانه او حمله کنند و در این هجوم حضرت فاطمه(س) به سبب ممانعت از بردن حضرت علی (ع)برای بیعتِ اجباری با ابوبکر آسیب دید و فرزندش سقط شد.حضرت فاطمه(س) پس از این واقعه در بستر بیماری افتاد و پس از مدت کوتاهی به شهادت رسید.
حضرت فاطمه(س) به حضرت علی(ع) وصیت کرد مخالفانش نباید در نماز گزاردن بر پیکرش و مراسم تدفین او شرکت کنند و از حضرت علی(ع) خواست شبانه وی را دفن کند. بر اساس دیدگاه مشهور، حضرت فاطمه(س) در سوم جمادی الثانی سال یازدهم هجری در مدینه به شهادت رسید.
#ادامه_دارد..
📚منابع
📘ابنابیالحدید، ابوحامد عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، مصر، دار احیاء الکتب العربیة، چاپ اول، ۱۳۷۸ق.
📕ابنابیالحدید، عزالدین، شرح نهجالبلاغة، تحقیق محمدابوالفضل ابراهیم، داراحیاء الکتب العربیة، ۱۳۷۸ق.
📒ابنابیشیبه کوفی، عبدالله بن محمد، المصنف فی الاحادیث و الآثار، تحقیق سعید لحام، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۹ق.
و.....
💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐
🆔 @EmamZaman
🌸
🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
💠 امام زمان (عج)💠
💓💓💓 💓💓 💓 #رمــان_ســلــام_بـر_ابـراهـیـم 📜"زندگینامه و خاطرات پهلوان بی مزار #شهید_ابراهیم_هادی
💓💓💓
💓💓
💓
#رمــان_ســلــام_بـر_ابـراهـیـم
📜"زندگینامه و خاطرات پهلوان بی مزار #شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_هفتاد_و_یک
*والفجرمقدماتي*
✔️راوی:علي نصر الله
گردان كميل، خط شــكن محور جنوبي و ســمت پاســگاه بــود. يكي از فرماندهان لشکر آمد و براي بچه هاي گردان شروع به صحبت كرد:
برادرها، امشب براي عمليات والفجر به سمت منطقه فكه حركت ميكنيم، دشمن سه كانال بزرگ به موازات خط مرزي، جلوي راه شما زده تا مانع عبور شــود. همچنين موانع مختلف را براي جلوگيري از پيشروي شما ايجاد كرده.
اما ان شاء الله با عبور شما از اين موانع و كانالها، عمليات شروع خواهد شد.
با استقرار شما در اطراف پاسگاه هاي مرزي طاووسيه و رشيديه، مرحله اول كار انجام خواهد شد.
بعد بچه هاي تازه نفس لشکر سيدالشهدا(ع) و بقيه رزمندگان از كنار شما عبور خواهند كرد و براي ادامه عمليات به سمت شهر العماره عراق ميروند و ان شاءالله در اين عمليات موفق خواهيد شد.
ايشان در مورد نحوه كار و موانع و راههاي عبور صحبتش را ادامه داد و گفت:
مسير شما يك راه باريك در ميان ميادين مين خواهد بود. ان شاء الله همه شما كه خط شكن محور جنوبي فكه هستيد به اهداف از پيش تعيين شده خواهيد رسيد.
صحبتهايش تمام شــد. بلافاصله ابراهيم شروع به مداحي كرد، اما نه مثل هميشه! خيلي غريبانه روضه ميخواند و خودش اشك ميريخت.
روضه حضرت زينب(س)را شروع كرد.
بعد هم شروع به سينه زني كرد، اولين بار بود كه اين بيت زيبا را شنيدم:
امان از دل زينب(س) چه خون شد دل زينب(س)
بچه ها با ســينه زني جواب دادند. بعد هم از اســارت حضرت زينب(س) و شهداي كربلا روضه خواند.
در پايان هم گفت: بچه ها، امشــب يا به ديدار يار ميرسيد يا بايد مانند عمه سادات، اسارت را تحمل كنيد و قهرمانانه مقاومت كنيد.
