🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
🙇♀💛🙇♀💛🙇♀💛🙇♀ #رمان #بی_تو_هرگز #پارت_سی_یکم دنبالم، توی راهروی بیمارستان، راه افتاد. می خواستم
🙇♀💛🙇♀💛🙇♀💛🙇♀
#رمان
#بی_تو_هرگز
#پارت_سی_دوم
برنامه جدید رو که اعلام کردن، برق از سرم پرید.
شده بودم دستیار دایسون.
انگار یه سطل آب یخ ریختن روی سرم. باورم نمی شد، کم مشکل داشتم که به لطف ایشون، هر لحظه داشت بیشتر می شد.
دلم می خواست رسما گریه کنم!
برای اولین عمل آماده شده بودیم، داشت دست هاش رو می شست، همین که چشمش بهم افتاد با حالت خاصی لبخند زد. ولی سریع لبخندش رو جمع کرد:
- من موقع کار آدم جدی و دقیقی هستم، و با افرادی کار می کنم که ریزبین، دقیق و سریع هستن و ...
داشتم از خجالت نگاه ها و حالت های بقیه آب می شدم، زیرچشمی بهم نگاه می کردن و بعضی ها لبخندهای معناداری روی صورت شون بود.
چند قدم رفتم سمتش و خیلی آروم گفتم:
- اگر این خصوصیاتی که گفتید در مورد شما صدق می کرد، می دونستید که نباید قبل از عمل با اعصاب جراح بازی کنید، حتی اگر دستیار باشه!
خندید، سرش رو آورد جلو:
- مشکلی نیست.
انجام این عمل برای من مثل آب خوردنه.
اگر بخوای، می تونی بایستی و فقط نگاه کنی!
برای اولین بار توی عمرم، دلم می خواست از صمیم قلب بزنم یه نفر رو له کنم.
با برنامه جدید، مجبور بودم توی هر عملی که جراحش، دکتر دایسون بود حاضر بشم.
البته تمرین خوبی هم برای صبر و کنترل اعصاب بود، چون هر بار قبل از هر عمل، چند جمله ای در مورد شخصیتش نطق می کرد و من چاره ای جز گوش کردن به اونها رو نداشتم!
توی بیمارستان سوژه همه شده بدیم به نوبت جراحی های ما می گفتن، جراحی عاشقانه.!
یکی از بچه ها موقع خوردن نهار رسما من رو خطاب قرار داد:
- واقعا نمی فهمم چرا اینقدر برای دکتر دایسون ناز می کنی.
اون یه مرد جذاب و نابغه است و با وجود این سنی که داره تونسته رئیس تیم جراحی بشه!
همین طور از دکتر دایسون تعریف می کرد و من فقط نگاه می کردم.
واقعا نمی دونستم چی باید بگم یا دیگه به چی فکر کنم.
برنامه فشرده و سنگین بیمارستان، فشار دو برابر عمل های جراحی، تحمل رفتار دکتر دایسون، که واقعا نمی تونست سختی و فشار زندگی رو روی من درک کنه، حالا هم که ...
چند لحظه بهش نگاه کردم، با دیدن نگاه خسته من ساکت شد.
از جا بلند شدم و بدون اینکه چیزی بگم از سالن رفتم بیرون.
خسته تر از اون بودم که حتی بخوام چیزی بگم.!
سرمای سختی خورده بودم، با بیمارستان تماس گرفتم و خواستم برنامه ام رو عوض کنن.
تب بالا، سر درد و سرگیجه؟ حالم خیلی خراب بود.
توی تخت دراز کشیده بودم که گوشیم زنگ زد.
چشم هام می سوخت و به سختی باز شد ، پرده اشک جلوی چشمم، نگذاشت اسم رو درست ببینم، فکر کردم شاید از بیمارستانه،اما دایسون بود.
تا گوشی رو برداشتم بدون مقدمه شروع کرد به حرف زدن:
- چه اتفاقی افتاده؟ گفتن حالتون اصلا خوب نیست؟
گریه ام گرفت ،حس کردم دیگه واقعا الان میمیرم.
