eitaa logo
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
10.9هزار دنبال‌کننده
11.5هزار عکس
6.2هزار ویدیو
1.2هزار فایل
📞پاسخگویی: @Majnonehosain 💞مهدیاران: @emamzaman_12 🌷عطرشهدا: @atre_shohada 📱اینستاگرام: Www.instagram.com/emamzaman.12 👥گروه: https://eitaa.com/joinchat/2504065134Cf1f1d7366b 💕گروه‌مهرمهدوی: @mehr_mahdavi12
مشاهده در ایتا
دانلود
هر شب با 🏴الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج🏴 🆔 @emamzaman
#شب_بخیر ماه خاموش می شود، خورشید می رود، و تو ماندگارترین امید حیاتی ✨🏴الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج🏴✨ 🆔 @emamzaman
#ذکر_روز_چهارشنبه ✨🏴اللهم عجل لولیک الفرج🏴✨ 🆔 @emamzaman
#هر_روز_یک_صفحه_از_قرآن ⭐️ صفحه۴۵۶_سوره ی ص ✨🏴الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج🏴✨ 🆔 @emamzaman
#دعای_عهد #روز_ششم #عاشورا_تا_اربعین ✍بخوان دعای عهدراکه #فرج_نزدیک_است💚🙏 ✨🏴الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج🏴✨ 🆔 @emamzaman
#صبح_بخیر آقا جان اگر در مسیر بودی و نشناختمت... "سلام علیکم" ✨🏴الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج🏴✨ 🆔 @emamzaman
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
#❤️❤️❤️ ❤️❤️ ❤️ #رمان_زندگینامه_شهید_سید_علی_حسینی_و_دخترشان_زینب_السادات #قسمت_چهل_و_هشتم_داستان_د
❤️❤️❤️ ❤️❤️ ❤️ : *خداحافظ زینب* تازه می فهمیدم چرا علی گفت من تنها کسی هستم که می تونه زینب رو به رفتن راضی کنه . اشک توی چشم هام حلقه زد . پارچ رو برداشتم و گذاشتم توی یخچال . دیگه نتونستم خودم رو کنترل کنم. _بی انصاف ، خودت از پس دخترت برنیومدی . من رو انداختی جلو؟ چطور راضیش کنم وقتی خودم دلم نمیخواد بره؟ برای اذان از اتاق اومد بیرون که وضو بگیره . دنبالش راه افتادم سمت دستشویی . پشت در ایستادم تا اومد بیرون . زل زدم توی چشم هاش . با حالت ملتمسانه ای بهم نگاه کرد . التماس می کرد حرفت رو نگو . چشم هام رو بستم و یه نفس عمیق کشیدم . _یادته 9 سالت بود تب کردی ؟ سرش رو انداخت پایین . منتظر جوابش نشدم . _پدرت چه شرطی گذاشت؟ هر چی من میگم، میگی چشم . التماس چشم هاش بیشتر شد . گریه اش گرفته بود. _خب پس نگو . هیچی نگو . حرفی نگو که عمل کردنش سخت باشه. پرده اشک جلوی دیدم رو گرفته بود. _برو زینب جان . حرف پدرت رو گوش کن . علی گفت باید بری . و صورتم رو چرخوندم . قطرات اشک از چشمم فرو ریخت . نمی خواستم زینب اشکم رو ببینه. تمام مقدمات سفر رو مامور دانشگاه از طریق سفارت انجام داد . براش یه خونه مبله گرفتن . حتی گفتن اگر راضی نبودید بگید براتون عوضش می کنیم . هزینه زندگی و رفت و آمدش رو هم دانشگاه تقبل کرده بود. پای پرواز به زحمت جلوی خودم رو گرفتم . نمی خواستم دلش بلرزه . با بلند شدن پرواز، اشک های من بی وقفه سرازیر شد . تمام چادر و مقنعه ام خیس شده بود . بچه ها، حریف آرام کردن من نمی شدن. (شخصیت اصلی این داستان ، سرکار خانم دکتر سیده زینب حسینی هستند . شخصی که از این به بعد، داستان رو از چشم ایشون مطالعه خواهید کرد) ... نویسنده : ✨💖الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج💖✨ 🆔 @emamzaman ❤️ ❤️❤️ ❤️❤️❤️
