🌼 امام حسن عسکری(علیه السلام):
پر تلاش ترین و سخت کوش ترین مردم کسی است که گناهان را ترک کند.
📗تحف العقول ج۱ ص۴۸۹
#حدیث
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
#طنز_جبهه
#زنگ_تفریح😃
🌿... آتیش توپخانه عراق در منطقه بی سابقه بود😇 و به حدی زیاد شده که در عقبه منطقه😖 همہ اتوبوس🚌ها سرو تہ🔁ڪردند
و داشتند بہ سرعت منطقہ رو ترڪ😎🌚 مےڪردنند ، من و فریبرز هم با یه ماشین بودیم و همین که این صحنه را دیدیم😂 دور زده و پشت سر بقیه خودروها قرارگرفتیم😄
آتیش🔥هر لحظہ سنگین تر مےشد.😖
🌿... راننده اول وقتی دژبانے😎 رسید در حالے ڪہ جلوی او را گرفتہ بود🚫و طناب⛓را در دست داشت گفت:🗣« اخوی ڪجا❓
گفت : « شهید دارم😔» دژبان راه رو باز ڪرد و رو بہ دومـ2⃣ـے گفت:🗣 «شما ڪجا برادر»
او هم بلافاصلہ گفت « مجروح دارم🤕💉»
و دوباره دژبان راھ🛣رو باز ڪرد✅ و سرانجام رو بہ سومـ3⃣ـے ڪہ ما بودیم و فوق العاده هم دست پاچہ ڪرده بودیم گفت:
« شما دیگہ ڪجا😑😐» و فریبرز ڪہ دیگہ نمےدونست تو اون موقعیت چے بگہ🎩😣 و فقط براے اینڪہ چیزے گفتہ باشہ👈 با عجلہ گفت : مفقود الاثر دارم!😄 واین جمله تاریخی فریبرز برای خودش و دیگران سالها موجب خنده و شادی دیگران شده بود😝😁😳
|🦋|
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
#سه شنبه_های_جمکرانی
🌱سہ شنبہ شدُ و پَرزدم سوی تو
🥀شدَم سائل ديدن روی ِتو
🌱بہ اِذنْ چهارده نور پاڪ جهان
🥀شدم جان نثار امــام زمـان
#اللهم_عجل_لوليڪ_الفرج🌺🍃
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
مرحوم آیت الله موسوی اصفهانی در کتاب *مکیال المکارم* با توجه به آیات و روایات ، بیش از هشتاد وظیفه ب
ب)حق شناسی
شناخت حق ، علاوه برشناخت عظمت و شخصیت امام ، موجب دل دادگی به آن حضرت میشود ؛ زیرا امام بر انسان ها حقوقی دارد که شناخت این حقوق و مراعات آن بسیار لازم و پر نتیجه است.
*حق وجود و حق بقای در دنیا*
خداوند متعال به برکت معصومان ، موجودات را آفریده است و امروز وجود و هستی ما مرهون و مدیون امام زمان است و همچنین
روایات زیادی ، قلب عالم امکان و هسته مرکزی جهان هستی را امام زمان معرفی میکند. و اینکه اگر یک روز زمین از حجت خالی باشد ، اهل خود را فرو میبرد ؛ بنابراین بقای ما مرهون وجود امام عصر است.
*حق خویشاوندی با پیامبر*
بر اساس آیه « قل لا اسئلکم علیه اجراً الّا المودّة فی القربی » امام مهدی حق قرابت و خویشاوندی با پیامبر را دارا است که باید آن را مراعات کرد.
*حق پدر بر فرزند و حق امام بر مردم*
امام حق پدری بر همه مردم دارد . بر اساس روایت امام رضا که میفرماید : امام ؛ همدم همراه و پدر مهربان است » امام مهدی پدر هستی محسوب میشود و وظیفه همگان ، احسان به او است و از آنجا که حضرت امام زمان ما است در جایگاه رهبر هم بر ما حقوقی دارد و به گفته امام محمد باقر که درباره حق امام بر مردم از ایشان پرسیدند فرمودند : حق او بر آنها این است که آنچه امام میفرماید بشنوند و از او اطاعت کنند .