با اون حال حالا باید جواب اونم بدم.
حالم خراب تر از این بود که قدرتی برای کنترل خودم داشته باشم:
- حتی اگر در حال مرگ هم باشم اصلا به شما مربوط نیست.
و تلفن رو قطع کردم به زحمت صدام در می اومد.
صورتم گر گرفته بود و چشمم از شدت سوزش، خیس از اشک شده بود...
👈ادامه دارد…
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
❀
✨🌙🌟
#دعای_فرج
قرائت هرشب دعا فرج به نیت ظهور
✨🌙🌟
#مهدی_جان
توخواهی آمد....
#شب_بخیر_تمام_زندگی_ام❤️
#شبتون_امام_زمانی
✨🌙🌟
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
1_324271782.mp3
1.78M
❀
#دعای_عهد
#استاد_فرهمند
🌸امام خمینی (ره):
اگر هرروز (بعد از نماز صبح) #دعای_عهد خواندی،مقدراتت عوض میشود....⚡️
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
#سلام_امام_زمانم❣
#سلام_پدر_مهربانم💚
توهماڹصبحعزيزۍودلیلِنفسۍ..
أللَّـھُــمَ ؏َجـِّلْ لِوَلیِـڪْ الفَرَج🌱
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
🌹امیرالمؤمنین عليه السلام:
هر كه ظلم كند، ظلم اش او را نابود سازد.
(غررالحكم حدیث ۷۸۳۶)
🌹حضرت در روایتی دیگر میفرمایند:
كسى كه ظلم مى كند و كسى كه راضى به ظلم كردن باشد و كسى كه كمک به ظالم مى كند هر سه شركاء ظلم محسوب مى شوند.
(وسائل الشيعه ج۱۶ ص۱۴۰)
#حدیث
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
هدف این جلسه، بیان راهکارهای عملی و کوتاه مدت است
رهبر معظم انقلاب دیروز در دیدار رؤسای سه قوه و دیگر اعضای شورای عالی هماهنگی اقتصادی:
🔸هدف از برگزاری این جلسه، بیان راهکارهای عملی است که در کوتاهمدت نتیجه دهد و تأثیر آن در زندگی مردم مشخص شود که البته لازمه اجرای این راهکارهای عملی و تأثیرگذاری آنها، همت جدی و تلاش پیگیر رؤسای قوا و مسئولان مرتبط با سه قوه در تشکیلات و سازمانهای آنها است.
🔸کارشناسان برای مشکلات اقتصادی کشور راهکارهای مشترکی دارند بنابراین مشکل، نداشتن یا ندانستن راهکار نیست بلکه نیازمند همت، شجاعت و اهتمام جدی و پیگیری هستیم. ۱۳۹۹/۰۹/۰۴
#سخن_رهبری
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
مذاکره برای رفع تحریم را امتحان کردیم و به نتیجهای نرسید
حضرت آیتالله خامنهای:
🔸موضوع تحریمها یک واقعیت تلخ و جنایت آمریکا و شرکای اروپایی بر ضد ملت ایران است. این جنایت سالها است که بر ضد ملت ایران انجام میشود اما در سه سال اخیر شدت یافته است.
🔸برای علاج تحریمها دو مسیر «خنثیسازی تحریمها و غلبه بر آنها» و «رفع تحریم» وجود دارد. البته ما مسیر رفع تحریم را یک بار امتحان و چند سال مذاکره کردیم اما به نتیجهای نرسید.
🔸مسیر غلبه بر تحریمها و بیاثر کردن آنها ممکن است در ابتدای کار، سختیها و مشکلاتی داشته باشد اما خوشعاقبت است.
🔸اگر با تلاش و ابتکار و با سینه سپر کردن در مقابل مشکلات بتوانیم بر تحریم ها غلبه کنیم و طرف مقابل بیاثر شدن تحریمها را ببیند، بهتدریج دست از تحریم برخواهد داشت.