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
❤️❤️❤️ ❤️❤️ ❤️ #رمان_زندگینامه_شهید_سید_علی_حسینی_و_دخترشان_زینب_السادات #قسمت_چهل_و_نهم_داستان_دنب
❤️❤️❤️ ❤️❤️ ❤️ : *سرزمین غریب* نماینده دانشگاه برای استقبالم به فرودگاه اومد . وقتی چشمش بهم افتاد، تحیر و تعجب نگاهش رو پر کرد . چند لحظه موند . نمی دونست چطور باید باهام برخورد کنه. سوار ماشین که شدیم این تحیر رو به زبان آورد. _شما اولین دانشجوی جهان سومی بودید که دانشگاه برای به دست آوردن شما اینقدر زحمت کشید. زیرچشمی نیم نگاهی بهم انداخت. _و اولین دانشجویی که از طرف دانشگاه ما با چنین حجابی وارد خاک انگلستان شده. نمی دونستم باید این حرف رو پای افتخار و تمجید بگذارم یا از شنیدن کلمه اولین دانشجوی مسلمان محجبه، شرمنده باشم که بقیه اینطوری نیومدن .ولی یه چیزی رو می دونستم به شدت از شنیدن کلمه جهان سوم عصبانی بودم . هزار تا جواب مودبانه در جواب این اهانتش توی نظرم می چرخید . اما سکوت کردم . باید پیش از هر حرفی همه چیز رو می سنجیدم . و من هیچی در مورد اون شخص نمی دونستم... من رو به خونه ای که گرفته بودن برد . یه خونه دوبلکس . بزرگ و دلباز . با یه باغچه کوچیک جلوی در و حیاط پشتی . ترکیبی از سبک مدرن و معماری خانه های سنتی انگلیسی . تمام وسایلش شیک و مرتب... فضای دانشگاه و تمام شرایط هم عالی بود . همه چیز رو طوری مرتب کرده بودن که هرگز حتی فکر برگشتن به ذهنم خطور نکنه . اما به شدت اشتباه می کردن. هنوز نیومده دلم برای ایران تنگ شده بود . برای مادرم . خواهر و برادرهام . من تا همون جا رو هم فقط به حرمت حرف پدرم اومده بودم . قبل از رفتن توی فرودگاه از مادرم قول گرفتم هر خبری از بابا شد سریع بهم خبر بده . خودم اینجا بودم دلم جا مونده بود ... با یه عالمه سوال بزرگ... _بابا چرا من رو فرستادی اینجا؟ ... نویسنده : ✨💖الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج💖✨ 🆔 @emamzaman ❤️ ❤️❤️ ❤️❤️❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خلوت پیامکی با نامحرم هم حرام است حاج آقا ماندگاری ✨🏴الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج🏴✨ 🆔 @emamzaman
🌼🌸🌼 🌸🌼 🌼 طرح فایل های امام زمانی💕 تا حالا شده بشینی گوشیتو 📲بررسی کنی؟ ببینی واقعا تو گوشیت چی داری؟ چه آهنگایی؟ چه عکسایی؟ چه فیلمایی؟ آیا واقعا این فایلا تاثیر خوب دارن؟ اگه امام زمان گوشیتو بخواد از دادنش خجالت زده نمیشی❓ ما میخوایم طرحی رو شروع کنیم و روزی چند تا فایل تو کانال بزاریم😊 یادمون باشه موبایل یه عضو جدایی ناپذیر از زندگیمون شده. با موبایل میشه بدترین گناها رو انجام داد و میشه بهترین کارها رو ... تو کدومشو انتخاب میکنی❓ من شروع کردم فایلایی که به کارم نمیاد رو حذف کنم و جایگزینش کنم با فایل های امام زمانی.❤️ توچیکار میکنی؟ 🌼 🌸🌼 🌼🌸🌼