*حق سید بر بنده*
همانطور که در زیارت جامعه کببره درباره اهل بیت آمده است ، آنان سید و سرور عالم هستند . انسان ها باید سخنان آنها را با گوش جان شنیده و به آنها عمل کنند و از امام کاظم روایت شده که فرمودند : مردم ، در اطاعت کردن ، بندگان ما هستند.
#مهدویت
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅
شخصى نزد امام صادق رفت و گفت
من از #لحظه_مرگ بسيار ميترسم
چــه کنــم؟
امام صادق(ع) فرمودند⇩
#زيـارت_عاشـورا را زيـاد بخوان..
آن مرد گفت: چگونه با خواندن زيارت
عاشورا از خوف آن لحظه در امان باشم؟
امام صادق فرمود: مگر
در پايان زیارت عاشورا نمى خوانيد؟
•{ اَللّهُمَّارْزُقْنیشَفاعَهَالْحُسَیْنِیَوْمَالْوُرُودِ }•
یعنی خدايا #شفـاعت_حسين علیـهالسلام
را هنگام ورود به قبر روزى من کن.
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
Narimani-ma-basijiha (1).mp3
5.81M
❀
رزقمعنوےشبانه
#مداحی_شهدایی 😍✌️
✨ما بسیجیها پیرو خط دین و قرآنیم
✨تا ابد پای عهد دلهامان با شهیدانیم
🎤🎤 #سید_رضا_نریمانی
حتما بشنوید👌
هفتهبسیج مبارکمون باشه 🌷😇🌷
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
🙇♀💛🙇♀💛🙇♀💛🙇♀ #رمان #بی_تو_هرگز #پارت_سی_ام برای چند لحظه واقعا بریدم. - خدایا، بهم رحم کن،حال
🙇♀💛🙇♀💛🙇♀💛🙇♀
#رمان
#بی_تو_هرگز
#پارت_سی_یکم
دنبالم، توی راهروی بیمارستان، راه افتاد. می خواستم گریه کنم، چشم هام مملو از التماس بود:
_تو رو خدا دیگه نیا
صدام کرد:
- دکتر حسینی؟ دکتر حسینی پیشنهاد شما برای آشنایی بیشتر چیه؟
ایستادم و چند لحظه مکث کردم:
- من چطور آدمی هستم؟؟
جا خورد:
- شما شخصیت من رو چطور معرفی می کنید؟؟ با تمام خصوصیات مثبت و منفی!
معلوم بود متوجه منظورم شده که پرسید:
- پس علائق تون چی؟؟
- مثلا اینکه رنگ مورد علاقه ام چیه؟ یا چه غذایی رو دوست دارم؟؟
واقعا به نظرتون اینها خیلی مهمه؟؟
مثلا اگر دو نفر از رنگ ها یا غذای متفاوتی خوششون بیاد نمی تونن با هم زندگی کنن؟؟
چند لحظه مکث کردم:
_طبیعتا اگر اخلاقی نباشه و خودخواهی غلبه کنه، ممکنه نتونن.
در کنار اخلاق بقیه اش هم به شخصیت و روحیه بستگی داره است.
اینکه موقع ناراحتی یا خوشحالی یا تحت فشار، آدم ها چه کار می کنن یا چه واکنشی دارن؟
اما این بحث ها و حرف ها تمومی نداشت، بدون توجه به واکنش دیگران مدام میومد سراغم و حرف می زد.
با اون فشار و حجم کار، این فشار و حرف های جدید واقعا سخت بود.
دیگه حتی یه لحظه آرامش یا زمانی برای نفس کشیدن، نداشتم.
دفعه آخر که اومد،با ناراحتی بهش گفتم:
- دکتر دایسون میشه دیگه در مورد این مسائل صحبت نکنیم؟ و حرف ها صرفا کاری باشه؟؟
خنده اش محو شد ،چند لحظه بهم نگاه کرد:
- یعنی شما از من بدتون میاد خانم حسینی؟؟
چند لحظه مکث کردم، گفتن چنین حرف هایی برام سخت بود، اما حالا:
- صادقانه بگم دکتر، من اصلا به شما فکر نمی کنم.
