eitaa logo
💠 امام زمان (عج)💠
11.3هزار دنبال‌کننده
11.8هزار عکس
6.5هزار ویدیو
1.3هزار فایل
📞پاسخگویی: @Majnonehosain 💞مهدیاران: @emamzaman_12 🌷عطرشهدا: @atre_shohada 📱اینستاگرام: Www.instagram.com/emamzaman.12 👥گروه: https://eitaa.com/joinchat/2504065134Cf1f1d7366b 💕گروه‌مهرمهدوی: @mehr_mahdavi12
مشاهده در ایتا
دانلود
🌼حاج اسماعیل دولابی: بیداری بین الطّلوعین را از دست ندهید. یکی از چیزهایی که طعمش زیر دندانم مانده ، بیداری بین الطّلوعین است که از ساعات بهشتی است و در آن موقع فضا آرام است. (مصباح الهدی،ص٢٧٥)
4_5874957228712134004.mp3
4.18M
🌸در مورد امام عصر(عج)، شناختن امام زمان(عج) و تنها نگذاشتن 💫 اَللّهُمَّ عَجل لِوَلیِّکَ الفَرَج
💠 امام زمان (عج)💠
#چله_ترک_گناه(چهل پله تا خدا)😍 #هشت_قدم_مانده(۹ روز تا اربعین)⏳ حجاب با دیدن این کلیپ عاشق حجاب
تا کی میخوای توبه بشکنی.mp3
9.18M
(چهل پله تا خدا)😍 (۸ روز تا اربعین)⏳ ‼️تاکی میخوای توبه بشکنی؟؟ گناه یعنی سم،گناه یعنی بدبختی گناه یعنی نبودآرامش،گناه یعنی..... 🎤 🌤اَلسَّلامُ عَلَیْکــَ یٰاصٰاحِبــَ الْاَمْرْ🌤 @emamzaman
💠 امام زمان (عج)💠
(چهل پله تا خدا)😍 (۸ روز تا اربعین)⏳ 🌹حضرت علی (ع)میفرمایند: پشیمانی از کار بد، خود باعث ترک آن خواهد شد. (📕اصول کافی، ج ٤، ص ١٥٩)  ---✨----✨----✨---✨----✨-----✨ 🔔زمانی که خواستید گـ🔥ـناهی را انجام دهید به این نکته توجه کنید که خودتان‌ زیان میبینید این می تواند مانع خوبی برای گناه نکردن شما باشد.. شما با دوستتان در حال غیـ🔥ـبت کردن هستید ❌وخرد برتر به یادتان می اندازد که دارید غیبت میکنید واین غیبت برایتان دردسر ساز می شود همان‌جا باید توقف کنید وموضوع صحبت را عوض کنید..❌ 📛یا شما در حال خیـ🔥ـانت کردن هستید وبه قانون آگاهی پیدا کردید به شما نهیبی زده می شود هر آن چه کنی به سوی تو باز می گردد.باید از راهی که می روید باز گردیدوگناهتان را متوقف کنید تا در امان بمانید... 💥یا اگه معتقد باشید فقط احساس لذتش موقت هست و پشیمانی و عوارضی که برای سلامتی جسمی و روحی انسان بدنبال دارد خیلی بیشتر از لذتش هست هیچ موقع اینکارا انجام نمیدید💯 📌بسیار زیباست که هر آن چه میکنیم به خودمان باز میگردد.هر عمل خوب وبد... ⚠️مراقب باشیم در چه حالی به سر میبرم‌صداقت عشق راستی درستی کردار وگفتار را به کار ببریم تا جهان هستی بهترین برکات وخیر را به سمت ما بفرستد..⚠️ ✨----✨------✨----✨----✨------✨ سلام همراهان عزیز چله ترک گناه حالتون چطوره خدا قوت😊 تقریبا تمام مسیر رو اومدید و موفقیتتونو تبریک میگم🌸 و عزیزانی که بین راه شکست خوردید و یا هنوز چله رو شروع نکردید هنوز،دیر نشده از همین امشب یه یاعلی بگید و شروع کنید ناامید نشید که فقط شــ👿ـیطان ناامیده. خدامون داره صدامون میزنه😊 🌤اَلسَّلامُ عَلَیْکــَ یٰاصٰاحِبــَ الْاَمْرْ🌤 @emamzaman