🔸ما ظرفیتها و تواناییهای فراوانی برای بیاثر کردن تحریمها داریم، به شرط آنکه بخواهیم و همت کنیم و به دل مشکلات برویم. ۹۹/۹/۴
#سخن_رهبری
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
برخی چشم امید به کسانی دارند که با ما دشمنی میکنند!
رهبر معظم انقلاب در دیدار شورایعالی هماهنگی اقتصادی:
🔸برخی چشم امید به کسانی دارند که با ما دشمنی میکنند! ضمن آنکه شرایط داخلی آنها به هیچوجه روشن نیست و گرفتاریهای اخیر، امکان صحبت و موضعگیری در مسائل بین المللی را به آنها نمیدهد و نمیتوان روی حرف آنها حساب و برنامهریزی کرد. باید بنا را بر این بگذاریم که گشایشی از خارج انجام نخواهد شد.
🔸وضع آمریکا که مشخص نیست و اروپاییها هم دائماً در حال موضعگیری بر ضد ایران هستند. آنها در حالیکه خودشان بیشترین دخالت های نادرست را در مسائل منطقه دارند، به ما میگویند در منطقه دخالت نکنید و در حالیکه انگلیس و فرانسه دارای موشکهای مخرب اتمی هستند و آلمان نیز در این مسیر قرار دارد، به ما میگویند موشک نداشته باشید. به شما چه ربطی دارد، شما اول خودتان را اصلاح کنید و بعد اظهار نظر کنید. ۹۹/۹/۴
#سخن_رهبری
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
🌾🌾🌾🌾🌾
#تلنگر
✍🏻پیرمرد داخل حرم دستی کشید روی پای جوانی که کنار او نشسته بودو گفت سواد ندارم برایم زیارتنامه میخوانی تاگوش دهم.
جوان باکمال میل پذیر فت و شروع کرد به خوانـدن زیارت نامه
السَّلامُ عَلَیْکَ یا بْنَ رَسُولِ اللّهِ ....
وسـلام داد به معصومیـن تا امام عسکری(ع).
جوان با لبخندی پرسیـد: پدرم امام زمانـت را میشناسی؟
پیرمرد جواب داد:چرا نشناسم؟
جوان گفت: پــس سلام کن.
پیرمـرد دستش را روی سینـه اش گذاشت و گفت :
السَّلامُ عَلَیْکَ یا حجة بن الحسـن العسکری
جوان نگاهی به پیرمرد کرد و لبخند زد و دست خود راروی شانه پیر مرد گذاشت وگفت:
«و علیک السلام و رحمـة الله و برکاتة»
مبادا امـام زمـان کنارمان باشد و او را نشناسیم..
در این کلاس سرد، حضور تو واجب است.
این بار چندم است که استاد غایب است
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
#استادپناهیان🌿]
-بروگریهکُن ؛
التماسِخداکُن ؛
بگونمیتونمازموقعیتِگناهفرارکُنم
اونقداینخُداکریمه،
کهموقعیتِگناهوفراریمیده،
توفَقطمیونِگریههاتبگو؛
-دیگهناندارمپاشم؛
بگومیخوامگناهنکنمااا، زورمنمیرسه!
#معجزهمیکنهبرات🍃🖇
#بچه_های_امام_زمانی
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
«•[جورۍباش
ڪههروقت
حضرتمهدۍ(عج)🌙🌻
یادتوافتاد
بالبخندبگهخداحفظشڪنه...]•»♥️🌿
#قشنگہنہ؟😊
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
📝متن کامل پیام رهبر معظم انقلاب بهمناسبت سالروز تشکیل بسیج مستضعفان.
بسم الله الرّحمن الرّحیم
بسیج یادگار بزرگ و درخشان امام راحل، و مظهر اقتدار ملی، و نمایشگاه صفا و اخلاص و بصیرت و مجاهدت است.