55doai.mp3
1.3M
✨🏴الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج🏴✨ 🆔 @emamzaman
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
هر روز هزاران نفر را می بینم اما دریغ از ندیدنت یک بار هم نگاهمان را مهمان قدومت کن عَزیزٌ عَلَیَّ أنْ أرَی الْخَلْقَ وَ لا تُریٰ گران است بر من که مردم را ببینم، ولی تو دیده نشوی فرازی از دعای ندبه شب بخیر اقای من.. ✨🏴الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج🏴✨ 🆔 @emamzaman
#ذکر_روز_پنجشنبه ✨🏴اللهم عجل لولیک الفرج🏴✨ 🆔 @emamzaman
#هر_روز_یک_صفحه_از_قرآن ⭐️ صفحه۴۵۷_سوره ی ص ✨🏴الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج🏴✨ 🆔 @emamzaman
#دعای_عهد #روز_هفتم #عاشورا_تا_اربعین ✍بخوان دعای عهدراکه #فرج_نزدیک_است💚🙏 ✨🏴الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج🏴✨ 🆔 @emamzaman
#صبح_بخیر ‌سلام ؛ آخرین یوسُفِ دنیا ! قرنهاست ؛ چشمِ دنیا از ندیدنت تاریک شده ! ✨🏴الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج🏴✨ 🆔 @emamzaman ‌
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
❤️❤️❤️ ❤️❤️ ❤️ #رمان_زندگینامه_شهید_سید_علی_حسینی_و_دخترشان_زینب_السادات #قسمت_پنجاه_داستان_دنباله_
❤️❤️❤️ ❤️❤️ ❤️ : * اتاق عمل* دوره تخصصی زبان تموم شد و آغاز دوره تحصیل و کار در بیمارستان بود... اگر دقت می کردی مشخص بود به همه سفارش کرده بودن تا هوای من رو داشته باشن تا حدی که نماینده دانشگاه، شخصا یه دانشجوی تازه وارد رو به رئیس بیمارستان و رئیس تیم جراحی عمومی معرفی کرد... جالب ترین بخش، ریز اطالعات شخصی من بود همه چیز، حتی علاقه رنگی من ، این همه تطبیق شرایط و محیط با سلیقه و روحیات من غیرقابل باور و فراتر از تصادف و شانس بود... از چینش و انتخاب وسائل منزل تا ترکیب رنگی محیط و گاهی ترس کوچیکی دلم رو پر می کرد. حاال اطلاعات علمی و سابقه کاری چیزی بود که با خبر بودنش جای تعجب زیادی نداشت. هر چی جلوتر می رفتم حدس هام از شک به یقین نزدیک تر می شد . فقط یه چیز از ذهنم می گذشت. _چرا بابا؟ ... چرا؟... توی دانشگاه و بخش مرتب از سوی اساتید و دانشجوها تشویق می شدم و همچنان با قدرت پیش می رفتم و برای کسب علم و تجربه تلاش می کردم . بالاخره زمان حضور رسمی من، در اولین عمل فرارسید . اون هم کنار یکی از بهترین جراح های بیمارستان. همه چیز فوق العاده به نظر می رسید . تا اینکه وارد رختکن اتاق عمل شدم رختکن جدا بود ... اما... ... نویسنده : ✨💖الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج💖✨ 🆔 @emamzaman ❤️ ❤️❤️ ❤️❤️❤️
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
