eitaa logo
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
10.9هزار دنبال‌کننده
11.6هزار عکس
6.3هزار ویدیو
1.2هزار فایل
📞پاسخگویی: @Majnonehosain 💞مهدیاران: @emamzaman_12 🌷عطرشهدا: @atre_shohada 📱اینستاگرام: Www.instagram.com/emamzaman.12 👥گروه: https://eitaa.com/joinchat/2504065134Cf1f1d7366b 💕گروه‌مهرمهدوی: @mehr_mahdavi12
مشاهده در ایتا
دانلود
Ahd.mp3
2.07M
✳️تغییر مقدرات الهی با مداومت بر خواندن دعای عهد... 🌸امام خمینی ره: اگر هرروز (بعد از نماز صبح) خواندی،مقدراتت عوض میشود....⚡️ امام زمانی شو👇👇👇👇 کانال امام زمان (عج) 💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐 🆔 @emamzaman
يک روز نسيم خوش خبر مي آيد 😇 بس مژده به هر کوي و گذر مي آيد😍   عطر گل عشق در فضا مي پيچد ❣ مي آيي و انتظار سر مي آيد💚 •••••✿🌹 ❀[ @EmamZaman ]❀ ┄┅═✧❁✧═┅┄ ••••••✿🦋
می خواهَٖمَت چنانکِه شَبِ خستهِ خواب را... می جویَمَت چنانکِه لبِ تشنهِ آب را... السلام علیک یا حجة بن الحسن... ❀[ @EmamZaman ]❀ ┄┅═✧❁✧═┅┄
💠 ✴️سکوت برات رقّت قلب، و حضور قلب میاره. برای ارتباط با خدا، دور خیز کن❗️ 👈یعنی؛ قبل از عبادت، با تمرینِ سکوت در دو بخش کلام وخیال، مناجاتِ آرامش بخشی رو تجربه کن. 🆔 @EmamZaman
« ادامه زنان سرافراز » از زنان پرهیزگار و خدمتکار حضرت رسول است . پیامبر او را مادر خطاب میکرد و میفرمود : این زن باقی مانده ای از خاندان من است . وی همواره در کنار زنان مجاهد ، در جبهه جنگ به مداوای مجروحان میپرداخت. ام ایمن از شیفتگان خاندان امت بود و در ماجرای فدک ، حضرت زهرا او را به عنوان شاهد معرفی کرد . وی پنج یا شش ماه پس از پیامبر از دنیا رفت. خداوند به برکت مهدی آل محمد به هنگام ظهور ، او را زنده میگرداند تا در لشکرگاه امام به خدمت گماشته شود. 📚چشم اندازی از حکومت مهدی ص۷۶ 📚تهذیب الکمال ج۳۵ ، ص۳۲۹ 📚نقش زنان مسلمان در جنگ ص۲۰ قاموس الرجال ج۱۰ ، ص۳۸۷ ❀[ @EmamZaman ]❀ ┄┅═✧❁✧═┅┄
✅ شرط اجابت دعا ☀️ امام رضا علیه لسلام: هرگاه میخواهی دعایت به عرش برسد و مستجاب گردد، اول در حق پدر و مادرت دعا کن. (بحار الانوار ج‌ ۶۱ ص‌ ۳۸۱) ❀[ @EmamZaman ]❀ ┄┅═✧❁✧═┅┄
✅ گفتن بسم الله هنگام غذا خوردن 🍀 امام على عليه السلام: اگر كسى موقع غذا خوردن نام خدا بَرَد، من ضمانت مى كنم كه از آن غذا دردى به او نرسد. (من لا يحضره الفقيه) 🍀امام صادق عليه السلام: هرگز هضم غذا بر من مشكل نشده است، زيرا هيچ گاه شروع به غذا نكردم مگر اينكه بسم اللّه گفتم و هيچ گاه از غذا خوردن فارغ نشدم مگر آنكه الحمد للّه گفتم. (وسائل الشيعه ج ۱۶ ص۵۸۶ ح۷) ❀[ @EmamZaman ]❀ ┄┅═✧❁✧═┅┄
🌷امام زمان(عج) فرمودند: به اخبار شما علم داریم. هیچ چیزی از اخبار شما بر ما پوشیده نیست. از لغزش و کاستی‌های عملکرد شما آگاهیم و چیزی بر ما پوشیده نمی‌ماند. (بحارالانوار، ج۵۳،ص ۱۷۵) ❀[ @EmamZaman ]❀ ┄┅═✧❁✧═┅┄
"بسم الله الرحمن الرحیم" 👇👇👇 خلاصه داستان: داستانی واقعی، درباره هانیه دختری است که برای رهایی از سخت گیری های پدرش ، علی رغم اصرارهای او برای ازدواج با کسانی که معرفی میکنه،جوانی رو انتخاب میکنه که به شدت با انتخاب های پدرش در تضاده... با ما همراه باشید...