در دفاع از کشور و استقلال و ثبات آن، در خدمات حیاتی با مقیاس گسترهی کشوری، در فعالیتهای پیشرو علمی و فناوریهای نوین، در رویکردهای ارزشی و ایجاد فضای معنوی، همه جا نام بسیج برده میشود و حضور بسیج جلوه میکند. ایمان، و عزم، و احساس مسئولیت، و اعتماد به نفس، پایههای اصلی این توانائیها و گرهگشائیها است. و اینها خود نعمتها و موهبتهای خداوند است که باید با شکر الهی و مراقبت دائمی، آنها را حفظ کرد و بر آن افزود.
بسیج، ثروت بزرگ و ذخیرهی خداداد ملت ایران است. دشمنان این ملت، اکنون و همیشه در این اندیشه بودهاند و خواهند بود که آن را نابود یا بیاثر کنند. مسئولان سازمانی و یکایک بسیجیان عزیز خود را موظف به ابطال کید دشمن بدانند و با توکل و اخلاص و برنامهریزی به پیش روند. موفق باشید انشاءالله.
سیّد علی خامنهای
۵ آذر ۱۳۹۹
#سخن_رهبری
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
🌹شهید حاج قاسم سلیمانی:
باید به این بلوغ برسیم که نباید دیده شویم! آنکس که باید ببیند(خدا)، می بیند...!
#شهدا
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
#کریمه_اهل_بیت🖤
بْی سَبَبْ نْيسْتْ شُمٰا جِلْوهی اَسْرٰارْ شُدْي
اَوَلْينْ فٰاطِمـــهْ هَسْتْي كِهْ حَرَمْ دٰارْ شُدْي
#وفات_حضرت_معصومه 💔
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جمله آغازین همه وصیتنامه های معصومین علیهم السلام
#حجت_الاسلام_بهشتی
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
❗️هر کس از حدودی که خدا تعیین نموده تجاوز کند به خود ستم می کند.
📖سوره طلاق، آیه ۱
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
Panahian-Clip-MerabanTarAzMadar.mp3
783K
✔️ اکثر کسانی که به دوزخ میروند، به خاطر نفهمیدن این حقیقت است!
👈🏻 این رو به فرزندتون یاد بدید
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
🙇♀💛🙇♀💛🙇♀💛🙇♀ #رمان #بی_تو_هرگز #پارت_سی_دوم برنامه جدید رو که اعلام کردن، برق از سرم پرید. شده
🙇♀💛🙇♀💛🙇♀💛🙇♀
#رمان
#بی_تو_هرگز
#پارت_سی_سوم
پشت سر هم زنگ می زد و من توان جواب دادن نداشتم.
اونقدر حالم بد بود که اصلا مغزم کار نمی کرد که می تونستم خیلی راحت صدای گوشی رو ببندم یا خاموشش کنم.
توی حال خودم نبودم و دکتر دایسون هم پشت سر هم زنگ می زد:
- چرا دست از سرم برنمی داری؟؟
برو پی کارت.میخوام تنها باشم.
- در رو باز کن زینب، من پشت در خونه ات هستم، تو تنهایی و یک نفر باید توی این شرایط ازت مراقبت کنه.!
- دارو خوردم، اگر به مراقبت نیاز پیدا کنم میرم بیمارستان!
یهو گریه ام گرفت،لحظاتی بود که با تمام وجود به مادرم احتیاج داشتم.
حتی بدون اینکه کاری بکنه، وجودش برام آرامش بخش بود.
تب، تنهایی، غربت، دیگه نمی تونستم بغضم رو کنترل کنم!
- دست از سرم بردار، چرا دست از سرم برنمی داری؟؟
اصلا کی بهت اجازه داده، من رو با اسم کوچیک صدا کنی؟؟
اشک می ریختم و سرش داد می زدم:
- واقعا داری گریه می کنی؟؟
من واقعا بهت علاقه دارم، توی این شرایط هم دست از سرسختی برنمی داری؟؟
پریدم توی حرفش:
- باشه، باشه، واقعا بهم علاقه داری؟؟
با پدرم حرف بزن، این رسم ماست اگه رضایت پدرم رو بگیری قبولت می کنم.