نه به شما، که به هیچ شخص دیگه ای هم فکر نمی کنم.
نه فکر می کنم، نه ...
بقیه حرفم رو خوردم و ادامه ندادم.
دوباره لبخند زد:
- شخص دیگه که خیلی خوبه ،اما نمی تونید واقعا به من فکر کنید؟؟
خسته و کلافه ،تمام وجودم پر از التماس شده بود:
- نه نمی تونم دکتر دایسون،نه وقتش رو دارم، نه...
چند لحظه مکث کردم..
_ بدتر از همه شما دارید من رو انگشت نما و سوژه حرف دیگران می کنید!
- ولی اصلا به شما نمیاد با فکر و حرف دیگران در مورد خودتون توجه کنید!
یهو زد زیر خنده:
_ اینقدر شناخت از شما کافیه؟ حالا می تونید بهم فکر کنید؟؟
- انسان یه موجود اجتماعیه دکتر، من تا جایی حرف دیگران برام مهم نیست که مطمئن باشم کاری که می کنم درسته.
حتی اگر شما از من یه شناخت نسبی داشته باشید، من ندارم.
بیمارستان تمام فضای زندگی من رو پر کرده، وقتی برای فکر کردن به شما و خصوصیات شما ندارم.
حتی اگر هم داشته باشم من یه مسلمانم و تا جایی که یادم میاد، شما یه دفعه گفتید، از نظر شما، خدا، قیامت و روح وجود نداره!
در رو بازکردم:
- خواهش می کنم دیگه تمومش کنید دکتر!
و از اتاق رفتم بیرون...
👈ادامه دارد…
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
🙇♀💛🙇♀💛🙇♀💛🙇♀ #رمان #بی_تو_هرگز #پارت_سی_یکم دنبالم، توی راهروی بیمارستان، راه افتاد. می خواستم
🙇♀💛🙇♀💛🙇♀💛🙇♀
#رمان
#بی_تو_هرگز
#پارت_سی_دوم
برنامه جدید رو که اعلام کردن، برق از سرم پرید.
شده بودم دستیار دایسون.
انگار یه سطل آب یخ ریختن روی سرم. باورم نمی شد، کم مشکل داشتم که به لطف ایشون، هر لحظه داشت بیشتر می شد.
دلم می خواست رسما گریه کنم!
برای اولین عمل آماده شده بودیم، داشت دست هاش رو می شست، همین که چشمش بهم افتاد با حالت خاصی لبخند زد. ولی سریع لبخندش رو جمع کرد:
- من موقع کار آدم جدی و دقیقی هستم، و با افرادی کار می کنم که ریزبین، دقیق و سریع هستن و ...
داشتم از خجالت نگاه ها و حالت های بقیه آب می شدم، زیرچشمی بهم نگاه می کردن و بعضی ها لبخندهای معناداری روی صورت شون بود.
چند قدم رفتم سمتش و خیلی آروم گفتم:
- اگر این خصوصیاتی که گفتید در مورد شما صدق می کرد، می دونستید که نباید قبل از عمل با اعصاب جراح بازی کنید، حتی اگر دستیار باشه!
خندید، سرش رو آورد جلو:
- مشکلی نیست.
انجام این عمل برای من مثل آب خوردنه.
اگر بخوای، می تونی بایستی و فقط نگاه کنی!
برای اولین بار توی عمرم، دلم می خواست از صمیم قلب بزنم یه نفر رو له کنم.
با برنامه جدید، مجبور بودم توی هر عملی که جراحش، دکتر دایسون بود حاضر بشم.
البته تمرین خوبی هم برای صبر و کنترل اعصاب بود، چون هر بار قبل از هر عمل، چند جمله ای در مورد شخصیتش نطق می کرد و من چاره ای جز گوش کردن به اونها رو نداشتم!