بعد از مداحي عجيب ابراهيم، بچه ها در حالي كه صورتهايشان خيس از اشك بود بلند شدند. نماز مغرب وعشاء را خوانديم. از وقتي ابراهيم برگشته سايه به سايه دنبال او هستم! يك لحظه هم از او جدا نميشوم.
مــن به همراه ابراهيم، يكي از پل هاي ســنگين و متحرك را روي دســت گرفتيم و به همراه نيروها حركت كرديم.
حركت روي خاك رملي فكه بســيار زجــرآور بود. آن هم با تجهيزاتي به وزن بيش از بيســت كيلو براي هر نفر! ما هم كه جداي از وســايل، يك پل سنگين را مثل تابوت روي دست گرفته بوديم!
همه به يك ستون و پشت سر هم از معبري كه در ميان ميدان هاي مين آماده شده بود حركت كرديم.
حدود دوازده كيلومتر پياده روي كرديم. رسيديم به اولين كانال در جنوب فكه. بچه ها ديگر رمقي براي حركت نداشتند.
ساعت نه و نيم شب يكشنبه هفدهم بهمن ماه بود. با گذاشتن پلهاي متحرك و نردبان، از عرض كانال عبور كرديم.
ســكوت عجيبي در منطقه حاكم بود.
عراقي ها حتي گلوله اي شليك نميكردند!
يك ربع بعد به كانال دوم رسيديم. از آن هم گذشتيم. با بيسيم به فرماندهي.اطلاع داده شد.
چند دقيقه اي نگذشته بود كه به كانال سوم رسيديم.
ابراهيم هنوز مشــغول بود و در كنار كانــال دوم بچه ها را كمك ميكرد.
خيلي مواظب نيروها بود. چــون در اطراف كانالها پر از ميادين مين و موانع مختلف بود.
خبر رســيدن به كانال سوم، يعني قرار گرفتن در كنار پاسگاه هاي مرزي و شروع عمليات.
اما فرمانده گردان، بچه ها را نگه داشــت وگفت: طبق آنچه در نقشه است، بايد بيشــتر راه ميرفتيم، اما خيلي عجيبه، هم زود رســيديم، هم از پاسگاهها خبري نيست!
تقريبًا همه بچه ها از كانال دوم عبور كردند. يكدفعه آســمان فكه مثل روز روشن شد!!
مثل اينكه دشمن با تمام قوا منتظر ما بوده. بعد هم شروع به شليك كردند.
از خمپاره و توپخانه گرفته تا تيربارها كه در دور دســت قرار داشت. آنها از همه طرف به سوي ما شليك كردند!
بچه ها هيچكاري نميتوانســتند انجام دهند. موانع خورشيدي و ميدانهاي مين، جلوي هر حركتي را گرفته بود.
تعداد كمي از بچه ها وارد كانال ســوم شــدند. بســياري از بچه ها در ميان خاكهاي رملي گير كردند. همه به اين طرف و آن طرف ميرفتند.
بعضي از بچه ها ميخواســتند باعبور از موانع خورشــيدي در داخل دشت سنگر بگيرند، اما با انفجار مين به شهادت رسيدند.
اطراف مســير پر از مين بود. ابراهيم اين را ميدانست، براي همين به سمت كانال سوم دويد و با فريادهايش اجازه رفتن به اطراف را نميداد.
همه روي زمين خيز برداشتند. هيچ كاري نميشد كرد. توپخانه عراق كاملا ميدانست ما از چه محلي عبور ميكنيم! و دقيقًا همان مسير را ميزد.
همه چيز به هم ريخته بود. هر كس به سمتي ميدويد.
#ادامه_دارد...