چند لحظه ساکت شد،حسابی جا خورده بود:
- توی این شرایط هم باید از پدرت اجازه بگیرم؟؟
آخرین ذره های انرژیم رو هم از دست داده بودم، دیگه توان حرف زدن نداشتم.
- باشه،شماره پدرت رو بده !
پدرت می تونه انگلیسی صحبت کنه؟؟
من فارسی بلد نیستم!
- پدرم شهید شده، تو هم که به خدا و این چیزها اعتقاد نداری.
به زحمت، دوباره تمام قدرتم رو جمع کردم:
_ از اینجا برو، توروخدا فقط برو ...
و دیگه نفهمیدم چی شد از حال رفتم.
نزدیک نیمه شب بود که به حال اومدم.
سرگیجه ام قطع شده بود، تبم هم خیلی پایین اومده بود، اما هنوز به شدت بی حس و جون بودم.
از جا بلند شدم تا برم طبقه پایین و برای خودم یه سوپ ساده درست کنم،
بلند که شدم دیدم تلفنم روی زمین افتاده ،
باورم نمی شد 46 تماس بی پاسخ از دکتر دایسون داشتم.
با همون بی حس و حالی، رفتم سمت پریز و چراغ رو روشن کردم.
تا چراغ رو روشن کردم صدای زنگ در بلند شد.
پتوی سبکی رو که روی شونه هام بود مثل چادر کشیدم روی سرم و از پله ها رفتم پایین، از حال گذشتم و تا به در ورودی رسیدم، انگار نصف جونم پریده بود.
در رو باز کردم باورم نمی شد که یان دایسون پشت در بود.
در حالی که ناراحتی توی صورتش موج می زد با حالت خاصی بهم نگاه کرد. اومد جلو و یه پلاستیک بزرگ رو گذاشت جلوی پام:
- با پدرت حرف زدم،گفت از صبح چیزی نخوردی، مطمئن شو تا آخرش رو می خوری!
این رو گفت و بی معطلی رفت.
خم شدم از روی زمین برش داشتم و برگشتم داخل، توش رو که نگاه کردم چند تا ظرف غذا بود،با یه کاغذ روش نوشته بود:
- از یه رستوران اسلامی گرفتم،کلی گشتم تا پیداش کردم.
دیگه هیچ بهانه ای برای نخوردنش نداری.
نشستم روی مبل، ناخودآگاه خنده ام گرفت ...
👈ادامه دارد…
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
🙇♀💛🙇♀💛🙇♀💛🙇♀ #رمان #بی_تو_هرگز #پارت_سی_سوم پشت سر هم زنگ می زد و من توان جواب دادن نداشتم. ا
🙇♀💛🙇♀💛🙇♀💛🙇♀
#رمان
#بی_تو_هرگز
#پارت_سی_چهارم
برگشتم بیمارستان، باهام سرسنگین بود.
غیر از صحبت در مورد عمل و بیمار حرف دیگه ای نمی زد.
هر کدوم از بچه ها که بهم می رسید اولین چیزی که می پرسید این بود:
- با هم دعواتون شده؟؟ با هم قهر کردید؟؟
تا اینکه اون روز توی آسانسور با هم مواجه شدیم.
چند بار زیرچشمی بهم نگاه کرد و بالاخره سکوت دو ماهه اش رو شکست:
- واقعا از پزشکی با سطح توانایی شما بعیده اینقدر خرافاتی باشه.
- از شخصی مثل شما هم بعیده در یه جامعه مسیحی حتی به خدا ایمان نداشته باشه!
- من چیزی رو که نمی بینم قبول نمی کنم!
- پس چطور انتظار دارید من احساس شما رو قبول کنم؟؟
منم احساس شما رو نمی بینم!
آسانسور ایستاد این رو گفتم و رفتم بیرون.
تمام روز از شدت عصبانیت، صورتش سرخ بود.
چنان بهم ریخته و عصبانی بود که احدی جرات نمی کرد بهش نزدیک بشه.