توی بیمارستان سوژه همه شده بدیم به نوبت جراحی های ما می گفتن، جراحی عاشقانه.!
یکی از بچه ها موقع خوردن نهار رسما من رو خطاب قرار داد:
- واقعا نمی فهمم چرا اینقدر برای دکتر دایسون ناز می کنی.
اون یه مرد جذاب و نابغه است و با وجود این سنی که داره تونسته رئیس تیم جراحی بشه!
همین طور از دکتر دایسون تعریف می کرد و من فقط نگاه می کردم.
واقعا نمی دونستم چی باید بگم یا دیگه به چی فکر کنم.
برنامه فشرده و سنگین بیمارستان، فشار دو برابر عمل های جراحی، تحمل رفتار دکتر دایسون، که واقعا نمی تونست سختی و فشار زندگی رو روی من درک کنه، حالا هم که ...
چند لحظه بهش نگاه کردم، با دیدن نگاه خسته من ساکت شد.
از جا بلند شدم و بدون اینکه چیزی بگم از سالن رفتم بیرون.
خسته تر از اون بودم که حتی بخوام چیزی بگم.!
سرمای سختی خورده بودم، با بیمارستان تماس گرفتم و خواستم برنامه ام رو عوض کنن.
تب بالا، سر درد و سرگیجه؟ حالم خیلی خراب بود.
توی تخت دراز کشیده بودم که گوشیم زنگ زد.
چشم هام می سوخت و به سختی باز شد ، پرده اشک جلوی چشمم، نگذاشت اسم رو درست ببینم، فکر کردم شاید از بیمارستانه،اما دایسون بود.
تا گوشی رو برداشتم بدون مقدمه شروع کرد به حرف زدن:
- چه اتفاقی افتاده؟ گفتن حالتون اصلا خوب نیست؟
گریه ام گرفت ،حس کردم دیگه واقعا الان میمیرم.
با اون حال حالا باید جواب اونم بدم.
حالم خراب تر از این بود که قدرتی برای کنترل خودم داشته باشم:
- حتی اگر در حال مرگ هم باشم اصلا به شما مربوط نیست.
و تلفن رو قطع کردم به زحمت صدام در می اومد.
صورتم گر گرفته بود و چشمم از شدت سوزش، خیس از اشک شده بود...
👈ادامه دارد…
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
❀
✨🌙🌟
#دعای_فرج
قرائت هرشب دعا فرج به نیت ظهور
✨🌙🌟
#مهدی_جان
توخواهی آمد....
#شب_بخیر_تمام_زندگی_ام❤️
#شبتون_امام_زمانی
✨🌙🌟
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
1_324271782.mp3
1.78M
❀
#دعای_عهد
#استاد_فرهمند
🌸امام خمینی (ره):
اگر هرروز (بعد از نماز صبح) #دعای_عهد خواندی،مقدراتت عوض میشود....⚡️
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
#سلام_امام_زمانم❣
#سلام_پدر_مهربانم💚
توهماڹصبحعزيزۍودلیلِنفسۍ..
أللَّـھُــمَ ؏َجـِّلْ لِوَلیِـڪْ الفَرَج🌱
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
🌹امیرالمؤمنین عليه السلام:
هر كه ظلم كند، ظلم اش او را نابود سازد.
(غررالحكم حدیث ۷۸۳۶)
🌹حضرت در روایتی دیگر میفرمایند:
كسى كه ظلم مى كند و كسى كه راضى به ظلم كردن باشد و كسى كه كمک به ظالم مى كند هر سه شركاء ظلم محسوب مى شوند.
(وسائل الشيعه ج۱۶ ص۱۴۰)
#حدیث
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
هدف این جلسه، بیان راهکارهای عملی و کوتاه مدت است
رهبر معظم انقلاب دیروز در دیدار رؤسای سه قوه و دیگر اعضای شورای عالی هماهنگی اقتصادی:
🔸هدف از برگزاری این جلسه، بیان راهکارهای عملی است که در کوتاهمدت نتیجه دهد و تأثیر آن در زندگی مردم مشخص شود که البته لازمه اجرای این راهکارهای عملی و تأثیرگذاری آنها، همت جدی و تلاش پیگیر رؤسای قوا و مسئولان مرتبط با سه قوه در تشکیلات و سازمانهای آنها است.