💠 امام زمان (عج)💠
#رمان_مردی_در_آینه📝 💟 #قسمت_صد_سه 🎀سربار نگاهش برگشت روي من ... دستش رو محکم تر با هر دو دستم گ
📝 💟 🎀تنوره درد يه حس غم عجيبي وجودم رو پر کرده بود ... دلم مي خواست گريه کنم ... يکي دو قدم از مرتضي فاصله گرفتم و بي اختيار نگاهم توي صحن چرخيد ... بين اون همه آدم ... اون همه چهره ... توي اون شلوغي ... چه انتظاري داشتم؟ ... شايد دوباره اون رو ببينم؟ ... نمي تونستم باور کنم اون، من رو پيچونده و سر کار گذاشته ... شايد مي تونستم اما دلم نمي خواست ... هر لحظه بغض گلوم سنگين تر مي شد ... به حدي که کنترلش برام سخت شده بود ... مرتضي اومد سمتم ... نمي دونست چرا اونطوري بهم ريختم ... منم قدرت توضيح دادن نداشتم ... نه قدرتش رو، نه مي تونستم کلمه اي براي توضيح دادن حالم پيدا کنم ... حسي غيرقابل وصف بود ... سوال هاي بي جوابش در برابر پريشاني و آشفتگي آشکار من، بعد از سکوتي چند لحظه اي به دلداري تبديل شد ... هر چند دردي از من دوا نمي کرد ... ـ قرار گذاشتيم بعد از شام بريم مسجد جمکران ... و تا هر وقت شب که شد بمونيم ... البته مي خواستيم زودتر بريم اما شما خواب بودي و درست نبود تنها توي هتل بزاريمت و خودمون ... کلماتش توي سرم مي پيچيد ... دلم نمي خواست هيچ کدوم شون رو بشنوم ... مي دونستم به خاطر من برنامه شون بهم ريخته اما پريشان تر از اين بودم که تشکر يا عذرخواهي کنم ... يا هر کلمه اي رو به زبون بيارم ... رفتم و همون گوشه صحن، دوباره يه جا پيدا کردم و نشستم ... سرم رو پايين انداختم و دستم رو گرفتم توي صورتم ... نمي خواستم هيچ چيز يا هيچ کس رو ببينم ... مرتضي هم ساکت فقط به من نگاه مي کرد ... نيم ساعت، يا کمي بيشتر ... مرتضي از کنارم بلند شد ... سرم رو که بالا آوردم، از دور خانواده ساندرز رو ديدم که کنار حوض، چشم هاشون دنبال ما مي گشت ... مي خواستم صورت خيسم رو پاک کنم ... اما کف دست هام هم مثل اونها جاي خشک نداشت ... نفس هاي عميقم، تنوره درد و آتش بود ... ايستادم و يه بار ديگه به ايوان و گنبد خيره شدم ... مرتضي سر به بسته هر چي مي دونست رو در جواب حال خراب من به دنيل گفت ... متاسف بودم که حس خوش و زيباي اونها رو خراب کردم ... اما قادر به کنترل هيچ چيز نبودم ... نه تنها قدرتي نداشتم ... که درونم فرياد آکنده اي از درد می جوشید ... ساکت و بي صدا دنبال شون مي رفتم ... اما سکوتي که با گذر هر لحظه داشت به خشم تبديل مي شد ... حس آدمي رو داشتم که به عشق و عاطفه عميقش خيانت شده ... به هتل که رسيديم درد، جاي خودش رو به خشم داده بود ... توي رستوران، بيشتر از اينکه بتونم چيزي بخورم ... فقط با غذا بازي مي کردم ... دنيل از يه طرف حواسش به نورا بود و توي غذا خوردن بهش کمک مي کرد ... از طرف ديگه زير چشمي به من نگاه مي کرد ... و گاهي نگاه معنادار اون و مرتضي با هم گره مي خورد ... ـ جوجه کباب بين ايراني ها طرفدار زيادي داره ... براي همين پيشنهاد دادم ... اگه دوست نداري يه چيز ديگه سفارش بديم؟ ... سرم رو بالا آوردم و به مرتضي نگاه کردم ... مرتضي اي که داشت زورکي لبخند مي زد، شايد بتونه راهي براي ارتباط برقرار کردن با من پيدا کنه ... ابرو بالا انداختم و نفس عميقي کشيدم ... ـ مشکل از غذا نيست ... مشکل از بي اشتهايي منه ... مکث کوتاهي کرد ... ـ شما که نهار هم نخوردي ... براي تموم شدن حرف ها به زور يکم ديگه هم خوردم و از جا بلند شدم ... برگشتم بالا توي اتاق ... پشت همون پنجره و خيره شدم به خيابون ... بدون اينکه چراغ رو روشن کرده باشم ... هنوز همه در رفت و آمد بودن ... شبي نبود که براي اون مردم، شب آرامي باشه ... براي منم همين طور ... غوغا ... اشتياق ... درد ... من تا مرز ايمان به خداي اون پيش رفته بودم ... توي اون لحظات، فقط چند ثانيه بيشتر لازم بود تا به زبان بيارم ... 'بله ... من به خداي اون مرد ايمان دارم' ... فقط چند ثانيه مونده بودم تا بهش بگم ... حق با توئه ... اما تمام اين اشتياق، جاش رو به درد داده بود ... درد خيانت ... درد پس زده شدن ... درد عقب ماندگي ... درد بود و درد ... و من حتي نمي دونستم بايد به چي فکر کنم ... يا چطور فکر کنم ... چند ضربه آرام به در، صداي فرياد و ضجه درونم رو آرام کرد ... مرتضي بود ... در رو باز کرد و چند قدمي رو توي اون تاريکي جلو اومد ... ـ در رو درست نبسته بودي ... نگاهم رو ازش گرفتم و دوباره به بيرون خيره شدم ... بدون اينکه لب از لب باز کنم ... ـ داريم ميريم جمکران ... اگه با ما مياي ده دقيقه ديگه حرکت مي کنيم ... در ميان سکوت من از اتاق خارج شد ... انگار به لب هام وزنه آويزان شده بود ... وزنه سنگيني که نمي گذاشت صدايي از حنجره خسته من خارج بشه ... در رو که بست ... آخرين شعاع نور راهرو هم خاموش شد ... من موندم ... با ماه شب 14 که از ميان پنجره، روي وجود خاموشم مي تابيد ... .... نویسنده: 🏴 @emamzaman
#هر_روز_یک_صفحه_از_قرآن 😍 🍃🌟صفحه_ ۱۶۲_سوره_ انعام🌟🍃 🌤الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌤 🌸 @emamzaman
#دعای_عهد ✍می‌خوانم هر صبح #عهدی با نامت تا آیم مولا من در رکابت💚 ❤️دعای عهد حتما بخونیم وبا مولامون عهد ببندیم که. گناه را برای همشه ترک کنیم انجام واجبا ت ترک محرمات 🌤الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌤 🍃 @emamzaman
⚠️ تلنگر 📱ﻣﻮﺑﺎﯾﻞ ﺍﺯ ﮐﻢ ﻭﺯﻥ ﺗﺮﯾﻦ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎ ﺣﻤﻞ میشود .. 🔴 ﻭﻟﯽ ﺷﺎﯾﺪ ﺍز ﺳﻨﮕﯿﻦ ﺗﺮﯾﻦ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﺧﺮﺕ ﺑﻪ ﺩﻭﺵ ﮐﺸﯿﺪﻩ میشود ✅ﺩﺭﺳﺖ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﮐﻨﯿﻢ...
4_5782739676662073229.mp3
3.4M
بی ارزشی دنیا... حجت الاسلام علی پناه