❤️❤️❤️ ❤️❤️ ❤️ #رمان_زندگینامه_شهید_سید_علی_حسینی_و_دخترشان_زینب_السادات #قسمت_پنجاه_و_یک_داستان_دن
❤️❤️❤️ ❤️❤️ ❤️ : * شعله های جنگ* آستین لباس کوتاه بود . یقه هفت . ورودی اتاق عمل هم برای شستن دست ها و پوشیدن لباس اصلی یکی... چند لحظه توی ورودی ایستادم و به سالن و راهروهای داخلی که در اتاق های عمل بهش باز می شد نگاه کردم. حتی پرستار اتاق عمل و شخصی که لباس رو تن پزشک می کرد مرد بود. برگشتم داخل و نشستم روی صندلی رختکن .حضور شیطان و نزدیک شدنش رو بهم حس می کردم. _اونها که مسلمان نیستن . تو یه پزشکی . این حرف ها و فکرها چیه؟ برای چی تردید کردی؟ حالا مگه چه اتفاقی می افته . اگر بد بود که پدرت، تو رو به اینجا نمی فرستاد .خواست خدا این بوده که بیای اینجا . اگر خدا نمی خواست شرایط رو طور دیگه ای ترتیب می داد . خدا که می دونست تو یه پزشکی . ولی اگر الان نری توی اتاق عمل می دونی چی میشه؟ چه عواقبی در برداره؟ این موقعیتی رو که پدر شهیدت برات مهیا کرده، سر یه چیز بی ارزش از دست نده... شیطان با همه قوا بهم حمله کرده بود . حس می کردم دارم زیر فشارش له میشم . سرم رو پایین انداختم و دستم رو گرفتم توی صورتم. _بابا ... من رو کجا فرستادی؟ تو یه مسلمان شهید. دختر مسلمان محجبه ات رو... آتش جنگ عظیمی که در وجودم شکل گرفته بود وحشتناک شعله می کشید . چشم هام رو بستم ... _خدایا! توکل به خودت . یازهرا ... دستم رو بگیر... از جا بلند شدم و رفتم بیرون . از تلفن بیرون اتاق عمل تماس گرفتم. پرستار از داخل گوشی رو برداشت . از جراح اصلی عذرخواهی کردم و گفتم شرایط برای ورود یه خانم مسلمان به اتاق عمل، مناسب نیست و از دید همه، این یه حرکت مسخره و احمقانه بود . اما من آدمی نبودم که حتی برای یه هدف درست از راه غلط جلو برم . حتی اگر تمام دنیا در برابرم صف بکشن . مهم نبود به چه قیمتی چیزهای باارزش تری در قلب من وجود داشت.... ... نویسنده : ✨💖الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج💖✨ 🆔 @emamzaman ❤️ ❤️❤️ ❤️❤️❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رعایت نکردن حیا و حجاب در جامعه حق الناس است.... ✨🏴الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج🏴✨ 🆔 @emamzaman
🌼🌸🌼 🌸🌼 🌼 طرح فایل های امام زمانی💕 تا حالا شده بشینی گوشیتو 📲بررسی کنی؟ ببینی واقعا تو گوشیت چی داری؟ چه آهنگایی؟ چه عکسایی؟ چه فیلمایی؟ آیا واقعا این فایلا تاثیر خوب دارن؟ اگه امام زمان گوشیتو بخواد از دادنش خجالت زده نمیشی❓ ما میخوایم طرحی رو شروع کنیم و روزی چند تا فایل تو کانال بزاریم😊 یادمون باشه موبایل یه عضو جدایی ناپذیر از زندگیمون شده. با موبایل میشه بدترین گناها رو انجام داد و میشه بهترین کارها رو ... تو کدومشو انتخاب میکنی❓ من شروع کردم فایلایی که به کارم نمیاد رو حذف کنم و جایگزینش کنم با فایل های امام زمانی.❤️ توچیکار میکنی؟ 🌼 🌸🌼 🌼🌸🌼
هر شب با 🏴الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج🏴 🆔 @emamzaman