🔸کارشناسان برای مشکلات اقتصادی کشور راهکارهای مشترکی دارند بنابراین مشکل، نداشتن یا ندانستن راهکار نیست بلکه نیازمند همت، شجاعت و اهتمام جدی و پیگیری هستیم. ۱۳۹۹/۰۹/۰۴
#سخن_رهبری
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
مذاکره برای رفع تحریم را امتحان کردیم و به نتیجهای نرسید
حضرت آیتالله خامنهای:
🔸موضوع تحریمها یک واقعیت تلخ و جنایت آمریکا و شرکای اروپایی بر ضد ملت ایران است. این جنایت سالها است که بر ضد ملت ایران انجام میشود اما در سه سال اخیر شدت یافته است.
🔸برای علاج تحریمها دو مسیر «خنثیسازی تحریمها و غلبه بر آنها» و «رفع تحریم» وجود دارد. البته ما مسیر رفع تحریم را یک بار امتحان و چند سال مذاکره کردیم اما به نتیجهای نرسید.
🔸مسیر غلبه بر تحریمها و بیاثر کردن آنها ممکن است در ابتدای کار، سختیها و مشکلاتی داشته باشد اما خوشعاقبت است.
🔸اگر با تلاش و ابتکار و با سینه سپر کردن در مقابل مشکلات بتوانیم بر تحریم ها غلبه کنیم و طرف مقابل بیاثر شدن تحریمها را ببیند، بهتدریج دست از تحریم برخواهد داشت.
🔸ما ظرفیتها و تواناییهای فراوانی برای بیاثر کردن تحریمها داریم، به شرط آنکه بخواهیم و همت کنیم و به دل مشکلات برویم. ۹۹/۹/۴
#سخن_رهبری
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
برخی چشم امید به کسانی دارند که با ما دشمنی میکنند!
رهبر معظم انقلاب در دیدار شورایعالی هماهنگی اقتصادی:
🔸برخی چشم امید به کسانی دارند که با ما دشمنی میکنند! ضمن آنکه شرایط داخلی آنها به هیچوجه روشن نیست و گرفتاریهای اخیر، امکان صحبت و موضعگیری در مسائل بین المللی را به آنها نمیدهد و نمیتوان روی حرف آنها حساب و برنامهریزی کرد. باید بنا را بر این بگذاریم که گشایشی از خارج انجام نخواهد شد.
🔸وضع آمریکا که مشخص نیست و اروپاییها هم دائماً در حال موضعگیری بر ضد ایران هستند. آنها در حالیکه خودشان بیشترین دخالت های نادرست را در مسائل منطقه دارند، به ما میگویند در منطقه دخالت نکنید و در حالیکه انگلیس و فرانسه دارای موشکهای مخرب اتمی هستند و آلمان نیز در این مسیر قرار دارد، به ما میگویند موشک نداشته باشید. به شما چه ربطی دارد، شما اول خودتان را اصلاح کنید و بعد اظهار نظر کنید. ۹۹/۹/۴
#سخن_رهبری
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
🌾🌾🌾🌾🌾
#تلنگر
✍🏻پیرمرد داخل حرم دستی کشید روی پای جوانی که کنار او نشسته بودو گفت سواد ندارم برایم زیارتنامه میخوانی تاگوش دهم.
جوان باکمال میل پذیر فت و شروع کرد به خوانـدن زیارت نامه
السَّلامُ عَلَیْکَ یا بْنَ رَسُولِ اللّهِ ....
وسـلام داد به معصومیـن تا امام عسکری(ع).
جوان با لبخندی پرسیـد: پدرم امام زمانـت را میشناسی؟
پیرمرد جواب داد:چرا نشناسم؟
جوان گفت: پــس سلام کن.