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم
💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐
🆔 @EmamZaman
💓
💓💓
💓💓💓
💠 امام زمان (عج)💠
💓💓💓 💓💓 💓 #رمــان_ســلــام_بـر_ابـراهـیـم 📜"زندگینامه و خاطرات پهلوان بی مزار #شهید_ابراهیم_هادی
💓💓💓
💓💓
💓
#رمــان_ســلــام_بـر_ابـراهـیـم
📜"زندگینامه و خاطرات پهلوان بی مزار #شهید_ابراهیم_هادی
#ادامه_قسمت_هفتاد_و_یک
ديگر هيچ چيز قابل كنترل نبود. تنها جايي كه امنيت بيشتري داشت داخل كانالها بود. در آن تاريكي و شلوغي ابراهيم را گم كردم!
تا كانال سوم جلو رفتم، اما نميشد كسي را پيدا كرد! يكي از رفقا را ديدم و پرسيدم: ابراهيم را نديدي!؟گفت: چند دقيقه پيش از اينجا رد شد.
همين طور اين طــرف و آن طرف ميرفتم. يكي از فرمانده ها را ديدم. من را شناخت و گفت: سريع برو توي معبر، بچه هائي كه توي راه هستند بفرست عقب. اينجا توي اين كانال نه جا هست نه امنيت، برو و سريع برگرد.
طبق دســتور فرمانده، بچه هائي را كه اطراف كانال دوم و توي مسير بودند آوردم عقب، حتي خيلي از مجروحها را كمك كرديم و رسانديم عقب.
اين كار، دو سه ساعتي طول كشيد. ميخواستم برگردم، اما بچه هاي لشکر گفتند: نميشه برگردي! با تعجب پرسيدم: چرا؟!
گفتند: دستور عقب نشيني صادر شده، فايده نداره بري جلو. چون بچه هاي ديگه هم تا صبح برميگردند.
ســاعتي بعد نماز صبح را خواندم. هوا در حال روشن شدن بود. خسته بودم و نااميد. از همه بچه هايي كه برميگشــتند سراغ ابراهيم را ميگرفتم. اما كسي خبري نداشت.
دقايقي بعد مجتبي را ديدم. با چهره اي خاك آلود وخســته از ســمت خط برميگشت. با نااميدي پرسيدم: مجتبي، ابراهيم رو نديدي!؟
همينطور كه به سمت من مي آمد گفت: يك ساعت پيش با هم بوديم.
ُ با خوشحالي از جا پريدم، جلو آمدم و گفتم: خب، الان كجاست؟!
جواب داد: نميدونم، بهش گفتم دســتور عقب نشيني صادر شده، گفتم تا هوا تاريكه بيا برگرديم عقب، هوا روشن بشه هيچ كاري نميتونيم انجام بديم.
اما ابراهيم گفت: بچه ها توكانال ها هستند. من ميرم پيش اونها، همه با هم برميگرديم.
مجتبي ادامه داد: همين طوركه با ابراهيم حرف ميزدم يك گردان از لشکر عاشورا به سمت ما آمد.
ابراهيم سريع با فرمانده آنها صحبت كرد و خبر عقب نشيني را داد. من هم چون مسير را بلد بودم، با آنها فرستاد عقب. خودش هم يك آرپيجي با چند تا گلوله از آنها گرفت و رفت به سمت كانال. ديگه از ابراهيم خبري ندارم.
ســاعتي بعد ميثم لطيفي را ديدم. به همراه تعــدادي از مجروحين به عقب برميگشت. به كمكشان رفتم. از ميثم پرسيدم: چه خبر!؟
گفت: من و اين بچه هائي كه مجروح هســتند جلوتــر از كانال، لای تپه ها افتاده بوديم. ابرام هادي به داد ما رسيد.
ُ يكدفعه سرجايم ايستادم. باتعجب گفتم: داش ابرام؟! خب بعدش چي شد!؟
گفت: به سختي ما رو جمع كرد. تو گرگ و ميش هوا ما رو آورد عقب.
توي راه رسيديم به يك كانال، كف كانال پر از لجن و ... بود، عرض كانال هم زياد بود.