. همیشه از پدرم متنفر بودم مادر و خواهرهام رو خیلی دوست داشتم اما پدرم رو نه آدم و بی حوصله ای بود اما بد اخلاقیش به کنار می گفت: درس می خواد بخونه چکار؟ نگذاشت خواهر بزرگ ترم تا 14 سالگی بیشتر درس بخونه ... دو سال بعد هم عروسش کرد اما من، فرق داشتم من درس خوندن بودم بوی کتاب و دفتر، مستم می کرد می تونم ساعت ها پای کتاب بشینم و تکان نخورم مهمتر از همه، می خواستم بخونم، برم سر کار و از اون و اخلاق گند پدرم خودم رو نجات بدم چند سال که از خواهرم گذشت یه نتیجه دیگه هم به زندگیم اضافه شد به هر قیمتی شده نباید ازدواج کنی شوهر خواهرم بدتر از پدرم، ناجوری بود،یه ارتشی بداخلاق و بی قید و بند دائم توی مهمونی های باشگاه افسران، با اون همه فساد شرکت می کرد اما خواهرم اجازه نداشت پاش رو از توی خونه بیرون بزاره مست هم که می کرد، به شدت رو کتک می زد این بزرگ ترین زندگی من بود ... مردها همه شون عوضی هستن ... هرگز ازدواج نکن ... هر چند بالاخره، اون روز برای منم رسید روزی که پدرم گفت هر چی درس خوندی، کافیه ... بالاخره اونروزاز راه رسید ...موقع خوردن صبحانه،همونطورڪه سرش پاین بود ...باهمون اخم و لحن تند همیشگے گفت ...هانیه...دیگه لازم نڪرده از امروز برے مدرسه ... تااین جمله رو گفت،لقمه پریدتوے گلوم ...وحشتناڪ ترین حرفے بود ڪه مے تونستم اون موقع روز بشنوم ...بعدازڪلے سرفه،درحالےڪه هنوز نفسم جا نیومده بود ...به زحمت خودم رو ڪنترل ڪردم و گفتم ...ولےمن هنوز دبیرستان ... خوابوندتوےگوشم...برق ازسرم پرید ...هنوزتوےشوڪ بودم ڪه اینم بهش اضافه شد - همین ڪه من میگم ...دهنت رومے بندے میگے چشم...درسم درسم...تاهمین جاشم زیادے درس خوندے ... ازجاش بلندشد ...بادادو بیداد اینها رو مے گفت و مے رفت ...اشڪتوےچشم هام حلقه زده بود ...امااشتباه مے ڪرد،من آدم ضعیفے نبودم ڪه به این راحتے عقب نشینے ڪنم ... ازخونه ڪه رفت بیرون ...منم وسایلم رو جمع ڪردم و راه افتادم برم مدرسه ...مادرم دنبالم دوید توے خیابون ... -هانیه جان،مادر...توروقرآن نرو ...پدرت بفهمه بدجور عصبانے میشه ...براےهردومون شر میشه مادر ...بیا بریم خونه ... امامن گوشم بدهڪار نبود ...من اهل تسلیم شدن و زور شنیدن نبودم ...به هیچ قیمتے ... 👈ادامه دارد... ❀[ @EmamZaman ]❀ ┄┅═✧❁✧═┅┄