پیرمـرد دستش را روی سینـه اش گذاشت و گفت :
السَّلامُ عَلَیْکَ یا حجة بن الحسـن العسکری
جوان نگاهی به پیرمرد کرد و لبخند زد و دست خود راروی شانه پیر مرد گذاشت وگفت:
«و علیک السلام و رحمـة الله و برکاتة»
مبادا امـام زمـان کنارمان باشد و او را نشناسیم..
در این کلاس سرد، حضور تو واجب است.
این بار چندم است که استاد غایب است
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
#استادپناهیان🌿]
-بروگریهکُن ؛
التماسِخداکُن ؛
بگونمیتونمازموقعیتِگناهفرارکُنم
اونقداینخُداکریمه،
کهموقعیتِگناهوفراریمیده،
توفَقطمیونِگریههاتبگو؛
-دیگهناندارمپاشم؛
بگومیخوامگناهنکنمااا، زورمنمیرسه!
#معجزهمیکنهبرات🍃🖇
#بچه_های_امام_زمانی
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
«•[جورۍباش
ڪههروقت
حضرتمهدۍ(عج)🌙🌻
یادتوافتاد
بالبخندبگهخداحفظشڪنه...]•»♥️🌿
#قشنگہنہ؟😊
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
📝متن کامل پیام رهبر معظم انقلاب بهمناسبت سالروز تشکیل بسیج مستضعفان.
بسم الله الرّحمن الرّحیم
بسیج یادگار بزرگ و درخشان امام راحل، و مظهر اقتدار ملی، و نمایشگاه صفا و اخلاص و بصیرت و مجاهدت است.
در دفاع از کشور و استقلال و ثبات آن، در خدمات حیاتی با مقیاس گسترهی کشوری، در فعالیتهای پیشرو علمی و فناوریهای نوین، در رویکردهای ارزشی و ایجاد فضای معنوی، همه جا نام بسیج برده میشود و حضور بسیج جلوه میکند. ایمان، و عزم، و احساس مسئولیت، و اعتماد به نفس، پایههای اصلی این توانائیها و گرهگشائیها است. و اینها خود نعمتها و موهبتهای خداوند است که باید با شکر الهی و مراقبت دائمی، آنها را حفظ کرد و بر آن افزود.
بسیج، ثروت بزرگ و ذخیرهی خداداد ملت ایران است. دشمنان این ملت، اکنون و همیشه در این اندیشه بودهاند و خواهند بود که آن را نابود یا بیاثر کنند. مسئولان سازمانی و یکایک بسیجیان عزیز خود را موظف به ابطال کید دشمن بدانند و با توکل و اخلاص و برنامهریزی به پیش روند. موفق باشید انشاءالله.
سیّد علی خامنهای
۵ آذر ۱۳۹۹
#سخن_رهبری
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
🌹شهید حاج قاسم سلیمانی:
باید به این بلوغ برسیم که نباید دیده شویم! آنکس که باید ببیند(خدا)، می بیند...!
#شهدا
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
#کریمه_اهل_بیت🖤
بْی سَبَبْ نْيسْتْ شُمٰا جِلْوهی اَسْرٰارْ شُدْي
اَوَلْينْ فٰاطِمـــهْ هَسْتْي كِهْ حَرَمْ دٰارْ شُدْي
#وفات_حضرت_معصومه 💔
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جمله آغازین همه وصیتنامه های معصومین علیهم السلام
#حجت_الاسلام_بهشتی
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
❗️هر کس از حدودی که خدا تعیین نموده تجاوز کند به خود ستم می کند.
📖سوره طلاق، آیه ۱
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
Panahian-Clip-MerabanTarAzMadar.mp3
783K
✔️ اکثر کسانی که به دوزخ میروند، به خاطر نفهمیدن این حقیقت است!
👈🏻 این رو به فرزندتون یاد بدید
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
🙇♀💛🙇♀💛🙇♀💛🙇♀ #رمان #بی_تو_هرگز #پارت_سی_دوم برنامه جدید رو که اعلام کردن، برق از سرم پرید. شده
🙇♀💛🙇♀💛🙇♀💛🙇♀
#رمان
#بی_تو_هرگز
#پارت_سی_سوم
پشت سر هم زنگ می زد و من توان جواب دادن نداشتم.