ابراهيم رفت دو تا برانكارد آورد و با آنها چيزي شبيه پل درست كرد! بعد هم ما را عبور داد و فرستاد عقب. خودش هم رفت جلو.
ســاعت ده صبح، قرارگاه لشــکر در فكه محل رفت و آمد فرماندهان بود.
خيلي ها ميگفتند چندين گردان در محاصره دشمن قرار گرفته اند!
#ادامه_دارد...
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم
💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐
🆔 @EmamZaman
💓
💓💓
💓💓💓
📌 #پندانه
🔺 انسان بی شباهت به «آب» نیست
اگر بخواهد زنده باشد و زندگی ببخشد باید جریان داشته باشد
🔺 باید برخورد با سنگها و سختیها را بپذیرد
باید شجاعت چشیدن گرم و سرد روزگار را داشته باشد تا باران شود و بر جهان ببارد
🔺 وگرنه کسی که تحمل سختی ها را
نداشته باشد ،همچون آب ساکنی است
که صدایش به کسی آرامش نمی دهد ،
با دیگران که کنار نمی آید هیچ
خودش راهم نمی تواند نجات دهد...!
مرداب می شود و می گندد .
@emamzaman
🌺🍃🌺
🍃🌺
🌺
#حجاب
شهیدی گفت:
«خواهرم…تو در سنگر حجاب مدافع خون منی…»😔
شهید دیگری گفت:
«خواهرم… #استعمار از سیاهی چادر تو بیشتر از سرخی خون من می ترسد…»😔
⚡️یادمان باشد که تا ابد مدیون این شهدائیم...
شهدایی که لباس و نوع شلوار و مُد روز برایشان معنایی نداشت…❕❗️❕
⚠️حجاب هم فرهنگی است که مُد روز و مدلهای مختلف بر نمیدارد…⚠️
بانوی خوبم !
فلسفـه حجاب
تنها به گنـاه نیفتـادن مردهـا نیست!‼️‼️
که اگر چنین بود ،
چرا خدا تو را با حجـاب کامل
به حضور میطلبد در عاشقانه ترین عبادتت؟!⁉️⁉️
🔴جنـس تو با حیـا خلق شده...
رعایت حجاب تو شرط #انتظار_حجت_ابن_الحسن (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است.🤔
💥حجاب تو هم #زمینه_ساز_ظهور_مهدی_زهراست...
پاکی تو ❤️قلب امام زمانت ارواحنا فداه را شاد می کند.
#قدربدانیمچادررا✨
💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐
🆔 @EmamZaman
🌸
🍃🌸
🌸🍃🌸
#نماز_شب 🌗
حجةالاسلام مؤمنی فرموده اند:
💕🍃کلید ورود به وادی بندگی این است که انسان به بدن خود سختی بدهد. سختی بیدار شدن در دل شب برای نماز شب، سختی گناه نکردن و حتی به آن فکر هم نکردن.
❤️🍃🍃💛🍃💚🍃💙🍃💜
سلامــ دوستان شب زنده دار ☺️
اگر میخواهید زمان خواندن نماز شب،نحوه خواندن نماز شب،نماز شب مختصر و ساده را یاد بگیرین لطفا روی هشتڪ های پایین بزنید تا به راحتی بتونید مطلب مورد نظر را از توی ڪانال پیدا ڪنید👇👇👇
#زمان_خواندن_نماز_شب
#نحوه_خواندن_نماز_شب
#نماز_شب_مختصر_و_ساده
همچنین اگر دنبال مطالب بیشتر در مورد نماز شب هستین روی #نماز_شب بزنید تا راحت از توی ڪانال پیدا ڪنید🍃💕
❤️🍃🍃💛🍃💙🍃💜🍃💖
#دعابراےفرجوسلامتےمولاےغریبمونامامزمانمانفراموشنشه 😍
#لطفادعابراےاعــضــاوخـــادمــانڪانالامامزمانعجفراموشنشه☺️😊
💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐
🆔 @EmamZaman
💕
💚💕
💕💚💕
💚💕💚💕