سه روز هم اصلا بیمارستان نیومد، تمام عمل هاش رو هم کنسل کرد.
گوشیم زنگ زد،دکتر دایسون بود:
- دکتر حسینی همین الان می خوام باهاتون صحبت کنم.
بیاید توی حیاط بیمارستان.
رفتم توی حیاط ،خیلی جدی توی صورتم نگاه کرد.
بعد از سه روز بدون هیچ مقدمه ای:
- چطور تونستید بگید محبت و احساسم رو نسبت به خودتون ندیدید؟؟
من دیگه چطور می تونستم خودم رو به شما نشون بدم؟؟
حتی اون شب ساعت ها پشت در ایستادم تا بیدار شدید و چراغ اتاق تون روشن شد که فقط بهتون غذا بدم حالا چطور می تونید چشم تون رو روی احساس من و تمام کارهایی که براتون انجام دادم ببندید؟؟
پشت سر هم و با ناراحتی، این سوال ها رو ازم پرسید.
ساکت که شد چند لحظه صبر کردم:
- احساس قابل دیدن نیست ،درک کردنی و حس کردنیه.
حتی اگر بخواید منطقی بهش نگاه کنید احساس فقط نتیجه یه سری فعل و انفعالات هورمونیه،غیر از اینه؟؟
شما که فقط به منطق اعتقاد دارید چطور دم از احساس می زنید؟؟
- اینها بهانه است دکتر حسینی، بهانه ای که باهاش فقط از خرافات تون دفاع می کنید!
کمی صدام رو بلند کردم:
- نه دکتر دایسون، اگر خرافات بود عیسی مسیح، مرده ها رو زنده نمی کرد. نزدیک به 2000 سال از میلاد مسیح می گذره، شما می تونید کسی رو زنده کنید؟ یا از مرگ انسانی جلوگیری کنید؟ تا حالا چند نفر از بیمارها، زیر دست شما مردن؟؟
اگر خرافاته، چرا بیمارهایی رو که مردن، زنده نمی کنید؟
اونها رو به زندگی برگردونید دکتر دایسون، زنده شون کنید.
سکوت مطلقی بین ما حاکم شد نگاهش جور خاصی بود، حتی نمی تونستم حدس بزنم توی فکرش چی می گذره، آرامشم رو حفظ کردم و ادامه دادم:
- شما از من می خواید احساسی رو که شما حس می کنید من ببینم.
محبت و احساس رو با رفتار و نشانه هاش میشه درک کرد و دید.
از من انتظار دارید احساس شما رو از روی نشانه ها ببینم،اما چشمم رو روی رفتار و نشانه های خدا ببندم.
شما اگر بودید؛ یه چیز بزرگ رو به خاطر یه چیز کوچک رها می کردید؟؟
با ناراحتی و عصبانیت توی صورتم نگاه کرد:
- زنده شدن مرده ها توسط مسیح یه داستان خیالی و بافته و پردازش شده توسط کلیسا بیشتر نیست.
همون طور که احساس من نسبت به شما کوچیک نبود
.چند لحظه مکث کرد:
- چون حاضر شدم به خاطر شما هر کاری بکنم حالا دیگه من و احساسم رو تحقیر می کنید؟؟
اگر این حرف ها حقیقت داره،به خدا بگید پدرتون رو دوباره زنده کنه...
👈ادامه دارد…
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
❀
✨🌙🌟
#دعای_فرج
قرائت هرشب دعا فرج به نیت ظهور
✨🌙🌟
#مهدی_جان
توخواهی آمد....
#شب_بخیر_تمام_زندگی_ام❤️
#شبتون_امام_زمانی
✨🌙🌟
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
مداحی آنلاین - سلام حرم یازده امام - پویانفر.mp3
4.89M
❀
رزقمعنوےشبانه☁️🌙☁️
سلام حرم یازده امام
سلام کرم یازده امام
🎤#مداحی: #محمد_حسین_پویانفر
#وفات_حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#کریمه_اهلبیت
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