اونقدر حالم بد بود که اصلا مغزم کار نمی کرد که می تونستم خیلی راحت صدای گوشی رو ببندم یا خاموشش کنم.
توی حال خودم نبودم و دکتر دایسون هم پشت سر هم زنگ می زد:
- چرا دست از سرم برنمی داری؟؟
برو پی کارت.میخوام تنها باشم.
- در رو باز کن زینب، من پشت در خونه ات هستم، تو تنهایی و یک نفر باید توی این شرایط ازت مراقبت کنه.!
- دارو خوردم، اگر به مراقبت نیاز پیدا کنم میرم بیمارستان!
یهو گریه ام گرفت،لحظاتی بود که با تمام وجود به مادرم احتیاج داشتم.
حتی بدون اینکه کاری بکنه، وجودش برام آرامش بخش بود.
تب، تنهایی، غربت، دیگه نمی تونستم بغضم رو کنترل کنم!
- دست از سرم بردار، چرا دست از سرم برنمی داری؟؟
اصلا کی بهت اجازه داده، من رو با اسم کوچیک صدا کنی؟؟
اشک می ریختم و سرش داد می زدم:
- واقعا داری گریه می کنی؟؟
من واقعا بهت علاقه دارم، توی این شرایط هم دست از سرسختی برنمی داری؟؟
پریدم توی حرفش:
- باشه، باشه، واقعا بهم علاقه داری؟؟
با پدرم حرف بزن، این رسم ماست اگه رضایت پدرم رو بگیری قبولت می کنم.
چند لحظه ساکت شد،حسابی جا خورده بود:
- توی این شرایط هم باید از پدرت اجازه بگیرم؟؟
آخرین ذره های انرژیم رو هم از دست داده بودم، دیگه توان حرف زدن نداشتم.
- باشه،شماره پدرت رو بده !
پدرت می تونه انگلیسی صحبت کنه؟؟
من فارسی بلد نیستم!
- پدرم شهید شده، تو هم که به خدا و این چیزها اعتقاد نداری.
به زحمت، دوباره تمام قدرتم رو جمع کردم:
_ از اینجا برو، توروخدا فقط برو ...
و دیگه نفهمیدم چی شد از حال رفتم.
نزدیک نیمه شب بود که به حال اومدم.
سرگیجه ام قطع شده بود، تبم هم خیلی پایین اومده بود، اما هنوز به شدت بی حس و جون بودم.
از جا بلند شدم تا برم طبقه پایین و برای خودم یه سوپ ساده درست کنم،
بلند که شدم دیدم تلفنم روی زمین افتاده ،
باورم نمی شد 46 تماس بی پاسخ از دکتر دایسون داشتم.
با همون بی حس و حالی، رفتم سمت پریز و چراغ رو روشن کردم.
تا چراغ رو روشن کردم صدای زنگ در بلند شد.
پتوی سبکی رو که روی شونه هام بود مثل چادر کشیدم روی سرم و از پله ها رفتم پایین، از حال گذشتم و تا به در ورودی رسیدم، انگار نصف جونم پریده بود.
در رو باز کردم باورم نمی شد که یان دایسون پشت در بود.
در حالی که ناراحتی توی صورتش موج می زد با حالت خاصی بهم نگاه کرد. اومد جلو و یه پلاستیک بزرگ رو گذاشت جلوی پام:
- با پدرت حرف زدم،گفت از صبح چیزی نخوردی، مطمئن شو تا آخرش رو می خوری!
این رو گفت و بی معطلی رفت.
خم شدم از روی زمین برش داشتم و برگشتم داخل، توش رو که نگاه کردم چند تا ظرف غذا بود،با یه کاغذ روش نوشته بود:
- از یه رستوران اسلامی گرفتم،کلی گشتم تا پیداش کردم.
دیگه هیچ بهانه ای برای نخوردنش نداری.
نشستم روی مبل، ناخودآگاه خنده ام گرفت ...
👈ادامه دارد…
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